انوار معرفت، سال اول، شماره چهارم، پیاپی 4، پاییز و زمستان 1391، صفحات 107-

    تحلیل و بررسی منابع فکری پائولوکوئلی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    داود حسن زاده کریم آباد / *استادیار - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / Hasanzadehkarimabad@anjomedu.ir
    چکیده: 
    امروزه با فروپاشی نظام های مادی، مارکسیسم و فرویدیسم، خلأ ناشی از فقدان ایمان و معنویت و به دنبال آن، نیاز بشر به معنویت و عرفان بیشتر احساس می شود. پائولوکوئلیو، رمان نویس مشهور برزیلی، نویسنده ای است که با زیرکی از این فرصت و موقعیت استفاده کرده و به منظور پرکردن خلأ معنوی موجود در جهان، داستان هایی به ظاهر عرفانی می نویسد. وی اندیشه های عرفانیِ خود را از عناصر بومی و اعتقادات مذهبی هر آئین و منطقه ای وام گرفته است. شمنیسم، تائوئیسم و عرفانِ سرخ پوستی، از جمله مواردی است که بیش ترین تأثیر را بر اندیشه و آثار وی داشته اند. طبیعت گرایی، سحر و جادو، مواد مخدر، رقص و موسیقی و روابط آزاد جنسی، از عناصر مشترک بین شمنیسم، تائوئیسم و عرفان سرخ پوستی است که البته در ادبیات عرفانی پائولوکوئلیو بازتاب گسترده ای داشته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال اول، شماره چهارم، پاییز و زمستان 1391، ص 107 ـ 126
    Hekmat Erfani, Vol.1. No.4, Fall & Winter 2012-13

    سیدمحمد موسویان*

    چکیده

    امروزه با فروپاشی نظام های مادی، مارکسیسم و فرویدیسم، خلأ ناشی از فقدان ایمان و معنویت و به دنبال آن، نیاز بشر به معنویت و عرفان بیشتر احساس می شود. پائولوکوئلیو، رمان نویس مشهور برزیلی، نویسنده ای است که با زیرکی از این فرصت و موقعیت استفاده کرده و به منظور پرکردن خلأ معنوی موجود در جهان، داستان هایی به ظاهر عرفانی می نویسد. وی اندیشه های عرفانیِ خود را از عناصر بومی و اعتقادات مذهبی هر آئین و منطقه ای وام گرفته است. شمنیسم، تائوئیسم و عرفانِ سرخ پوستی، از جمله مواردی است که بیش ترین تأثیر را بر اندیشه و آثار وی داشته اند. طبیعت گرایی، سحر و جادو، مواد مخدر، رقص و موسیقی و روابط آزاد جنسی، از عناصر مشترک بین شمنیسم، تائوئیسم و عرفان سرخ پوستی است که البته در ادبیات عرفانی پائولوکوئلیو بازتاب گسترده ای داشته است.
    کلید واژه ها: پائولوکوئلیو، معنویت مدرن، شمنیسم، خلسه، تائوئیسم جادویی، لائوتسه، عرفان سرخ پوستی.


    * دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی دانشگاه معارف                                            Sm.mousaviyan@gmail.com
    دریافت: 15/11/1391 ـ پذیرش: 9/3/
     


    طرح مسئله

    گرایش انسان به خدا، دین، معنویت و عرفان ریشه در فطرت انسان ها داشته و سعادت و آرامش حقیقی انسان نیز جز در سایة ارتباط عاشقانة با خداوند متعال امکان پذیر نخواهد بود. درحالی که در جهان غرب از دوران رنسانس به این سو، در راستای سست کردن علایق دینی مردم و کم رنگ کردن نقش دین و معنویت در زندگی آنها تلاش های فراوانی صورت گرفته است. این روند از قرن هفدهم میلادی به بعد و همزمان با روی کار آمدن فلسفه های دین ستیز و معنویت گریزی همچون عقلانیت و پوزیتیویسم دوران مدرنیته تشدید شد و با ظهور نظام های ماتریالیستی مارکسیسم و فرویدیسم به اوج خود رسید. اما عقلانیت و علم مداری صِرف، مادی گرایی، صنعت و تکنولوژی مدرن، نه تنها درحل مشکلات و نابسامانی های غرب فائق نیامد، بلکه آنها را به پوچ گرایی سوق داده و در خلأ حاصل از فقدان دین و معنویت فرو برد. بدین ترتیب، پایه های نظام های مادی مارکسیسم و فرویدیسم فرو ریخت. از آن پس، فرقه ها و جنبش های نوپدیدی با هدف دنیوی کردن و سکولاریزه نمودن دین در غرب شکل گرفت. پائولوکوئلیو، که رهبر یکی از این فرقه های انحرافی، نویسنده ای است که پس از فروپاشی مارکسیسم و فرویدیسم، خلأ ناشی از دین و معنویت را در غرب به خوبی احساس کرد و برآن شد تا با استفاده از تکنیک قصه نویسی، نیاز فطری بشر به معنویت و عرفان را مرتفع سازد. وی با زیرکی خاص با استفاده از ابزار داستان و با ادبیاتی صریح و ساده، بر افکار و اندیشه های باطل مارکسیسم و فرویدیسم لباس عرفان و معنویت پوشانید و آن را به جهانیان عرضه کرد. ازآنجاکه یکی از مهم ترین عناصر مؤثر در ارزیابی و تحلیل آثار و حتی شخصیت یک نویسنده، بررسی دقیق منابع فکری و کاوش عمیق و علمی در مبانی نظری اندیشه های اوست، در این پژوهش، که روش آن تحلیلی ـ توصیفی است، با مروری کوتاه بر زندگی پائولوکوئلیو، به تشریح و بررسی برخی از مهم ترین منابع فکری او پرداخته ایم.

    پائولوکوئلیو کیست؟

    پائولوکوئلیو در سال 1947 در ریودوژانیرویِ برزیل به دنیا آمد. در هفت سالگی به مدرسه عیسوی ها رفت که محیط و مقررات آن مورد علاقه اش نبود. وی در آن مدرسه، ایمان مسیحی اش را از دست داد، به گونه ای که آشکارا تنفر و بیزاری خود را نسبت به مسائل دینی و مذهبی نشان داد (کوئلیو، 1379الف، ص 20). اما در همین مدرسه، به رؤیای واقعی زندگی اش، یعنی نویسندگی رهنمون شد و با مطالعة آثار خورخه لوئیس بورخس (نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی) و هنری میلر (نویسنده معاصر آمریکایی) جذب آنها شد. وی همچنین علاقه مند به تئاتر شد و از درس خواندن فاصله گرفت. نتوانست دورة دبیرستان را با موفقیت به پایان برساند. سرانجام، پدر و مادر او با پرداختن رشوه برای او، مدرک دیپلم گرفتند (همان، ص 54).

    طغیان و سرکشی پائولو از یک سو، و روی آوردن او به مواد مخدر از سوی دیگر، سبب رنجش و نگرانی بیش از پیش پدر و مادر وی شد، تاجایی که آنها مجبور شدند پائولو را سه مرتبه در بیمارستان بیماران روانی بستری کنند. وی در آن بیمارستان، بارها تحت درمان شوک الکتریکی قرار گرفت (آریاس، 1381، ص 26). سرانجام، کوئلیو در برابر پافشاری پدرش، که دوست داشت او را در نقش یک وکیل ببیند، تسلیم می شود و به دانشکدة حقوق می رود. اما خیلی زود آن را رها می کند (کوئلیو، 1383الف، ص 5) و دوباره به روز نامه نگاری و تئاتر روی آورده، نمایشی غیراخلاقی را کارگردانی می کند که طبق نظر بسیاری از تماشاگران، موضوعات مطرح شده در آن نمایش ها، کاملاً ضداخلاقی و ترویج دهندة فساد بوده است (موسویان، 1389، ص 10).

