شاخصههای مکتب عرفانی نجف اشرف
Article data in English (انگلیسی)
سال اول، شماره اول، پاییز 1390، ص 25 ـ 42
Hekmat Erfani, Vol.1. No.1, Fall 2011
چکیده
با رواج جریان های عرفانی کاذب و نحله های تصوّف باطل، شناخت دقیق عرفان اصیل شیعی ضرورتی دوچندان یافته است. مکتب عرفانی نجف اشرف، جامع ترین مکتب عرفانی شیعی است که با شناخت آن می توان سایر مکاتب عرفانی را محک زد. مقالة حاضر با بررسی چهار محور هدف، شاهراه، راهکارها و آثار و لوازم این مکتب به تبیین شاخصه های آن پرداخته و اموری از قبیل فناء ذاتی، معرفت نفس، لزوم ولایت، تعبّد به شریعت، عشق، ضرورت استاد، علم و فقاهت، حضور در عرصة اجتماع و نداشتن آداب خاص را از شاخصه های آن برمی شمارد.
کلیدواژه ها: مکتب عرفانی نجف، فناء ذاتی، معرفت نفس، عشق، ذکر، فکر، مراقبه.
* دانش آموخته سطح 4 حوزه علمیه Mohammadhasanvakili@gmail.com
دریافت: 10/5/1390 ـ پذیرش: 23/8/1390
مقدمه
گرایش به عرفان و معنویت و عوالم غیرمادّی از امور فطری بشر است که همواره در طول تاریخ وجود داشته است. ولی علی رغم فطری بودن اصل این راه، دشواری و پیچید گی آن سبب پیدایش انحرافات فراوانی در این عرصه گردیده است. در این مسیر جز کسانی که تأیید الهی راهبر ایشان شده، دیگران یا از جادّه برون افتاده و یا در مراحل میانی متوقف شده اند.
مکتب عرفانی نجف اشرف در قرن اخیر، که می توان آن را عرفان شیعی فقاهتی نام نهاد، مکتبی است که توسط مرحوم سیّدعلی شوشتری در نجف پایه گذاری شد و به وسیلة شاگرد ایشان مرحوم حاج ملّا حسینقلی همدانی توسعه یافت. حاج ملّا حسینقلی همدانی با تربیت شاگردانی بسیار از جمله حاج سیداحمد کربلایی، حاج میرزا جواد ملکی تبریزی، حاج شیخ محمد بهاری، این مکتب عرفانی را در نجف اشرف، کربلا، قم و برخی از شهرهای شیعی استمرار بخشید. پس از آن نیز توسط آیت الله قاضی و شاگردانش تأثیر شگرفی بر جامعة تشیّع نهاد. این مکتب، که از متن کتاب و سنّت جوشیده است، در میان همة مکاتب عرفانی و معنوی از جهت کمال، استقامت و جامعیت بسیار برجسته است که با بررسی شاخصه های آن می توان سایر مکاتب را محک زد و سره را از ناسره جدا نمود. طبیعی است که ضرورت این امر، با توجه به رواج عرفان های کاذب شرقی و غربی و سلاسل تصوّف باطل در عصر اخیر، دو چندان گردیده است.
این شاخصه ها، برخی در هدف، برخی در راهبرد و شاهراه رسیدن به هدف، و برخی در راه کارهای آن و برخی نیز از لوازم این مکتب محسوب می شود. این نوشتار، به بررسی شاخصه های این مکتب عرفانی می پردازد.
1. هدف از سیر و سلوک: لقاء الله و فناء ذاتی
اصلی ترین تفاوت این مکتب عرفانی با سایر مکاتب، هدف است. در این مکتب، غرض از سیر و سلوک، فقط رسیدن به نهایت درجة عبودیت و بندگی است، که ملازم با معرفت خداوند متعال به نحو ممکن است. عارفان این مکتب بر بالاترین کمال، برترین آرامش و شیرین ترین لذّت معرفت خداوند و لقای وی تأکید می کنند و هر کس به مادون این مقام قناعت ورزد، مغبون گردیده است؛ چراکه غیر او شایستة طلب نیست:
آیت الله حاج سیداحمد کربلائی می فرمایند:
پوشیده نباد بر طالب حق جلّ وعلا که علاوه بر اینکه سائر اشیاء و موجودات غیر از حضرت حق جلّ و علا در معرض فنا و زوال است. لهذا شایسته مطلوبیت نیست. ممکن بما هو ممکن را هیچ موجودی نافع و مفید نیست جز حضرت حقّ جلّ و علا؛ چه هر آنچه فرض کنی غیر او، چون ممکن است، محتاج است من جمیع الجهات به حضرت او جلّ و علا .... و لهذا هیچ موجودی غیر از او، نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت، شایستگی مطلوبیت را برای شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جلّ و علا .... لهذا شایسته برای عاقل چنانست که صرفِ نظر و همّت طلب از جمیع اشیاء غیر از او نموده و به مقتضای «قل الله ثمّ ذرهم» همّت طلب را منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه [مخاطب] قرار داده، بگوید:
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنّا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده.1
رسیدن به این مقام عالی از دید این مکتب، چنان که در روایات اهل بیت(ع) آمده است، ملازم با خرق حجب ظلمانی و نورانی است و چون حجاب بین خالق و مخلوق، به مقتضای روایات و همچنین برهان و مشاهدات اهل معرفت، حجاب مخلوقیت و تعیّن است، از خرق حجب، به فناء تعبیر می نمایند. گاه فناء ذاتی را بالاترین درجه سیر ممکن می شمرند، آیت الله ملکی تبریزی می فرمایند:
فاذا تجلّی جل جلاله لنبی او ولی بذاته فلایری شیئاً غیره حتی نفسه و رؤیته و فنی عن العالم عن نفسه و عن فنائه و بقی بربّه فیخبر عن الواقع و یقول: «لیس فی الدار غیره دیار و علینا رحمة الملک الغفار» و هذا هو آخر المقامات و لامطمع لأحد ـ نبیاً کان او ولیاً، بشراً کان أو ملکاً ـ فی غیره2
علّامه طهرانی در وصف مرحوم آیت الحق حاج سید هاشم حدّاد می فرمایند: «لفظ فناء بیشترین لفظی بود که بر زبان حدّاد عبور می کرد. هیچ چاره و گریزی را بالاتر از فناء نمی دید، و رفقای خود را بدان دعوت می نمود.»3
در مقابل این مکتب، دو گرایش کلی وجود دارد:4
1. مکاتبی که دعوت به غیر خدا نموده و تمام همّ ایشان تقویت نفس و دست یافتن به نیروهای ماورایی و کرامات و خرق عادات در غیر مسیر الهی است و برای تحصیل این قوا، به ریاضت می نشینند. بسیاری از عرفان های نوظهور و برخی از فرق تصوّف، دعوت به این معانی می نمایند.