    دردهة 1960، جنبش هیپی گری سراسر جهان را فرا می گیرد، اما رژیم نظامی برزیل آن را به شدت سرکوب می کند. با این وجود، کوئلیو با زیر پا گذاشتن قوانین و مقررات اجتماعی و با بلند نگه داشتن موهای خود و خودداری از همراه داشتن کارت شناسایی به این جنبش می پیوندد و کاملاً جذب فرهنگ هیپی می شود. وی در همین دوران با تمام وجود، به مواد مخدر و توهم زا، مشروبات الکلی و سکس روی آورده و با اشتیاق فراوان به مطالعة آثار هگل، مارکس و انگلس می پردازد. کوئلیو هم زمان دچار بحران معنوی شدیدی می شود که به کفر می انجامد. وی در این هنگام، به فرقه های متعددی روی می آورد و تمام آمریکای لاتین را در جست وجوی پیر و مرادش، کارلوس کاستاندا می پیماید. در این راه، با جادوگران گوناگونی آشنا می شود (کوئلیو، 1379الف، ص20).

    علاوه براین، کوئلیو به دلایل مختلفی از جمله، زیر پاگذاشتن قوانین و مقررات اجتماعی، انتشار مجموعه ای از داستان ها ی مصور غیراخلاقی و سرودن اشعاری در مخالفت با حکومت وقت برزیل، سه بار زندان را نیز تجربه نموده است (کوئلیو، 1385 الف، ص 15؛ همو، 1379الف، ص 65).

    ازدواج های متعدد و ناموفق کوئلیو، یکی دیگر از بخش های حساس و قابل تأمّل زندگی اوست، به گونه ای که از مجموع پنج ازدواج او، چهار مورد با شکست مواجه گردیده است. وی پس از شکست در چهارمین ازدواج، در اثر شکست های پی درپی دچار بحران روانی شده و اقدام به خودکشی می کند (موسویان، 1389، ص 19).

    سرانجام، پائولو در سن سی و چهار سالگی و پس از سال ها تجربة طغیان و سرکشی، بی ایمانی و الحاد، ایمان مسیحی خود را باز یافت و به مطالعة عرفان مسیحیت روی آورد. وی در سن سی و نه سالگی (1986)، به زیارت رفت و مسیر هفتصد کیلومتری جادة زیارتی سانتیاگو را پیاده پیمود (کوئلیو، 1385ب، ص 16-20). وی خاطرات این سفر را در کتابی با عنوان خاطرات یک مغ، به رشته تحریر درآورده است.

    کوئلیو از جهت فراوانی منابع فکری و کثرت تأثیرپذیری از آموزه های دیگران، از سایر نویسندگان و رمان نویسان ممتاز است. وی با هنرمندی و زیرکی خاصی موضوعات و مباحث مطرح شده در کتاب هایش را از آیین های مختلف دینی و عرفانی سراسر دنیا وام گرفته، آنها را در قالب حکایت و داستان به جهانیان عرضه کرده است. برخی از مهم ترین منابع فکری کوئلیو، که بیشترین تأثیر را بر آثار او داشته اند، عبارتند از:

    1. شَمنیسم

    شمنیسم پدیده ای جادویی و رازآلود است که در میان تعداد قابل ملاحظه ای از ادیان یافت می شود. آیین ها، شعائر و نمادپردازی های آن از قدمت بسیار زیاد آن حکایت می کند. این پدیده خاص سیبری و آسیا، به ویژه آسیای مرکزی و شمالی است. اما در سایر مناطق جهان از جمله آمریکای شمالی و جنوبی، قبایل ابتدایی اقیانوسیه، استرالیا، اندونزی و سایر مناطق دورافتادة جهان نیز یافت می شود. گروهی شمنیسم را در میان نظام های عرفانی طبقه بندی نموده و شَمن را نیز با راهبان، عرفا و قدیسان کلیساها مشابه می دانند (الیاده، 1387، ص 40-46). روحانیون بودایی را نیز در قدیم شمن می نامیدند (آشتیانی، 1372، ص 10). شمن که محور اصلی شمنیسم است، شخصیت پرنفوذی است که زندگی جادویی، مذهبی جامعه بر محور آن استوار است. علاوه بر این، شمن جادوگری است که نقش هایی چون درمان گری، پیش گویی، تعبیر خواب، ارتباط با ارواح و... را به عهده دارد. گفتنی است، امروزه نیز شمنیسم و جوامع شمنی را در کنار جوامع پیشرفته می توان مشاهده کرد (همان، ص 269).

    انتخاب شمن

    در آیین شمنی، شمن برای پذیرش این مقام، از یکی از پنج راه زیر انتخاب می شود (همان، ص 27):

    1. دعوت از سوی خدایان، ارواح، خواب و جذبه؛ 2. انتخاب از طریق وراثت و جانشینی شمن قبلی؛ 3. تصمیم و ارادة شخصی و یا توصیه و نظر خانواده؛ 4. انتخاب به وسیلة عشیره و قبیله؛ 5. فراخواندگی اتفاقی بر مبنای یک حادثة غیرمترقبه و غیرعادی.

    در جوامع ابتدایی، مردن و زنده شدن یکی از شرایط مهم کسب لیاقت برای وظیفة شمنی است. این مردن و زنده شدن، به یکی از دو طریق انجام می گیرد: یا به وسیله یک حادثة واقعی مانند برق زدگی، افتادن از بالای بلندی که مصدوم در آن بی هوش می شد و دوباره به هوش می آمد و یا مردن و زنده شدن تخیلی و توهمی، که در این طریق مردن و زنده شدن در حال جذبه و خلسه صورت می گرفت.

    شمنیسم و سحر و جادو

    سحر و جادو جوهرة اصلی شمنیسم است، به طوری که بسیاری از محققان شمنیسم را به آیین سحر و جادو تعریف نموده اند. میرچا الیاده مورخ ادیان و قوم شناسی معروف، می نویسد:

    از آغاز قرن بیستم، قوم شناسان از واژه های شمن (Shamam)، حکیم ساحر، ساحر و جادوگر به جای یکدیگر برای نام گذاری افراد خاصی که دارای نیروهای جادویی ـ مذهبی هستند و در همة جوامع ابتدایی یافت می شوند، استفاده نموده اند (الیاده، همان، ص 39).

    با این حال، الیاده خود بر این باور است که باید بین شمن ها، ساحران و حکیم ساحران تفاوت گذاشت و همة آنها را به یک نام، شمن نخواند. الیاده می گوید: البته هر شمنی به نحوی با سحر و جادو سروکار دارد، ولی هر ساحری شمن نیست. در مقابل، بسیاری از محققان بر این عقیده اند که در حقیقت اختلافی بین ساحر و شمن نیست؛ چراکه سحر عبارت است از سعی در تسلط بر قدرت های مافوق طبیعی تا به آن وسیله بتوان در حوادث و پدیده ها اثر گذاشت و این کاملاً همان هدفی است که شمن ها نیز تعقیب می کنند (آشتیانی، 1372، ص 187).

    جذبه و خلسه در شمنیسم

    مهم ترین، شاخصة شمن ها، خلسه و جذبه است. اصولاً شمن بودن یا شمن شدن با تجربة خلسه آمیز محقق می شود، به گونه ای که برخی از محققان اساساً شمنیسم را مساوی با فن خلسه می دانند (الیاده، همان، ص 40).

    داوطلبان مقام و رسالت شمنی نیز تنها زمانی شایستگی انتصاب به این رسالت اسرارآمیز را پیدا می کنند که علاوه بر تن دادن به آیین های سخت تشرف و موفقیت در مراحل دشوار آن، توانایی فرو رفتن در حالت خلسه را داشته باشند. در این حالت، شمن توان درمان بیماری ها، پیش گویی، ارتباط با ارواح و... را پیدا می کند.