2. مکاتبی که ـ گرچه دعوت غیرالهی ندارند ـ ولی یا به صرف عبادات ظاهری و اعمال شرعی اکتفا می نمایند. یا به برخی مراتب مادون معرفت ذات واجب تعالی و فناء دعوت می نمایند. غایت سیر بشر را ورود به برخی از عوالم غیرمادی می شمارند.
مسیر بزرگانی همچون مرحوم ملافتح الله سلطان آبادی و آیت الله سیدمرتضی کشمیری، در این مرحله از اهل عرفان جدا می شود.5 چنان که شیخیه نیز چون نهایت سیر بشر را معرفت اسماء و صفات خداوند یا حقیقت امام(ع) می شمارند، از آغاز هدفی غیر از هدف اهل عرفان را دنبال می کنند.
سرّ مسئله این است که عالم اسماء و صفات چنان عظمت و نورانیت دارد که سلاّکی که بدون استاد به آن وادی قدم می نهند، به واسطة عظمت آن منزل، آن را نهایت سیر می شمارند. از کمال نهایی انسان غفلت می نمایند. این گونه مکاتب معمولاً به وحدت شخصی وجود نیز معتقد نبوده و با آن مخالفت می ورزند.
آیت الله ملکی تبریزی می فرماید:
و به ذهن من چنین می آید که هنگامی که انوار بعضی عوالم بالا برای نفوس ضعیف کشف می شود، خیال می کنند که نور واجب تعالی است، علت این همان ضعف مدرک و قلّت معرفت آنهاست. چنانچه این مطلب دربارة بعضی از اولیای بزرگ حکایت شده چه برسد به دیگران.6
2. شاهراه معرفة الله
در روایت آمده است که از حضرت رسول(ص) سؤال شد: «کیف الطریق الی معرفة الرب قال: معرفه النفس؛ راه معرفت پروردگار چگونه است؟ حضرت فرمودند: معرفت نفس».7
و از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است: «من عرف نفسه فقد انتهی الی غایة کل معرفة و علم؛ هر کس نفسش را بشناسد به غایت هر علم و معرفتی رسیده است».8 و روایات در ارزش معرفت نفس و ملازمت آن با معرفه الله متضافر است .9
از دیدگاه عارفان بزرگ نجف، نزدیک ترین و بهترین راه برای رسیدن به مقام معرفة الله و خرق حجب نورانیه و ظلمانیه، معرفت نفس می باشد. از این رو، گاه از این مکتب تربیتی، به طریقه «معرفت نفس» تعبیر می شود. معرفت نفس، کلید معرفة الله است. همة عبادت ها و ریاضت ها و شور و عشق ها مقدمة آن می باشد.
آیت الله حاج سید احمد کربلائی در نامه ای به یکی از شاگردان خود می فرمایند:
جان من به لب آمد از گفتن اینکه راه نجات و خلاص در استغراق ذکر الهی و تفکر در معرفت نفس و خودشناسی است. ذکر و فکر خود رهنمای تو خواهد شد. یا من اسمه دواء و ذکره شفاء.
دواؤک فیک و لا تبصر و داؤک منک و لا تشعر
تو خودحجاب خودی حافظ از میان برخیز.10
آیت الله ملکی تبریزی می فرمایند:
و أمّا [الفکر] للمتوسطین الذین لاحت لهم بعض أسرار الکون و اّلقوا بعض الحجب الظلمانیة ففکرهم فی معرفة النفس حتی ینکشف لهم عنهم الحجب الظلمانیة کلّها حتی حجاب الخیال و الصور و یتجلّی لهم نفسهم و حقیقتهم. فاذا حصل لهم هذه المرتبة الجلیلة و فازوا بذلک المقام الجلیل انفتح له الباب الی معرفة الرّب و ینکشف له حقائق العوالم، لاسیما عالم المبدأ.11
از علّامه طباطبائی نقل شده است:
طریق توجه به نفس طریقه مرحوم آخوند ملّا حسینقلی همدانی بوده است. شاگردان ایشان همه طریق معرفت نفس را می پیموده اند که ملازم معرفت رب خواهد بود.... باری رویة مرحوم استاد آقای قاضی نیز طبق رویة استاد بزرگ آخوند ملّاحسینقلی، همان طریق معرفت نفس بوده است. برای نفی خواطر در وهله اول، توجه به نفس را دستور می دادند ... و رفته رفته، معرفت نفس برای او حاصل شده و به وطن مقصود خواهد رسید. ان شاءالله....12
توجه به نفس موجب انصراف انسان از عالم کثرات و حرکت به سوی وحدت است و سبب می شود انسان به فقر ذاتی خود، که ملازم با ادراک غنی بالذات است، پی ببرد.13 از سوی دیگر، سبب سعه و گنجایش نفس می گردد و پس از تدبّر، نفس خود را بدون ماده و صورت مشاهده می نماید و از هر موجود زمانی و مکانی برتر می یابد.14 و چون هر محدودی به اندازة خود، به نامحدود علم پیدا می کند و مانند دریچه ای که نور به آن می تابد، به اندازة خود نور می گیرد،15 کسی که طالب معرفة الله است، باید به نهایت سعه و گنجایش نفس برسد تا بالاترین درجة معرفت را بیابد. البته همة این امور، مقدّمة تجلّی ذاتی و حصول فناء نفس و وصول به غایت قصوی است.