    شمنیسم؛ مواد مخدر، مشروبات الکلی، رقص و آواز

    همان گونه که گفته شد، جذبه و خلسه در شمنیسم و تجارب شمنی نقش بسیار مهمی بر عهده دارد. شمن ها برای ورود به حالت خلسه و جذبه، غالباً از مواد مخدر و توهم زا استفاده می کنند. در میان شمن ها، مصرف مواد مخدر و توهم زا علاوه بر اینکه عاملی مذهبی و عقیدتی است، وسیلة آرامش و درمان نیز هست (آشتیانی، 1372، ص 165). مواد مخدر به صورت های گوناگون و متنوع در همة گروه های شمنی از زمان های دور مورد استفاده قرار می گرفته و امروزه نیز به کار گرفته می شود. شمن ها برای ورود به حالت خلسه، از مواد مخدری چون مسکالین، داتوره (تاتوره)، قارچ های توهم زا و یا مواد مخدر مدرن نظیر L.S.D، مشروبات الکلی و... استفاده می کنند (همان، ص 143).

    لازم به یاد آوری است که این مواد توهم زا با ایجاد تخیلات و توهمات در اشخاص مختلف و بسته به زمینه های فکری و فرهنگی آنها، سبب می شود که رؤیاهایی را مشاهده نمایند که این رؤیاها با توهمات رازگرایان شباهت بسیار دارد. گفتنی است که رقص، آواز، حرکات یکنواخت، اعتقاد و تلقین از دیگر راه های ورود به حالت خلسه و جذبه در شمنیسم است (همان، ص 95-100).

    شمنیسم و جنون

    جنون، یکی از مهم ترین شرایط پذیرش در مقام شمنی است. اغلب شمن ها پیش از انجام وظیفه یا شغل شمنی، به نوعی جنون دچار می گردند. رابطة جنون، صرع، اختلالات عصبی و روانی با شمنیسم به قدری زیاد است که تا چندی پیش، بسیاری از دانشمندان و محققان، شمن را یک نوع بیمار روانی می دانستند (همان، ص 67). اعتقاد به اجنّه، دیوها و ارواح، که به اشکال گوناگون و بیشتر به صورت حیوانات ظاهر می شوند و تنها شمن ها توانایی روئیت آنها را دارند، یکی از اصول بنیادین شمنیسم است. شمن ها در نشست های خود، در هنگام جذبه، خلسه و نشئه با جست و خیز فراوان، داد و فریاد های بسیار زیاد و در حال رقص با آهنگ های تند و شدید، غش کرده و بی هوش می شوند، دهان آنها کف می کند و دچار لرزش های ناخودآگاه می شوند. آنها در این حالت شباهت بسیار زیادی به دیوانگان پیدا می کنند و مدعی هستند که از این طریق با اجنّه ارتباط برقرار کرده و با استمداد از آنها بیماران را شفا می دهند (همان، ص 77).

    شمنیسم و آیین تشرّف

    داوطلب مقام شمنی، به هر طریقی که انتخاب شود، تنها وقتی مورد تأیید قرار می گیرد که دو نوع تعلیم را فراگیرد: یکی از این تعالیم، خلسه است و دیگری سنت. سنت عبارت است از: همان فنون شمنی، وظایف ارواح، تبارشناسی، عشیره، زبان رمزی و... مسئولیت این دوره از تعالیم نیز بر عهدة ارواح شمن ها ی قوی و مجرب است.

    داوطلب مقام شمنی، پس از گذراندن این دوره از تعالیم به تشرف می رسد و بر اسرار واقف می گردد. تشرف گاهی همگانی است و مراسمی مستقل و مخصوص به خود دارد و گاهی نیز بدون مراسم است. همچنین تشرف ممکن است به طور کامل در خواب و یا تجربة خلسة مبتدی رخ دهد (الیاده، 1387، ص 53).

    ریاضت، درد، رنج، مرگ و تجدید حیات از طرح های سنتی و کهن مراسم تشرف (همان، ص 83) و موسیقی، رقص، نواختن طبل، نوشیدن مشروبات الکلی، آتش و... از عناصر مهم آیین تشرف به شمار می آیند. ماهیت تشرف های شمنی، با بی بندو باری و شهوت رانی همراه است. در جریان آیین تشرف، داوطلبان و تماشاگران شراب می نوشند، آواز می خوانند و گرد آتش به رقص درمی آیند. الیاده می نویسد:

    استرنبرگ معتقد است که عنصر اصلی در شمنیسم میل جنسی است، که ایدة انتقال موروثی ارواح، بعدها بدان اضافه گردید. او شماری از اطلاعات دیگر را ذکر می کند که به عقیدة وی تمامی آنها، موید برداشت تفسیر او هستند: شیروکوگوروف شمن زنی را دید که در جریان آزمون های سخت آیین تشرف، احساسات جنسی را تجربه کرده بود... (آشتیانی، 1372، ص 140).

    شمنیسم و پرستش شیطان

    ارتباط بین شمنیسم و شیطان پرستی به حدی است که اغلب مورخان و قوم نگاران قرن نوزدهم، شمنیسم را شیطان تلقی می کنند. به نظر آنها، شمن با تن دادن به تشرف تنها می تواند خود را تحت تسلط شیاطین قرار دهد.

    نحوة تشرف برخی از جوامع شمنی نیز این مطلب را تأیید می کند؛ چراکه در مراسم تشرف آنها، ارواح شمن پیر دواطلبی را انتخاب می کند و پس از انجام تشریفاتی از او می خواهد تا خدا و هر چیزی را که دوست دارد، رها نماید. داوطلب نیز به شمن پیر قول می دهد تا کل زندگی اش را وقف خدمت به شیاطین کند تا در عوض، آن شیاطین تمام آرزوهای او را محقق سازند (الیاده، 1387، ص 196). اصطلاح شمن سیاه در مقابل شمن سفید نیز دلالت بر رابطة شمنیسم با شیطان پرستی دارد (همان، ص 246). آدم خواری و قتل از جمله اعمال شیطان و شیطان پرستی است که این گونه اعمال در برخی از شمن ها نیز دیده می شود (آشتیانی، 1372، ص 195). از دیگر اندیشه های شیطانی شمن ها، این است که آنها خود را قادر مطلق، خدایان بی مرگ و مقدسین بی مرگ معرفی می کنند (همان، ص 213).

    پائولوکوئلیو و شمنیسم

    با مطالعه و بررسی زندگی و آثار کوئلیو به راحتی می توان فهمید که او در زندگی شخصی، اندیشه ها و آثارش، تحت تأثیر مستقیم اندیشه های شمنیسم است. سحر و جادو جوهرة اصلی شمنیسم است. درحالی که کوئلیو سال های بسیاری از عمر خود را در راه سحر و جادوگری سپری کرده و انواع جادو، از جمله جادوی سیاه را تجربه نموده است (آریاس، 1381، ص 86). وی هم اکنون نیز خود را یک جادوگر می داند. علاوه بر این، محور اصلی بیشتر کتاب های او بر سحر و جادو استوار است. اولین کتاب او، خاطرات یک مغ نام دارد که البته نام اصلی آن خاطرات یک جادوگر و موضوع آن نیز یکی از سنت های جادوگری است. موضوع کتاب دیگر او، بریدا نیز جادوگری است که نویسنده در آن به بیان دو سنت از سنت های جادوگری، یعنی سنت ماه و خورشید می پردازد. کتاب ساحرة پورتوبلّو نیز دربارة یک جادوگر است.

    در شمنیسم، مردن و زنده شدن یکی از شرایط مهم کسب لیاقت برای پذیرش مقام شمنی است. این مردن و زنده شدن یا به وسیلة یک حادثه واقعی است و یا به صورت نمادین و بر اساس توهم و تخیل است. کوئلیو، مردن و زنده شدن نمادین را در سفر به سانتیاگو تجربه نموده و آن را در کتاب خاطرات یک مغ به نگارش درآورده است (کوئلیو، 1385ب، ص 130-144). شفا دادن بیماران و قدرت پیش گویی از جمله قدرت های شمنی است. بازتاب این گونه از قدرت های شمنی نیز در آثار کوئلیو برجسته است. یکی از شخصیت های کتاب کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، کشیشی مسیحی است که قدرت درمان گری دارد و بیماران را شفا می دهد (کوئلیو، 1387ب، ص 254). آتنا شخصیت اصلی رمان ساحره پورتوبلّو نیز جادوگری است که قدرت پیش گویی دارد (کوئلیو، 1386الف، ص 212ـ213 و 216).