نکتة قابل توجه این است که معرفت نفس و توجه به آن به معنای عام، در تمام طرق معنوی و عرفانی وجود دارد.16 ولی امر به توجه نفس و تشویق به رسیدن به معرفت حقیقت، آنکه همان معرفت مرتبه عقلی یا برتر از آن می باشد و ملازم رفع حجب است ـ در بسیاری از مکاتب وجود ندارد.
مکاتبی که هدف آنها لقاء الله نیست، همگی از این امر خالی اند. برخی از مکاتبی که با مکتب عرفای نجف ـ قدس الله اسرارهمـ، هم هدف می باشند، معرفت نفس را شاهراه و اساس سلوک تلقی نکرده و اهتمامشان به آن ضعیف است. چنان که از مکتب منسوب به سید بحرالعلوم برمی آید.17 گرچه این مسئله ارزشمند از اختصاصات مکتب نجف نیز نمی باشد.18
3. راه کارهای حرکت به سوی لقاء الله
برای حرکت در شاهراه معرفت نفس و سیر در مراتب نفس، دستورالعمل ها و بایدها و نبایدهایی در هر مکتبی وجود دارد. تفصیل آن در کتاب های عرفان عملی مورد بحث قرار گرفته است. برخی از این دستورات، همچون: صمت و جوع، سهر و عزلت و ... دستوراتی است که در ادیان الهی و غالب طرق مدعی عرفان مشترک است. در اینجا به اختصار، به چند مورد از راه کارهایی که به عنوان شاخصه های مکتب نجف مطرح است، می پردازیم:
الف. لزوم ولایت اهل بیت(ع)
از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود:
«من سرّه أن لا یکون بینه و بین الله حجاب حتی ینظر إلی الله و ینظر الله إلیه ، فلیتول ءال محمد و یبرأ من عدوّهم و یأتمّ بالامام منهم فانه اذا کان کذلک ، نظر الله إلیه و نظر الی الله؛ (= هر کس که دوست دارد که بین او و خداوند حجابی نباشد تا به خداوند نظر کند و خداوند نیز به او نظر نماید، پس به تولّی آل محمّد تمسّک نموده و از دشمن ایشان تبرّی جوید و از امامی که از ایشان است پیروی نماید؛ چرا که اگر چنین باشد خداوند به او نظر نموده و او نیز به خداوند نظر می نماید.»19
در مکتب عرفان شیعی فقاهتی، رسیدن به توحید و فناء تام، جز با تمسّک به ولایت و معرفت أئمه(ع) ممکن نیست؛ چراکه حقیقت سلوک به تعبیری، سیر در مراتب نفس امام است.20 حقیقت امام، که همان مقام ولایت است، حجاب أقرب می باشد. وصول به توحید جز با عبور از آن ممکن نیست. از این رو، معتقدند که کسانی که بدون معرفت امام و توسل به وی، قدم در راه می نهند یا از باطن بر ولایت امام(ع) آگاه گشته و مستبصر می گردند و یا در مراحل میانی متوقّف گردیده و راه وصول به معرفة الله برایشان مسدود می گردد.21 به همین دلیل، آیت الله قاضی مُصِرّ بوده اند که هر کس از اولیای الهی، که به مقام کمال دست یافته، حتماً به حقیقت تشیّع معترف بوده است، گرچه به خاطر تقیه کتمان نموده باشد.22
علاوه بر این، وصول به مقصد با معرفت امام(ع) ملازم است. یکی از مهم ترین عوامل در طول سیر نیز توسّل به ذیل عنایات اهل بیت(ع) است که اهل عرفان از آن با تعبیر «توجه به استاد خاص و مرافقت با وی» یاد می نمایند.23
علّامه طهرانی به نقل از علّامه طباطبائی می فرمایند:
اکثر افرادی که موفق به نفی خواطر شده و توانسته اند ذهن خود را پاک و صاف نموده و از خواطر مصفّا کنند و بالأخره، سلطان معرفت برای آنان طلوع نموده است، در یکی از این دو حال بوده است: اول، در حین تلاوت قرآن مجید... دوم، از راه توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین(ع)؛ زیرا آن حضرت را برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا عنایتی عظیم است.24
مرحوم قاضی در وصیت نامة خود می فرمایند:
... واجبات است و در مستحبّات تعزیه داری و زیارت حضرت سید الشهداء(ع) مسامحه ننمائید. روضة هفتگی و لو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است. اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمی شود و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرّم ترک نشود.25
باری، عشق و شیدایی عرفای نجف نسبت به اهل بیت(ع)، به صورتی است که نمونة آن در بین عموم عالمان شیعی به ندرت دیده می شود. در شرح حال هایی که از آن بزرگان در دست است، به تفصیل به این امر پرداخته شده است.26
ب. تعبّد تام به شریعت
از دیگر شاخصه های این مکتب عرفانی، اعتنای فراوان به شرع مقدس است، به طوری که گاه از نگاه برخی، نوعی افراط به حساب می آید. تمام این بزرگان در عصر خود، در نهایت تعبد به احکام شرع و احتیاط زندگی می نمودند. ایشان تنها راه رسیدن به لقاء الهی را ترک محرّمات و اتیان واجبات و در گام بعدی، ترک مکروهات و اتیان مستحبات می دانستند. این مسئله، یکی از اساسی ترین تفاوت های عرفان های حقیقی با عرفان های کاذب و تصوّف های باطل می باشد.
حاج ملّا حسینقلی همدانی در آغاز پیام خود به برادران دینی می فرمایند:
مخفی نماناد بر برادران دینی، که به جز التزام به شرع شریف، در تمام حرکات، سکنات، تکلّمات، لحظات و غیرها، راهی به قرب حضرت ملک الملوک جلّ جلاله نیست و به خرافات ذوقیه اگر چه ذوق در غیر این مقام خوب است، کما [هو] دأب الجهال و الصوفیه خذلهم الله جل جلاله، راه رفتن لایوجب إلاّ بُعدا حتی شخص هر گاه ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت أئمه اطهار(ع) آورده باشد، باید بفهمد از حضرت أحدیت دور خواهد شد.27... «الحاصل لاطریق الی القرب الاّ بشرع شریف فی کل کلّی و جزئی.
در لب اللباب می فرماید:
پوشیده نماند که از ابتدای سیر و سلوک تا آخرین مرحله از آن، سالک باید در تمام امور ملازم شرع انور باشد و به قدر سر سوزنی از ظاهر شریعت تجاوز ننماید. پس اگر کسی را ببینی که دعوی سلوک کند و ملازم تقوی و ورع نبوده و از جمیع احکام الهیه شرعیه متابعت ننماید و به قدر سر سوزنی از صراط مستقیم شریعت حقه انحراف نماید، او را منافق می دان مگر آنچه به عذر یا خطا یا نسیان از او سر زند.28
ج. عشق و محبّت
در این مکتب، محرّک سالک به سوی خداوند متعال، عشق و محبّت به خداوند است که به تبع آن، عشق و ارادت به رسول خدا و اوصیای وی در نفس سالک محقّق می گردد. در مرتبة بعد، محبّت و ارادت به هر موجودی از حیث ارتباطش با خداوند پیدا می نماید.29
برخلاف برخی مکاتب اخلاقی، که صرفاً به مجموعه ای از دستورات شرعی و آداب ظاهری ملتزم می باشند و در پویندگان آن، طرق اثری از شور و شیدایی و عشق دیده نمی شود، در جای جای آثار باقی مانده از این مکتب، با الفاظ عشق و محبت مواجه می شویم. سیره این بزرگان نیز، که در تراجم منعکس شده است، از حالات عاشقانه نسبت به حضرت حق متعال و اولیای وی مشحون است. به همین دلیل، بزرگان این طریقه، انس بسیار زیادی با غزلیات و اشعار عاشقانه عارفان بالله دارند. تألیفات و مکاتبات ایشان سرشار از اشعار خواجه حافظ و مغربی و ابن فارض و دیگران می باشد. عده ای از ایشان خود شعر می سرودند و با قرائت و سرودن این اشعار، مرهمی بر آتش درونی عشق خود می نشاندند.30
د. ضرورت استاد
یکی از تفاوت های اساسی طریق عرفان با اخلاق این است که حقیقت راه عرفان، مسافرت و سیری است که سالک در آن، در هر اوان در منزلی از منازل راه قرار می گیرد. باید خود را با آثار و لوازم آن منزل و آن عالم منطبق نماید. ورود واردات مختلف در هر مرحله و اختلاف خود نفوس، سبب می شود که بسیاری از بایدها و نبایدهای راه سلوک، دارای ضابطه کلی نباشد. نمی توان آن را با یک قاعدة کلی و فراگیر در کتابی نوشت و همگان را به آن ارجاع داد، بلکه محتاج استادی خبیر و راهنمایی آگاه از منازل و حالات نفوس است که در هر مرحله راه را نشان دهد. سیرة آخوند حاج ملّاحسینقلی همدانی و شاگردان ایشان چنین بوده است. ایشان علاوه بر ارائة دستورات کلّی و ارشادات عمومی، از نفوس دستگیری نموده و به هر کس به حسب ظرف خود، دستورات شخصی می دادند که در همة شرح حال ها به تفصیل آمده است.31
علاوه بر این، راهنمایی ها که از آن به هدایت تشریعی استاد تعبیر می شود، استادان این سلسله با تصرّف و عنایت باطنی خود نیز به تربیت و رشد شاگردان می پرداخته اند. شاگرد از هدایت تکوینی ایشان نیز برخوردار بوده است. چنان که همة موجودات به واسطة نفس امام، از خداوند استفاضه می نمایند. با توجه به امام(ع)، بهره شان از فیوضات ربانی بیشتر می گردد. شاگرد نیز با عنایت استاد، بهر ه اش از فیوضات نازل از نفس امام(ع) بیشتر می گردد.
از مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله علیه) نقل است که ... می فرموده اند: روزی استاد به من فرمود: مقام تربیت فلان شاگرد به عهدة شماست. آن شاگرد همّتی فراوان داشت و عزمی راسخ. مدّت شش سال در مراقبت و مجاهدت کوشش نمود تا به مقامی رسید که قابلیت محضه بود برای ادراک و تجرّد نفس، خواستم این سالک راه سعادت به دست استاد بدین فیض نائل و به این خلعت الهیه مخلّع گردد. او را با خود به خانه استاد بردم و پس از عرض مطلوب، استاد فرمودند: اینکه چیزی نیست و فوراً با دست خود اشاره کردند و فرمودند: تجرّد مثل این است. آن شاگرد می گفت: فوراً دیدم که من از بدنم جدا شده ام و در کنار خود موجودی را مانند خود مشاهده می کنم.32
از این رو، اهمیت استاد در هدایت تکوینی و هدایت تشریعی است که مرحوم قاضی فرموده اند: «چنانچه کسی که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد، برای پیدا کردن استاد این راه، اگر نصف عمر خود را در جست وجو و تفحّص بگذراند تا پیدا نماید، ارزش دارد»33
ه . همراهی مراقبه و فکر و ذکر
«مراقبه» از جمله واژگانی است که بر زبان بسیاری از مدعیان عرفان های نوظهور متداول است. حتی گاه با این نام کتاب تألیف می شود. در مکتب عرفانی عرفای نجف نیز مراقبه از ارکان طی طریق است و دارای مراتبی است که به حسب حال سالک مختلف است.34 تفاوت اصلی مراقبه در این مکتب، با عرفان های کاذب این است که پایة مراقبه در این روش، کشیک کشیدن نفس است از انجام عملی برخلاف رضای خداوند و از توجه به غیر او، که موجب تحصیل محبّت الهی می گردد، نه صرف مراقبت از ترک برخی امور و انجام برخی، بدون توجه به خداوند که موجب قوّت انانیت و استکبار و تقویت نفس و احساس استقلال می گیرد.
برخلاف برخی عرفان های نوظهور که مردم را به جلساتی مشتمل بر ذکر و گاه فکر، بدون ریاضت و مراقبه قلبی و رفتاری در طول شبانه روز، دعوت می کنند، از دید این مکتب، تا مراقبة تام نسبت به ترک معاصی نباشد، ذکر و فکر اثر ندارد. حاج ملّا حسینقلی همدانی می فرماید: «اگر بی مراقبت مشغول به ذکر و فکر شود، بی فایده خواهد بود، اگر چه حال هم بیاورد؛ چراکه آن حال دوام پیدا نخواهد کرد. گول حالی را که ذکر بیاورد، بی مراقبه نباید خورد.»35
به همین دلیل، فکر و توجه به نفس نیز در این مکتب، همواره ملازم ذکر و یاد خداوند و در رتبه پس از آن است. به تعبیری توجه به دل همواره همراه توجه به دلبر می باشد. در مقابل، در برخی مکاتب، انواعی از توجه به نفس و تمرکز و سکوت وجود دارد که منهای ذکر و یاد خداوند است؛ به جای اینکه به ادراک فقر و نیستی نفس منجر شود و مفتاح معرفت خداوند گردد، موجب استکبار و دوری از خداوند می گردد.
آیت الله حاج سیداحمد کربلائی فرماید:
کمال اهتمام طالب بعد از توجه به حضرت حق جل و علا، که تعبیر از آن به ذکر است، معرفت قلب و نفس است که تعبیر می شود به تفکر در نفس که، «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» و «فی انفسکم افلا تبصرون» و «سنریهم ءایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم أنّه الحقّ» لهذا طالب حق را به غیر از دل و دلبر کاری نیست.36
و. رفق و مدارا
در بسیاری از مکاتب تربیتی، به جهت کامل نبودن استاد، از دستوراتی مشتقت بار استفاده می شود، و در حقیقت، استاد به علت ناتوانی از کشیدن بار شاگرد، سنگینی آن را بر دوش وی می اندازد. این گونه تربیت ها، موجب می شود شاگرد تاب تحمل را از دست داده و یکباره از پیمودن راه سرخورده شود و گاه از در مخالفت با آن درآید، و گاه به جنون و افسردگی و ... دچار گردد. همچنین گاه واردات شدید در طول راه و نبود استاد کامل، که این واردات را تعدیل نماید، موجب بروز شطحیات از سلاک می شود. در مکتب تربیتی آیت الحق حاج ملّا حسینقلی همدانی، به علت شرط بودن استاد کامل در سلوک و رعایت رفق و مدارا، چنین اتفاقاتی پیش نمی آید. هرگز دیده نشده که در این طریقه، کسی شطحیاتی بگوید.37
4. آثار و لوازم مکتب نجف
علاوه بر شاخصه هایی که در هدف و راهبرد و راه کارهای این مکتب وجود دارد، این طریقه آثار و لوازمی دارد که با طریقه های دیگر متفاوت است. به اختصار به برخی از آنها اشاره می گردد:
الف. دفاع از حکمت متعالیه و عرفان محیی الدینی
یکی از لوازم این مکتب، پذیرفتن نظریة عالی وحدت شخصی وجود است که پایة عرفان محیی الدینی محسوب می شود. بدون پذیرش این حقیقت عالی، نمی توان از فناء و لقاء الله، که هدف این مکتب است، تفسیر صحیحی ارائه نموده و به سوی آن حرکت نمود. بزرگان مکتب نجف به حقیقت وحدت حقّه پروردگار معتقد بوده و از آن دفاع می نموده اند. بخش مهمّی از مکاتبات آیت الله حاج سیداحمد کربلائی و آیت الله حاج شیخ محمدحسین اصفهانی کمپانی، در راستای اثبات همین حقیقت عالی است.
بر این اساس، بزرگان این مکتب با آثار عرفای بزرگی همچون محیی الدین، صدرالدین قونوی، ابن فارض، مولوی، سیدحیدر آملی، مخالفتی نمی نمودند و حوزه های درس و تدریس این گونه کتب در میانشان متداول بوده است و گاه به شدت از این بزرگان دفاع نموده اند.