    مواد مخدر، مشروبات الکلی، جذبه، خلسه، رقص، آواز، و روابط جنسی از دیگر عناصر آیین شمنی است که بازتاب همة این موارد را در زندگی شخصی، اندیشه و آثار کوئلیو فراوان دیده می شود.

    آیین تشرف یکی از مهم ترین عناصر شمنیسم است. مهم ترین عنصر آیین تشرف نیز روابط جنسی است. مراسم تشرف نیز غالباً با نوشیدن مشروب، حلقه زدن اطراف آتش، رقص، آواز و... همراه است. کوئلیو، نحوة تشرف آیین شمنی را به طور کامل در کتاب بریدا به نگارش درآورده است. بریدا، شخصیت اصلی داستان، زنی است که همزمان دو شیوه از تعالیم جادوگری (سنت ماه و سنت خورشید) را فرا می گیرد و به مرحلة تشرف راه می یابد. شرط تحقق تشرف بریدا نیز آشنا شدن او با نیروی جنسی و روابط جنسی است. استاد بریدا به او می گوید: در تمام مدت رابطة جنسی، از حواس پنج گانه ات استفاده کن، اگر در لحظة اوج لذت جنسی، همه این حواس با هم از راه برسند، برای تشرف پذیرفته می شوی (کوئلیو، 1384، ص 193). بریدا نیز برای تحقق این تشرف، دو مرتبه رابطة جنسی را تجربه می کند: یک مرتبه با نامزدش و مرتبه دیگر با استادش و سرانجام در آغوش استادش به تشرف می رسد (همان، ص 216 و 253). مراسم رسمی آیین تشرف او نیز با نوشیدن مشروب، آتش، رقص، آواز و... انجام می شود (همان، ص 281-286).

    2. تائوئیسم

    آیین تائو در کنار دو آیین دیگر بودایی و کنفوسیوس، از ادیان مهم و رایج در چین است که از زمان های بسیار قدیم تا به امروز دارای پیروان زیادی بوده اند. واژة تائو در لغت به معنای صراط و طریق و در اصطلاح، به معنای قانون ثابت جریان اشیا و روش مقرر حرکات موجودات می باشد. تائوئیسم شامل مجموعه ای از عقاید، اعمال، مناسک و همچنین دربردارندة یک سلسله افکار و عقاید عامیانه، خرافات، اوهام و نیز دارای مقداری افکار و اندیشه های فلسفی و عرفانی می باشد. این آیین، دارای سه بعد فلسفی، سحری و دینی می باشد (ناس، 1384، ص 225).

    تائوئیسم فلسفی

    مبانی فلسفی تائوئیسم را می توان در کتاب تائوته چینگ جست وجو نمود. تائوته چینگ به معنای راه و روش و دستور زندگانی است. در مورد نویسندة این کتاب و زمان نگارش آن اطلاعات دقیق و کافی وجود ندارد، اما مشهور این است که این کتاب توسط لائوتزه (Laotzu) به نگارش درآمده است. لائوتسه، که در زبان چینی به معنای حکیم سالخورده است، اشراف زاده ای است که در دستگاه حکومتی، وظیفة ریاست بایگانی و حفاظت اسناد کشور را به عهده داشته است. لائوتسه بعدها در اثر یک انقلاب روحی به فردگرایی، عرفان و تزکیة نفس روی آورده و انزواطلبی و عزلت گزینی را نیز در میان مردم چین رواج داده است. لائوتسه معاصر کنفوسیوس در چین، بودا و مهاویره در هند، افلاطون و سقراط در یونان، اشعیای دوم در میان قوم یهود و زرتشت در ایران ظهور کرد و بنا به یکی از افسانه ها، نام اصلی او وین لی بوده که در سال 604 قبل از میلاد به دنیا آمده و در سال 524 قبل از میلاد وفات کرده است. امروزه در چین جدید حدود، پنجاه میلیون نفر از آیین او پیروی می کنند. گفتنی است، شوانگ تزو، بعد از لائوتسه از معروف ترین فلاسفة تائوئیسم به شمار می رود (مبلغی آبادانی، 1376، ج 1، ص 172).

    از دیدگاه لائوتسه، تائو کنه وجود، حقیقت کل هستی و وصال به او منشأ تمام فضایل و خیرات است. شناخت از طریق الهام و اشراق، راه رسیدن به تائو است و برای رسیدن به الهام و اشراق نیز راهی جز خلوت گزینی، مراقبه، تفکر، ریاضت، تمرین روی نفس کشیدن و تکنیک های جنسی وجود ندارد (فریدهلم، 1376، ص 33).

    لائوتسه در کتابِ تائوته چینگ، برای دستیابی به تائو و سلوک در طریق آن، رهنمودهای اخلاقی فراوانی به پیروان خود می کند که مهم ترین اصل اخلاقی آن، دعوت به بی تفاوتی است. بنابر فلسفة تائوئیسم، یک فرد معتقد به تائو باید باورهای خود را بر مبنای وحدت وجود و عرفان خاصی شکل دهد و برای رسیدن به وحدت باید از کتاب و دانش دوری کند، به زندگی مادی پشت پا بزند، عقل را از خود دور کند، نسبت به حوادث بی اعتنا و بی تفاوت باشد، بدون هدف و بی خبر از همه چیز و همه کس زندگی کند و در مکاشفات عرفانی خود فرو رود. در آیین تائو، مواد مخدر، مشروبات الکلی، موسیقی و رقص کلید معرفت و عامل ورود به عالم خلسه است (مبلغی آبادانی، 1376، ص 169).

    در تعالیم اخلاقی تائوئیسم، انسان دارای دو حسّ نفرت و محبت است، خیر و شر مطلق وجود ندارد. تائوئیسم معتقد به جبر است و سرنوشت موجودات را محتوم و جبری می داند. هرچند در توصیه های اخلاقی آیین تائو، تناقضات فراوانی دیده می شود (ناس، 1384، ص 235).

    تائوئیسم جادویی

    طبیعت گرایی و الهام گیری از طبیعت، از شاخصه های اصلی تائوئیسم است. در این آیین، سرنوشت همة موجودات را سیر و جریان طبیعت مشخص می سازد. مرد حکیم خود را به طبیعت می سپارد و در راه غلبه و استیلای خود بر دیگران هیچ گونه تلاشی نمی نماید حتی در فهم اندیشه ها ی معنوی آنها باید این نکته را به خوبی در نظر داشت که ارتباط و اتصال با طبیعت امری اصیل و ذاتی است (همان، ص 229). در آیین تائو، علاقه مندی به جهان هستی، دل بستگی به حیات جاویدان و ادامة زندگی هدف و مقصود نهایی است. بُعد جادویی تائوئیسم نیز بر اساس میل به جاودانگی و طول عمر به وجود آمده است. از قرن اول میلادی، جادوگری و کیمیاگری در آیین تائو گسترش پیدا کرد. آنها تصور می کردند که از راه استفاده از خواص مواد و عناصر طبیعی، می توان به جاودانگی رسید. تائوئیست ها بر این باور هستند که از طریق سحر و جادو نتایج خارق العاده و خاصی از قبیل حصول نیروهای روحانی جسمانی به وجود می آید. همین امر سبب گسترش و رونق بیش از پیش اخترشناسی، طالع بینی، اعتقاد به نیروهای غیبی و جادویی، ساختن طلسمات و بسیاری دیگر از خرافات در میان آنها شد (آریا، 1376، ص 42).

    تائوئیسم دینی

    بُعد دینی تائوئیسم با افزودن برخی مبادی دینی سایر ادیان، از جمله مقام الوهیت به لائوتسه، اعتقاد به بهشت و دوزخ و تأسیس معابد شکل گرفت. علاوه بر این، در اثر نفوذ و گسترش سحر و جادو در آیین تائو، روحانیون و کشیشان قدرت و مقام بزرگی به دست آوردند و در میان آنها، فال گیرها، شعبده بازها، و ساحره های معروفی به ظهور رسیدند. بدین ترتیب، در میان مردم جنبة روحانیت و مذهبی پیدا کردند تا اینکه در سال 165 میلادی، یکی از امپراطوران چین به نام هوان به آیین تائو رسمیت داد و معبد لائوتزه (لائوتسه) را بنا کرد و هدایای فراوانی به آن تقدیم نمود. به دنبال آن، تائوئیسم به صورت یک دین و مذهب خاص درآمد. تائوئیست ها با این کار، تلاش کردند این آیین را در رویارویی با بودیسم، به عنوان دینی مستقل مطرح سازند. اعتقاد به ارواح و خدایان متعدد و پرستش آنها از اصول و مبانی اولیة دینی ـ مذهبی تائوئیسم بوده است. پس از آن، روح پرستی و اعتقاد به ارواح خیر و شر، اعتقاد به خدای مذکر (شانک تی) و خدای مونث (هاتن)، در میان آنها رواج یافت. آنها بر این باور بودند که در جهان دو اصل حکومت می کند: یکی اصل نر یا مثبت یا نور و دیگری اصل ماده یا منفی یا تاریکی. خدای مذکر، عامل خیر و برکت است و یانگ نام دارد. خدای ماده عامل انفعال و سکون است و یین نام دارد. بدین ترتیب، ثنویت و دوگانه پرستی در میان مردم چین رواج یافت (مبلغی آبادانی، 1376، ص 167).

    پائولوکوئلیو و تائوئیسم

    آیین تائو از جمله آیین هایی است که تأثیر شگرف بر اندیشه و آثار کوئلیو دارد. بازتاب اندیشه های تائوئیسم را در سه بعد فلسفی، سحری و دینی آن، آشکارا در کتاب های کوئلیو می توان جست وجو نمود. برای نمونه، در آیین تائو شناخت از طریق الهام و اشراق راه رسیدن به تائو است و تفکر، مراقبه، تمرین نفس کشیدن و تکنیک های جنسی، نیز راهی است برای رسیدن به الهام و اشراق. در عرفان پائولو کوئلیو نیز دقیقاً همة این موارد دیده می شود. در بحث شمنیسم، پیرامون تکنیک ها و روابط جنسی و نقش آن در عرفان و معنویت کوئلیو سخن گفتیم. در اینجا به بررسی تطبیقی برخی دیگر از اندیشه های تائوئیسم در آثار وی می پردازیم. تمرین نفس کشیدن یکی از اندیشه های تائوئیسم است که در اندیشه و آثار کوئلیو دیده می شود. وی در کتاب خاطرات یک مغ، تمرین نفس کشیدن را این گونه آموزش می دهد: تمام هوای درون ریه هایت را بیرون بران و ریه هایت را تا حد ممکن تخلیه کن. سپس، همچنان که بازوانت را تاآنجاکه می توانی بالا می بری، خیلی آهسته هوا را فرو بده. در حال دم، ذهنت را بر ورود عشق، آرامش و هماهنگی با کیهان به بدنت متمرکز کن. هوایی را که فرو داده ای در سینه حبس کن و بازوانت را تا جایی که می توانی بالا نگه دار، و از هماهنگی میان درون و برون لذت ببر... این تمرین را تا پنج دقیقه ادامه بده (کوئلیو، 1385ب، ص 162).

    پائولوکوئلیو در تشریح تمرین رقص می نویسد: آرام بگیر. چشم هایت را ببند. نخستین ترانه هایی را که در کودکی شنیده ای به یاد بیاور. در ذهن خود شروع به خواندن آنها کن، اندک اندک، بگذار بخش مشخصی از بدنت ـ پاهایت، شکمت، دست هایت، سرت و... اما فقط یک بخش ـ هماهنگ با ترانه ای که می خوانی به رقص درآید... با تمام بدنت به رقص درآ... این رقص یکی از کامل ترین شیوه ها برای ارتباط با هوش مطلق است (همان، ص 204).

    کوئلیو، همچنین رقص و موسیقی را عاملی برای ورود به عالم خلسه و وسیله ای برای عبادت و پرستش خدا می داند (کوئلیو، 1386الف، ص 24). وی در کتاب ساحرة پورتوبلّو می نویسد: موقع رقص زنی آزادم یا درواقع روحی آزادم که می تواند در تمام کیهان سفر کند. اکنون را ببیند، آینده را پیش بینی کند، به انرژی ناب مبدل شود (همان، ص 66).

    طبیعت گرایی و میل به جاودانگی، کیمیاگری، سحر و جادو، اعتقاد به خرافات، اوهام و طلسمات از دیگر اندیشه های تائوئیسم است که در زندگی، آثار و اندیشه های پائولوکوئلیو بسیار تأثیرگذار بوده است. وی خود در این باره می گوید:

    یازده سال از زندگی ام را صرف مطالعه کیمیاگری کردم. همین تصور ساده استحاله فلزات به طلا و یا کشف اکسیر جوانی، برای آنکه یک راز آموز جادو را شیفته کند، کافی بود. اعتراف می کنم که اکسیر جوانی بیشتر اغوایم می کرد... تصور اینکه روزی همه چیز پایان می یابد، نومیدکننده بود. بدین ترتیب، وقتی فهمیدم می توانم به مایعی دست یابم که قادر است دوران هستی ام را سال ها افزایش دهد، تصمیم گرفتم جسم و روحم را وقف یافتنش کنم (کوئلیو، 1379ب، ص 9).

    نسبیت گرایی اخلاقی و اعتقاد به اینکه خیر و شر مطلق وجود ندارد، از دیگر اندیشه های تائویی است که در آثار کوئلیو دیده می شود. او در کتاب راهنمای رزم آور نور می نویسد: هیچ چیز مطلقاً خیر یا شر نیست؛ رزم آور نور وقتی دشمن جدیدی می یابد، به این موضوع می اندیشد (کوئلیو، 1383ب، ص 144).

    تلاش کوئلیو در جهت اثبات وجه مؤنث الوهیت و ترسیم چهرة مادینة خدا در برابر چهرة نرینة آن (کوئلیو، 1387ب، ص 106، 107 و 208)، نیز در راستای وجود خدای مذکر و خدای مونث در اندیشه های تائوئیسم است. علاوه بر همة این موارد، پائولوکوئلیو با بیان جملات و حکایاتی از لائوتسه در لابه لای آثارش، گونه ای دیگر از تأثیر پذیری مستقیم خود از اندیشه های تائوئیسم را به اثبات می رساند (کوئلیو، 1383ب، ص 41 و 124).

    3. عرفان سرخ پوستی

    عرفان سرخ پوستی، یکی از مهم ترین عرفان های آمریکایی به شمار می رود، خود به سه دستة عرفان تولتک، عرفان سو و عرفان ساحری تقسیم می شود. از این میان، عرفان ساحری که به آن عرفان عقاب نیز گفته می شود، از مهم ترین و مشهورترین عرفان های سرخ پوستی است (فعالی، 1386، ص 203-292). سحر و جادو، عقل ستیزی، طبیعت گرایی و میل به طبیعت از مهم ترین شاخصه های عرفان سرخ پوستی است. از این نظر، عرفان سرخ پوستی را باید یکی از انواع عرفان های ابتدایی، با پیشینه ای قدیمی در حوزة قبایل سرخ پوست دانست. بسیاری از مؤلفه های شمنیسم، به روشنی در عرفان سرخ پوستی یافت می شود. از این جهت، می توان عرفان سرخ پوستی را شمنیسم آمریکایی جنوبی نام نهاد. امروزه عرفان سرخ پوستی در بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی رواج یافته و طرف داران زیادی پیدا کرده است. مهم ترین نماینده و مروج عرفان سرخ پوستی در زمان معاصر، شخصی به نام کارلوس کاستاندا می باشد.