مرحوم قاضی، ابن فارض و حافظ و محیی الدین و مولوی را شیعه می شمردند38 و می فرموده اند:
بعد از مقام عصمت و امامت، در میان رعیت احدی در معارف عرفانی و حقائق نفسانی در حد محیی الدین نیست و کسی به او نمی رسد.... ملّاصدرا هر چه دارد از محیی الدین دارد و در کنار سفره وی نشسته است.39
از آنجایی که، حکمت متعالیه و فلسفه صدرایی، نردبانی برای درک حقایق عالی عرفانی است، بزرگان همواره مدافع حکمت متعالیه بوده و عدة زیادی از شاگردان حاج حسینقلی همدانی در نجف و شاگردان ایشان در شهرهای ایران، به تدریس حکمت متعالیه و ترویج آن مشغول بوده اند. عمدة فقهای حکمت دان در یک قرن اخیر، به نوعی به این سلسلة جلیله متّصل می شوند. البته حکمت متعالیه از دید این بزرگان، فقط نردبانی برای درک حقایق حکمت علیی یا عرفان است. این بزرگان مبانی و اصولی دارند که بسیاری از اصول حکمت متعالیه را زیر سؤال می برد و توقف در آن را روا نمی دارند.40
ب. علم و فقاهت
برخلاف برخی از فِرق تصوف، بزرگان این نحله، به علت تعبّد تام به شریعت و تأکید شرع اقدس بر تحصیل علم، عنایت بسیار زیادی به تحصیل علم و دانش دارند. از این رو، غالب عرفای این طریقه، از مجتهدان بزرگ 41 و عده ای از مراجع تقلید عصر خود محسوب می شوند همچون: آیات عظام حاج سیداحمد کربلائی، سیدحسن صدر، سیدجمال الدین گلپایگانی و شیخ محمدتقی بهجت فومنی ـ قدّس الله أسرارهم ـ .
همچنین علم آموزی در این نحله، برخلاف برخی از فرق تصوّف، منحصر در حکمت و کلام و تفسیر نیست، بلکه به علوم غیرمعرفتی همچون رجال، فقه و اصول نیز عنایت خاصی دارند. این مطلب از آثار برجای مانده از ایشان روشن است. البته، فقه این بزرگان با عرفان آمیخته است. از این رو، تفاوت هایی در برخی از اصول و مبانی، با فقه غیرعرفانی دارد؛ نه عرفان بی فقه را تأیید می کنند، نه فقه بی عرفان را چنان که از حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نقل شده است که در پاسخ اعتراض برخی به طرح مباحثِ عرفانی اخلاقی در آغاز درس، در حالی که دست هایشان را به دو طرف باز می کردند، می فرمودند: «تمام مشکلات ما از زمانی آغاز شد که عرفان و فقه از هم این طوری جدا شد.»42
بر اساس، احترام به علم و فقاهت، فقها و علما نیز در این روش احترام فراوان دارند. گرچه ایشان از کسانی باشند که غیر از علوم ظاهری، بهره ای از علم نداشته باشند. مرحوم بهاری در بیان شروط طالب معرفت می فرمایند: «و أن یکون معظّماً للعلم و العلماء، خدا را حقیر نشمارد، اول عیبی که سالک پیدا کند، آن است که علماء ظاهر بیش او حقیر و کوچک گردد.»43
ج. حضور در عرصة اجتماع
عرفانِ عرفای نجف، چون برخاسته از متن شریعت است، به همان مقدار که در شرع تشویق به حضور در عرصه اجتماع شده است، این بزرگان نیز در عرصه اجتماع حضور می یابند. عزلت در این روش، به معنای عزلت قلبی در همه حالات و عزلت جسمی در مواردی است که در شرع رجحان دارد. از این رو، تربیت شدگان این مکتب، هر جا که وظیفة خود را حضور در عرصه های اجتماعی تشخیص داده اند، وارد شده و حتی تا مرز شهادت پیش رفته اند. از طبقة شاگردان آخوند حاج ملّاحسینقلی، می توان به آیت الله سید محمدسعید حبّوبی، فرماندة جنگ عراق در مقابل انگلستان، آیت الله سیدعبدالحسین لاری، مؤسس حکومت اسلامی در جنوب ایران، آیت الله شیخ محمدباقر بهاری و سیدجمال الدین اسدآبادی44... اشاره نمود.45
د. نداشتن سلسله و آداب خاص
بزرگان این نحله، به علت تعبّد به شرع مقدّس، هیچ آداب و رسوم مخصوص به خود ندارند. حتی از اذکاری که از غیر طریق شرع وارد شده باشد، استفاده نمی کنند. حاج ملّا حسینقلی، ذکری را که از طریق شرع وارد نشده باشد. موجب دوری از خداوند می شمارند.46 ملّاعباسعلی کیوان قزوینی، که بسیاری از طرق عرفانی و فِرَق تصوّف عصر خود را بررسی نموده، بر این تفاوت تأکید می نماید.47
همچنین بزرگان این سلسله، از لباس و هیئت ظاهری خاصی، برخلاف سنت رسول خدا(ص) و لباس عموم مسلمانان، اجتناب می ورزند. چنان که از القاب طریقتی که موجب نوعی جدایی سالک از سایر مؤمنان باشد، پرهیز می نمایند. هیچ یک از بزرگان این مسلک، مکانی همچون خانقاه را محل اعمال عبادی خود قرار نداده و یا سالکان را از اجتماعات عموم مسلمانان، مساجد و مشاهد مشرفه جدا ننمودند.
علاوه بر اینکه در استناد به استاد، به هیچ وجه به سلسله های رایج در بین صوفیه، که آن را به معصومان(ع) منتهی می کنند، تکیه نمی نمایند و از این امر اجتناب می ورزند.
آقا زادة آیت الله قاضی نقل می کنند:
از پدرم پرسیدم: شما عرفان را از که اخذ کرده اید؟ فرمودند: از مرحوم آقا سیداحمد کربلائی طهرانی. عرض کردم: او از چه کس اخذ کرده است؟ فرمودند: از مرحوم آخوند ملّاحسینقلی همدانی. عرض کردم: او از چه کس؟ فرمودند: از آقا سیدعلی شوشتری. عرض کردم: او از چه کس؟ فرمودند: از همان مرد جولا. عرض کردم: او از چه کس؟ با تغیر فرمودند: من چه می دانم؟! تو می خواهی برای من سلسله درست بکنی؟!.48
نتیجه گیری
آنچه گذشت مجموعه ای از شاخصه ها و تفاوت های اصلی مکتب تربیتی عالی است که به می توان گفت در طول تاریخ مکاتب اخلاقی و عرفانی از صدر اسلام، هیچ مکتبی به این جامعیت و دقّت یافت نمی گردد. سرّ آن این است که همه اصول، مبانی، فروع و ظرائف آن از شرع مقدّس، کتاب و سنّت اقتباس شده است. با شناخت اجمالی آن، می توان بسیاری از طرق انحرافی را محک زد و سره را از ناسره جدا نمو.
از مباحث گذشته روشن شد که مهم ترین تفاوت های مکتب عرفانی نجف با مکاتب مشابه در چهار محور هدف، شاه راه سلوک، برخی راه کارها و برخی لوازم است. هدف در این مکتب فناء و لقاء الله و شاهراه وصول به آن معرفت نفس می باشد و در مرحلة راه کارها بر ولایت اهل بیت(ع)، تعبد به شرع، عشق، استاد، رفق و مدارا و همراهی ذکر و فکر و مراقبه تأکید می ورزد و دفاع از عرفان محیی الدینی و حکمت صدرائی، همراهی سلوک با علم و فقاهت، حضور در عرصة اجتماع و نداشتن سلسله و آداب خاص از لوازم خاص آن می باشد که هریک از این امور نقطة افتراق این مکتب با برخی مکاتب دیگر است.
پی نوشت ها:
1. شیخ محمد بهاری، تذکرة المتقین، ص 179، 180
2. میرزا جواد ملکی تبریزی، لقاء الله، ص 247
3. سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی روح مجرد، ص 87
4. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 6، ص 192 ـ 194
5. در مقدمه آیت الحقّ چنین نقل شده است: «مرحوم قاضی می فرمود: حاج سیّد مرتضی کشمیری به مقام توحید حقّ تعالی، عرفان محض ذات احدیّت نرسیده بود. تمام کمالاتشان در اطوار عوالم و کرامات و مجاهده نفس و امثال ها دور می زد. ما با ایشان با دست به عصا راه می رفتیم که از طرفی، آزرده خاطر نشود و از طرفی، مصاحبتْ صحبت و آداب ایشان برای ما بسیار نافع بود. آقای حاج سیّد مرتضی با سخنان اهل توحید، مثل شخاطه (کبریت) بود که فوراً آتش می گرفت و تاب تحمل نمی آورد.» (سیّد محمدحسن قاضی، آیت الحقّ، ص62)
6. میرزا جواد ملکی تبریزی، همان، ص 243، 244 (ترجمه عبارات نیز برگرفته از همین کتاب است)؛ و در این باره ر.ک: سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی، روح مجرد، ص 428ـ429.
7 ـ بحار الانوار ، ج 70 ؛ ص 72
8 تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص232
9 ـ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 6 ، ص 174.
10. شیخ محمد بهاری تذکرة المتقین، ص 185، 186؛ و ر.ک: ص 181.
11. میرزا جواد ملکی تبریزی، لقاءالله، ص 210؛ آیت الله ملکی تبریزی همین مطلب را در نامه خود به آیت الله کمپانی از استادشان مرحوم آیت الله حاج ملّاحسینقلی همدانی نقل می فرمایند: (ر.ک: همان، ص 271)
12. سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، لب اللباب، ص 146و150.
13. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 6، ص 172؛ همو، شیعه، ص 171 و 172.
14. میرزا جواد ملکی تبریزی، لقاء الله، ص 210 ـ 214؛ همو، اسرار الصلوة، ص 71 و 259؛ سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، لب اللباب، ص 33ـ34.
15. محمدحسین رخشاد، در محضر علامه طباطبائی، ص 12؛ همان، ص 365.
16. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 6، ص 181 ـ 185.
17. در رساله سیر و سلوک منسوب به سید بحرالعلوم تأکید أکید بر معرفت نفس و توجه به آن به چشم نمی خورد و طریقه ایشان در نفی خواطر نیز به جای ذکر و توجه نفس، توجه به اشیاء خارجی است. ر.ک: حسینی طهرانی، سیدمحمدحسین، لب للباب، ص 140 ـ 144.
18. محمدحسین رخشاد، همان، ص 329.
19 قرب الإسناد، مؤسسه آل البیت، قم، 1413ق، ص 351
20. سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، لب اللباب، ص 134.
21. سیدمهدی بحرالعلوم، رساله سیر و سلوک، ص 167.
22. سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، روح مجرد، ص 343 ـ 352.
23. سیدمهدی بحرالعلوم، همان، ص 166 ـ 168، سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، لب اللباب، ص 133، 135.
24. همو، لب اللباب، ص 150.
25. مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، عطش، ص 324.
26. ر.ک: محمد قنبری، چلچراغ سالکان، ص 45 و 46؛ شیخ محمد بهاری، تذکرة المتقین، ص 177؛ همو، عطش، ص 247ـ283؛ همو، دلشده، ص 229 ـ 272؛ همو، الهیّه، ص 147 ـ 170؛ آیت نور، علامه طباطبائی، ص 505ـ518؛ شیدا، ص 159ـ223.