    کارلوس کاستاندا در سال 1935م در سائوپائولو، یکی از شهرهای پرجمعیت برزیل، دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در مدرسه ای در بوینس آیرس، آغاز و در سن شانزده سالگی به لوس آنجلس آمریکا سفر کرد. ابتدا به مجسمه سازی و نقاشی رو ی آورد. پس از مدتی، آن را رها نمود. بعد از پایان دوران دبیرستان در دانشگاه کالیفرنیا در رشتة مردم شناسی به تحصیلات خود ادامه داد. کاستاندا در سال 1960 برای تحقیق پیرامون رسالة دکتری خود با موضوع گیاهان طبی و روان گردان، به مکزیک سفر کرد. در آنجا در یک شهر مرزی با پیرمرد سرخ پوستی به نام دون خوان آشنا شد. دون خوان، که اطلاعات فراوانی دربارة گیاهان دارویی داشت، کاستاندا را شیفتة خود ساخت و به عنوان یک پیر و مُرشد راهنمایی و هدایت او را به عهده گرفت و او را با دنیای سحر و جادو آشنا کرد. دوران آموزش دون خوان به کاستاندا بیش از ده سال به طول انجامید که مجموعة این تعالیم را کاستاندا در کتاب های خود به نگارش درآورده است. سرانجام، کاستاندا در سال 1973 در رشتة مردم شناسی از دانشگاه کالیفرنیا، درجة دکتری دریافت کرد و در سال 1988 در سن هفتاد و سه سالگی بر اثر سرطان کبد درگذشت (فعالی، 1387، ص 216-217).

    کارلوس کاستاندا، شخصیتی مرموز و ابهام برانگیز است. زندگی او، کتاب ها و حتی استادش، دون خوان، همواره در هاله ای از ابهام قرار دارد. اسناد مربوط به مهاجرت وی به ایالات متحدة آمریکا، حکایت از آن دارد که او متولد 1935میلادی و زادة پرو است و حال آنکه او خود را متولد 1925 در برزیل می داند.

    کاستاندا مدعی است که پدرش استاد ادبیات بوده، اما مجلة time، پدر او را طلاساز معرفی کرده است. وی خود گفته است که هیچ گونه علاقه ای به مکاتب عرفانی و رازآلود ندارد، اما همسر سابقش گفته است که رازورزی و عرفان تنها موضوعی بوده است که سال ها دربارة آن گفت وگو می کرده اند (کاستاندا، 1388، مقدمه). دربارة دون خوان نیز اطلاعات دقیقی در دست نیست، حتی برخی در وجود او تردید کرده اند. برخی دیگر نیز دون خوان را یکی از شمن های بسیار معروف می دانند که به واسطة کتاب های کارلوس کاستاندا به شهرت فراوانی دست یافته است. دون خوان، کارشناس و استاد مصرف مسکالین و پیوت نامیده می شود. او در آموزه های خود از سه گیاه وهم آور به نام های پیوت، تاتوره و قارچ استفاده می کند. دون خوان از پیوت به عنوان ماده ای اصلی یاد می کند که به او معرفت و دانایی عطا می کند. او تاتوره و قارچ را نیز مایة حصول قدرت می داند. دون خوان خود را بروخو(Brujo) معرفی می کند که این کلمه به زبان اسپانیولی به معنای حکیم ـ ساحر و جادوگر است. وی همچنین از شخصی به نام دیابلرو (diablero)، به عنوان استاد خود نام می برد. دیابلرو به زبان سرخ پوستی، شخصی است که به جادوی سیاه عمل می کند؛ شیطان صفتی است که قدرت دارد خود را به شکل حیوانات مختلف ظاهر سازد (آشتیانی، 1372، ج 1، ص 149).

    آثار کارلوس کاستاندا

    آثار کاستاندا شامل دوازده کتاب و یک دوره ماهنامة چهار شماره ای است که به هفده زبان از جمله زبان فارسی ترجمه شده است. کاستاندا در خلق آثار خود بسیار متأثر از عرفان های شرقی، به ویژه ذن بودیسم، هندوئیسم و تصوف اسلامی است. مطالب و موضوعات مطرح شده در کتاب های کاستاندا به قدری با مطالب و معارف عرفان های شرقی و تا حدودی غربی شباهت دارد که بسیاری از منتقدان غربی آثار او، وی را یک سارق ادبی دانسته اند.

    ریچارد دو میل جی، کورتنی فایکس، دانیل سی نوئل و عده ای دیگر از منتقدان جدی آثار کاستاندا، او را همچون شیّاد و افسانه پرداز دوران مدرن، نکوهش کرده اند. در این میان، ریچارد دومیل، کتاب های کاستاندا را تقلب آشکار می خواند (کاستاندا، 1383، ص 9-10).

    آموزه های کارلوس کاستاندا

    سحر و جادو محور اصلی عرفان سرخ پوستی است. آموزش های دون خوان به کاستاندا نیز بر پایه سحر و جادو استوار است. دون خوان به کاستاندا می گوید: .... همه چیز در این دنیا سحر و جادو است (کاستاندا، 1388، ص 142). خود کاستاندا نیز این نوع از عرفان را، آیین ساحری و جادوگری می نامد (همان، ص 10).

    تعلیم معرفت و بصیرت از دیگر آموزه های دون خوان به کاستاندا است. راه رسیدن به معرفت و بصیرت نیز در گرو مصرف مواد مخدر است. در این نوع عرفان، خوردن مواد توهم زا، کلید معرفت و کشیدن مواد مخدر تنها راه رسیدن به بصیرت است. پیشینة مصرف مواد توهم زا، توسط سرخ پوستان آمریکایی جنوبی به صدها سال قبل بازمی گردد. آنها با مصرف مواد مخدر و توهم زا، به حالت جذبه و خلسه وارد می شدند. در این حالت، موجودات خیالی و توهمی را مشاهده می کردند. یوزپلنگ ها و حیوانات مختلف را در وهم می دیدند و تصور می کردند که با قدرت های مافوق طبیعی در تماس اند. علاوه بر این، آنها در همین حالت جذبه و خلسه، پیش گویی کرده و اشیای گم شده را نیز پیدا می کردند (آشتیانی، 1372، ص 143). در آیین ساحری کاستاندا و یا به عبارت روشن تر، در تعالیم عرفانی دون خوان نیز دقیقاً وضع به همین گونه است. کاستاندا در کتاب سفر به دیگر سو می نویسد:

    در روز چهارم اوت 1961 ]دون خوان[ به من اجازه داد که چند دانه پیوتل مصرف کنم. در اوج توهمات ناشی از مخدر، من با سگ خانه ای که در آن بودم، بازی کرده بودم. از نظر دون خوان، این اتفاق بیان کننده رابطه ای فوق العاده ویژه با پیوتی بود... سگی که من با او بازی کرده بودم، یک سگ عادی نبود، بلکه تجسمی از مسکالیتو بود یا درواقع، نیرو و الهه ای بود که در پیوتل وجود دارد... اثرات ثانوی این تجربه عبارت بود از: یک خستگی عمومی، تأثیر مالیخولیایی و رؤیاها و کابوس هایی که به طور استثنایی اثرگذارنده بودند (کاستاندا، 1360، ص 117 و 118).

    گفتنی است در عرفان سرخ پوستی، علاوه بر مصرف مواد مخدر و توهم زا، رقص و پایکوبی از دیگر شیوه های دستیابی به معرفت است.

    نفی گذشته شخصی در آموزه های کاستاندا به منظور ر هایی از تفکرات محدود دیگران، راهی است برای شروع یک زندگی جدید. رهایی از شرّ گذشتة شخصی یکی از راه های عملی و فنون راه گشایی است که دون خوان به کاستاندا توصیه می نماید. تا زمانی که ما اسیر گذشتة خود هستیم، باید هر لحظه، انتظارات محیط و دیگران را برآورده کنیم. بنابراین، باید با محو گذشتة شخصی، اطلاعاتی را که دیگران از زندگی ما دارند، از بین ببریم و زندگی تازه ای را آغاز کنیم. در همین راستا، دون خوان فراموش کردن تاریخچة شخصی را به کاستاندا می آموزد. او به کاستاندا می گوید: من تاریخچة شخصی ندارم، یک روز وقتی احساس کردم دیگر لازم نیست، آن را رها کردم (همان، ص 33).