27. شیخ محمد بهاری، تذکرة المتقین، ص 190 و 196
28. سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، لب اللباب، ص 52
29. همان، ص 115 ـ 116 و ص 31
30. ر.ک: محمدجواد نورمحمدی، شیخ مناجاتیان، ص 58؛ شیخ محمد بهاری، تذکرة المتقین، ص 73، ص 160ـ163؛ مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، عطش، ص 53؛ همو، دلشده، ص 41ـ49؛ سیدمحمدحسین حسینی طهرانی روح مجرّد، ص 574.
31. ملا عباسعلی کیوان قزوینی، راز گشا، ص 156 ـ 159؛ نامه آیت الله ملکی تبریزی به آیت الله محمدحسین اصفهانی، ص 269 ـ 272
32. سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، لب اللباب، ص 33.
33. سیدمهدی بحرالعلوم، همان، ص 196.
34. شیخ محمد بهاری، تذکرة المتقین، ص 53 ـ 54؛ سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، لب اللباب، ص 114.
35. همو، تذکرة المتقین، ص 194.
36. همان، ص 182.
37. سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، روح مجرد، ص 462؛ تعلیقه رساله سیر و سلوک، ص 195 و 196.
38. همو، روح مجرّد، ص 342 و 343
39. محمد بدیعی، احیاء گر عرفان، ص 200.
40. ر.ک: سیداحمد کربلائی، توحید علمی و عینی، ص 117 و 118؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، الرسائل التوحیدیه، ص 21.
41. ر.ک: محمد قنبری، چلچراغ سالکان، ص 35 ـ 37.
42. محمدجواد نورمحمدی، شیخ مناجاتیان، ص 90
43. تذکرة المتقین، ص127
44. آقا سید جمال الدین اسدآبادی از شاگردان مرحوم حاج ملا حسینقلی همدانی بوده و مراتبی از سلوک را در محضر ایشان و رفاقت آیة الله حاج سید احمد کربلائی طی نمود ولی بعد ها از تحت تربیت ایشان خارج شده و راه مستقلی پیش گرفت «و فاصله هایی در کار ایشان مشاهده می شود»، با این حال تا آخر عمر آثار تربیتی مکتب مرحوم حاج ملا حسینقلی در او باقی بود .
45. سفینة الجواهر فی فقه الباقر، مقدمه؛ چلچراغ سالکان، ص 46 ـ 55
46. تذکرة المتقین، ص 191
47. راز گشا، ص 157 ـ 159؛ البته برخی از قضاوتهای وی با مدارک موجود تاریخی مخالف می باشد.
48. علامه طهرانی، الله شناسی، ج 1، ص 190.
منابع
بحرالعلوم، سیدمهدی [علّامه]، رسالة سیر و سلوک منسوب به سیدبحرالعلوم، شرح علّامه آیت الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی، مشهد، نور ملکوت قرآن، 1428.
بدیعی، محمد، احیاگر عرفان، تهران، پازینه، 1384.
بهاری، شیخ محمد [آیت الله]، تذکرة المتقین، جمع آوری شیخ اسمعیل تائب تبریزی، انتشارات نهاوندی، قم، 1375
بهاری همدانی، شیخ محمدباقر [آیت الله]، سفینة الجواهر فی فقه الباقر، قم، المطبعه العلمیه، 1393.
حسینی طهرانی، سیدمحمدحسین [علّامه آیت الله]، روح مجرد، مشهد، علّامه طباطبائی، مشهد، 1418ق.
ـــــ ، لب اللباب در سیر و سلوک اولوا الالباب، حکمت، طهران، 1416ق
ـــــ ، الله شناسی، مشهد، علّامه طباطبائی، 1423 ق.
رخشاد، محمّدحسین [آیت الله]، در محضر علّامه طباطبائی، قم، مؤسسه فرهنگی سماء، 1387.
طباطبائی، سیدمحمدحسین [علّامه آیت الله]، الرسائل التوحیدیه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1415 ق.
ـــــ ، المیزان، شیعه، بوستان کتاب، قم، 1387
ـــــ ، المیزان، قم، اسماعیلیان، 1417ق.
قاضی، سیّد محمدحسن، آیت الحقّ، ترجمة سیّدمحمّدعلی قاضی نیا، طهران، حکمت، 1425.
قنبری، محمد، چلچراغ سالکان، قم، نهاوندی، 1381.
کربلائی، سیداحمد کربلائی [آیت الله] و شیخ محمدحسین اصفهانی کمپانی [آیت الله]، توحید علمی و عینی، طهران، حکمت، 1410ق.
کیوان قزوینی، ملّا عباسعلی، راز گشا، تهران، راه نیکان، 1386.
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، طهران، المکتبة الاسلامیّة و انتشارات اسلامیّه، 1362.
ملکی تبریزی، حاج میرزا جواد [آیت الله]، اسرار الصلوة، بیروت، مؤسّسه الاعلمی، 1405 ق.
ـــــ ، لقاء الله، قم، آل علی(ع)، 1388
مؤسسه ترجمه و نشر دورة علوم و معارف اسلام، علّامه طباطبائی، آیت نور، مشهد 1427 ق.
حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، قم، مؤسسه آل البیت، 1413ق.
نورمحمدی، محمدجواد، شیخ مناجاتیان، قم، مهر خوبان، 1382.
هیئت تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، الهیه، تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، 1384.
ـــــ ، دلشده، تهران، 1386
ـــــ ، شیدا، تهران، 1383.
ـــــ ، عطش، تهران، 1383.