    ورود به حالت جذبه و خلسه، با استفاده از مواد مخدر و دیدن حیوانات خیالی و توهمی در آن حالت، از آموزه های دون خوان به کاستاندا است. پیش تر اشاره شد که کاستاندا در اوج توهمات ناشی از مصرف مواد مخدر، سگی را در توهمات خویش مشاهده نموده بود. عین این تجربه خیالی برای پائولوکوئلیو نیز اتفاق افتاده و او نیز این تجربه خیالی را به تفصیل در کتاب خاطرات یک مغ به نگارش درآورده است (کوئلیو، 1385ب، ص 175-180).

    علاوه براین، رؤیابینی، جنون اختیاری، حرکات جادویی، تردید در وجود جهان خارجی، شکستن تابوی عادت ها وپذیرش مرگ به عنوان مشاور، از دیگر تعالیم عرفان سرخ پوستی است که دون خوان به کاستاندا می آموزد (حسینیان، 1390، ص 52-54).

    در آموزه های عرفان ساحری، انسان موجودی مساوی و برابر با سایر موجودات است. هیچ گونه امتیاز و برتری بر موجودات دیگر ندارد (همان، ص 39) و انسان و مار از هر جهت در یک سطح قرار دارند (همان، ص 74). همچنین در این آیین، نیروهای طبیعت دارای قدرت و اراده ای مستقل هستند (همان، ص 87).

    پائولوکوئلیو و عرفان ساحری کارلوس کاستاندا

    کارلوس کاستاندا یکی دیگر از شخصیت های محبوب و مورد علاقة پائولو است که عرفان ساحری او، تأثیر فراوانی بر اندیشه و آثار وی داشته است. علاق، شدید کوئلیو به کاستاندا سبب شد که او در دوران جوانی همه آمریکای لاتین را در جست وجوی کارلوس کاستاندا طی کند. کوئلیو از کاستاندا با عنوان پیر و مُراد خود یاد می کند و می گوید: کاستاندا برای من یک بت محسوب می شود. همیشه می گویم که او زندگی مرا عوض کرده است (کوئلیو، 1379الف، ص 186). علاوه بر این، کوئلیو به دون خوان نیز بسیار علاقه مند است. او در تمام عمر به دنبال استادی چون دون خوان بوده است. کوئلیو در مقدمة کتاب خاطرات یک مغ از کاستاندا نام برده و استاد خود، پطروس را در جایگاه دون خوان قرار می دهد. کوئلیو می نویسد: تو برای دون خوان ساحره بودی، و من حماسة کاستاندا را در جست و جوی خارق العاده ها دوباره زیستم (کوئلیو، 1385ب، ص 19).

    تمرین ها و آموزش هایی که پائولوکوئلیو در طول مسیر سفر به سانتیاگو از استاد خود می آموزد، همان آموزه هایی است که کاستاندا از دون خوان فراگرفته و در کتاب هایش به نگارش درآورده است. یکی از این تمرین ها، تمرین گوش سپردن است (کاستاندا، 1388، ص 245) که کوئلیو نیز همین تمرین را از استادش فراگرفته و در کتاب خاطرات یک مغ به نگارش درآورده است (کوئلیو، 1385ب، ص 188). تمرین زنده به گور یا تمرین خاک سپاری نیز از جمله تمرین هایی است که کاستاندا از دون خوان آموخته و در کتاب سفر به دیگر سو به شرح آن پرداخته است (کاستاندا، 1360، ص 140). همین تمرین را کوئلیو از استادش پطروس فراگرفته و در کتاب خاطرات یک مغ آورده است (کوئلیو، 1385ب، ص 138).

    نفی گذشته شخصی از دیگر آموزه های عرفان ساحری کاستاندا است که در لابه لای داستان های کوئلیو نیز جای گرفته است. کوئلیو در کتاب کوه پنجم می نویسد: اگر گذشته ای داری که ناراحتت می کند، همین حالا فراموشش کن، داستان تازه ای برای زندگی ات بساز و به آن ایمان داشته باش (کوئلیو، 1386ب، ص 188). و در کتاب زهیر می نویسد: مردم اسیر سرگذشت شخصی شانند... بیایید از اهمیت فراموش کردن سرگذشتی حرف بزنیم که برای ما تعریف کرده اند (کوئلیو، 1385ج، ص 306).

    طبیعت گرایی موجود در اندیشه های عرفانی کوئلیو نیز همان طبیعت گرایی موجود در عرفان سرخ پوستی و اندیشه های کارلوس کاستاندا است. عرفان سرخ پوستی از جمله عرفان های طبیعت گراست. در عرفان های طبیعت گرا، سالک با پیوستن به روح جهانی (نیروهای طبیعت) و فانی شدن در آن به وحدت می رسد و اراده او نیز در قدرت طبیعت فانی می شود. در این حالت، او روح جهان شده و از قدرت آن نیز برخوردار می شود. او در این هنگام، هر کاری را که بخواهد می تواند انجام دهد. بازتاب گستردة این طبیعت گرایی را در آثار کوئلیو، به ویژه در رمان کیمیاگر، در اتحاد سانتیاگو با روح جهانی، می توان دید (کوئلیو، 1379ب، ص 150-163).

    نشانه ها از مهم ترین و محوری ترین اندیشه های کوئلیو به شمار می رود که بازتاب گسترده ای در بیشتر آثار او دارد. معروف ترین کتاب کوئلیو کیمیاگر، کتابی دربارة نشانه هاست. اما جالب اینجاست که کاستاندا قبل از کوئلیو از نشانه ها سخن گفته است (کاستاندا، 1360، ص 36 و 48). بدین ترتیب، می توان گفت: کوئلیو موضوع نشانه ها را از کاستاندا وام گرفته است.

    کتاب راهنمای رزم آور نور کوئلیو از دیگر مواردی است که تأثیر پذیری او را از کاستاندا به اثبات می رساند. کوئلیو در ساختار و محتوای این کتاب کاملاً متأثر از کتاب آیین جنگاور کارلوس کاستاندا است (کاستاندا، 1383، ص 66). اگرچه خود کاستاندا نیز این کتاب را از بخش جنگ و جنگاوران کتاب چنین گفت زرتشت اثر فردریش نیچه اقتباس نموده است (نیچه، 1349، ص 58). علاوه بر این، کوئلیو برخی از عبارات و جملات کتاب آیین جنگاور کاستاندا را در لابه لای عبارات و جملات کتاب راهنمای رزم آور نور جای داده است.

    نقد و بررسی

    طبیعت گرایی، سحر و جادو، مواد مخدر و توهم زا و روابط آزاد جنسی از جمله موارد مشترک بین منابع فکری پائولوکوئلیو به شمار می آید که در ادبیات عرفانی او نیز بازتاب گسترده ای دارند. در تحلیل این موضوع، به بیان مختصر چند نکته بسنده می کنیم:

    1. عرفان پائولو و منابع فکری او از جمله عرفان های طبیعت گرا به شمار رفته که خدا، نبوت و معاد در آن جایگاهی ندارند؛ چراکه اساساً این گونه مکاتب ساختة دست انسان است. انسان محوری به جای خدامحوری از شاخصه های مهم این نوع عرفان هاست که غایت آنها نیز انتظام امور دنیوی و دستیابی به یک زندگی خوب و با آرامش است. کوئلیو خود در این باره می گوید: پرداختن به اصول معنوی، به این معنا نیست که شما به خدا اعتقاد دارید یا ندارید، بلکه پرداختن به معنویت نوعی نگرش به زندگی است (موسویان، 1389، ص 146).

    بنابراین، این نوع عرفان ها از جمله عرفان های سکولار به شمار می آید. حال آنکه هدف از عرفان حقیقی، شناخت خدا و رسیدن به اوست و رسیدن به آرامش حقیقی نیز جز در سایة ارتباط خالصانه و عاشقانة با او به دست نمی آید چراکه: أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد: 28).

    2. سحر و جادو وجود دارد و حقیقت آن مورد تأیید قرآن کریم و روایات نیز هست، اما این بدین معنا نیست که اعمال خارق عادتی که جادوگران انجام می دهند، دلالت بر عظمت معنوی و مقام و منزلت آنها در پیشگاه خداوند متعال می کند. اما باید توجه داشت که از دیدگاه ادیان الهی، سحر و جادو به هر شکل که باشد، حرام است و روشن است که یک امر حرام، نمی تواند پایه و اساس عرفان حقیقی باشد. علاوه براین، قیاس بین کارهای جادوگران و کرامات اولیای الهی، قیاسی کاذب و بی دلیل است. تفاوت بسیاری وجود دارد بین کارهای خارق العاده ای که ساحران با خدعه و نیرنگ و به سبب نزدیک شدن به شیاطین انجام می دهند و کرامت هایی که عارفان الهی در سایة عبودیت و بندگی خالصانه و عاشقانة خداوند به دست می آورند.

    3. از لحاظ علمی، بطلان و نادرستی بسیاری از آموزه های منابع فکری کوئلیو و اندیشه های برآمدة از آن به اثبات رسیده است. استفاده از مواد مخدر و توهم زا نیز نه تنها انسان را به حقیقت رهنمون نمی سازد، بلکه انسان را از واقعیت دور می کند. به عنوان نمونه، مردم شناسان، روان شناسان و محققانی نظیر هرمانس کاستاندا، مشاهدات و ادعاهای شمنیستی را موهوم و بی پایه و اساس می دانند (آشتیانی، 1372، ص 197).

    4. توصیة به عفت و پاکدامنی و دوری از گناه و شهوات، از مهم ترین آموزه های ادیان توحیدی و بهترین وسیله برای رسیدن به معرفت خداوند متعال و نزدیک شدن به اوست و حال آنکه، پائولو کوئلیو متأثر از منابع فکری اش در طریقت عرفانی خود روابط آزاد جنسی، شهوترانی و بی بندوباری را ترویج می کند.

    بنابراین، برای حرکت به سوی خدا و صعود به مدارج عالی عرفان و معنویت، هیچ راهی مطمئن تر، زیبا تر و مهم تر از تمسک به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) وجود ندارد. امام باقر (علیه السلام) فرمود: به شرق عالم بروید و یا به غرب عالم بروید، به علم و معرفت صحیح و درستی دست پیدا نمی کنید، مگر آن علم و معرفتی که از ما اهل بیت رسیده باشد (کلینی، 1367، ج 6، ص 434).

    نتیجه گیری

    پائولوکوئلیو در خلق آثارش از منابع فکری مختلفی همچون شمنیسم، تائوئیسم و عرفان سرخ پوستی بهره برده است. طبیعت گرایی، سحر و جادو، مواد مخدر و توهم زا و روابط آزاد جنسی از عناصر مشترک این منابع به شمار می رود. اما باید توجه داشت که منابع فکری کوئلیو و اندیشه های برآمده از آن، علاوه بر اینکه از نظر اسلام و سایر ادیان توحیدی، باطل بوده و غیرقبول است، از لحاظ علمی نیز نادرستی و بطلان آنها اثبات شده است. از این گذشته، وحدت روح با طبیعت و فانی شدن سالک در نیروهای طبیعت، هدف غایی سیر عرفانی در عرفان های طبیعت گرا و از جمله عرفان پائولوکوئلیو به شمار می رود. شریعت ستیزی، منطق گریزی، انکار معاد و طرح مسئله تناسخ از دیگر شاخصه های عرفان کوئلیو و منابع فکری اوست. درحالی که، پایه و اساس عرفان حقیقی بر محور، معرفت و شناخت خداوند متعال و قرب به او، هماهنگی با فطرت انسانی، عدم مخالفت با عقل، مطابقت با شریعت و معادباوری استوار است.


    منابع

    آریا، غلامعلی (1376)، آشنایی با تاریخ ادیان، تهران، پایا.

    آریاس، خوان (1381)، زندگی من، ترجمه خجسته کیهان، تهران، مروارید.

    آشتیانی، سیدجلال الدین (1372)، عرفان، تهران، شرکت سهامی انتشار.

    حسینیان، حامد، (1390) بررسی و نقد اصول نظری اندیشه معنوی پائولوکوئلیو، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی€.

    شریفی، احمدحسین (1387)، درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفان های کاذب، قم، صهبای یقین.

    فریدهلم، هاردی (1376)، ادیان آسیا، ترجمة عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی.

    فعالی، محمدتقی (1386)، آفتاب و سایه ها، قم، نجم الهدی.

    کلینی، محمدبن یعقوب (1367)، الکافی، تصحیح و تعلیق علی اکبرغفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة.

    کوئلیو، پائولو (1379ب)، کیمیاگر، تهران، کاروان.

    ـــــ (1379الف)، اعترافات یک سالک، ترجمة دل آرا قهرمان، تهران، بهجت.

    ـــــ (1383الف)، والکری ها، ترجمة سوسن اردکانی، تهران، نگارستان کتاب.

    ـــــ (1383ب)، راهنمای رزم آور نور، تهران، کاروان.

    ـــــ (1384)، بریدا، تهران، کاروان.

    ـــــ (1385الف)، چون رود جاری باش، تهران، کاروان.

    ـــــ (1385ب)، خاطرات یک مغ، تهران، کاروان.

    ـــــ (1385ج)، زُهیر، تهران، کاروان.

    ـــــ (1386الف)، ساحره ی پورتوبلو، تهران، کاروان.

    ـــــ (1386ب)، کوه پنجم، تهران، کاروان.

    ـــــ (1387الف)، شیطان و دوشیزه پریم، تهران، کاروان.

    ـــــ (1387ب)، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، تهران، کاروان.

    کاستاندا، کارلوس (1360)، سفر به دیگر سو، ترجمة دل آرا قهرمان، تهران، فردوسی.

    ـــــ (1383الف)، آیین فرازنگی، گردآوری و ترجمة محمدرضا چنگیز و دیگران تهران، بهجت.

    ـــــ (1383ب)، خوانندگان بی کرانگی، ترجمة محمدرضا چنگیز و دیگران، تهران، بهجت.

    ـــــ (1388)، حقیقتی دیگر، ترجمة ابراهیم مکلا، تهران، دیدار.

    مارکس، کارل (1384)، مارکس و خودکشی، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، گام نو.

    مبلغی آبادانی، عبدالله (1376)، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، قم، حر.

    موسویان، سیدمحمد (1389)، زندگی نامه، آثار و تحلیل اندیشه های پائولوکوئلیو، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم، دانشگاه معارف اسلامی.

    ناس، جان (1384)، تاریخ جامع ادیان، ترجمة علی اصغر حکمت، تهران، فرانکلین.

    نیچه، فردریش ویلهم (1349)، چنین گفت زرتشت، ترجمه داریوش آشوری، تهران، آگاه.

    الیاده، میرچاه، (1387) شمنیسم فنون کهن خلسه، ترجمة محمدکاظم مهاجری، قم، ادیان.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسن زاده کریم آباد، داود.(1391) تحلیل و بررسی منابع فکری پائولوکوئلی. فصلنامه انوار معرفت، 1(4)، 107-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    داود حسن زاده کریم آباد."تحلیل و بررسی منابع فکری پائولوکوئلی". فصلنامه انوار معرفت، 1، 4، 1391، 107-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسن زاده کریم آباد، داود.(1391) 'تحلیل و بررسی منابع فکری پائولوکوئلی'، فصلنامه انوار معرفت، 1(4), pp. 107-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسن زاده کریم آباد، داود. تحلیل و بررسی منابع فکری پائولوکوئلی. انوار معرفت، 1, 1391؛ 1(4): 107-