انوار معرفت، سال دوم، شماره اول، پیاپی 5، بهار و تابستان 1392، صفحات 49-

    استاد عرفان و معنویت ضرورت و کارکردها

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    علیرضا کرمانی / *دانشیار - گروه عرفان مؤسسه / Kermania59@yahoo.com
    محمد محمودی / *دانشجوی دکتری - مدرسی معارف اسلامی دانشگاه معارف اسلامی قم / mahmoodi.mod@gmail.com
    چکیده: 
    بحث از استاد اخلاق، یکی از زمینه های پرچالش در تربیت معنوی است. سؤالات فراوانی در این زمینه، در اذهان طالبان طریق معنویت وجود دارد. این مقاله، به روش کتابخانه ای برای پاسخ به دو سؤال زیر صورت گرفته است: آیا برای رشد معنوی مراجعه به استاد ضروری است؟ استاد و راهنمای رشد معنوی، چه کارکردهایی دارد و چه انتظاراتی باید از او داشت؟     در پاسخ به سؤال اول، پس از بررسی ادله موافق و مخالف، این نتیجه به دست آمد که مراجعه به استاد ضروری است. در پاسخ به سؤال دوم، سه محور اصلی شناسایی شد: معرفت افزایی، ایجاد شوق و دستگیری عملی. البته ذیل هر کدام از این سه گانه، وظایف و کارکردهای جزئی تری نیز شناسایی و معرفی شدند.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال دوم، شماره اول، بهار و تابستان 1392، ص 69 ـ 90

    حسن بوسلیکی / دانشجوی دکتری مؤسسه اخلاق و تربیت    Bosaliki@yahoo.com
    دریافت: 8/8/1392 ـ پذیرش: 26/11/1392

    چکیده

    بحث از استاد اخلاق، یکی از زمینه های پرچالش در تربیت معنوی است. سؤالات فراوانی در این زمینه، در اذهان طالبان طریق معنویت وجود دارد. این مقاله، به روش کتابخانه ای برای پاسخ به دو سؤال زیر صورت گرفته است: آیا برای رشد معنوی مراجعه به استاد ضروری است؟ استاد و راهنمای رشد معنوی، چه کارکردهایی دارد و چه انتظاراتی باید از او داشت؟    
    در پاسخ به سؤال اول، پس از بررسی ادله موافق و مخالف، این نتیجه به دست آمد که مراجعه به استاد ضروری است. در پاسخ به سؤال دوم، سه محور اصلی شناسایی شد: معرفت افزایی، ایجاد شوق و دستگیری عملی. البته ذیل هر کدام از این سه گانه، وظایف و کارکردهای جزئی تری نیز شناسایی و معرفی شدند.
    کلیدواژه ها: رشد معنوی، سیر و سلوک، استاد اخلاق، پیر طریقت، سالک.

    مقدمه

    بحث مراد، پیر و مرشد در عرفان از زوایای مختلفی مورد بحث قرار می گیرد. می توان این موضوع را از منظر تاریخی و یا در عرفان های نوظهور پیگیری کرد. همچنین می توان نگاهی آسیب شناختی به آن داشت. حتی می توان سیره اهل بیت (علیهم السلام) در زمینه تربیت معنوی را مورد کنکاش قرار داد. اولین مفهومی که از الفاظی همچون مرید، مراد، مرشد و پیر به ذهن می رسد، جریان انحرافی مرید و مرادبازی و اظهار ارادت های خاص و تسلیم محض در برابر پیر و قطب است.

    به هر حال، آنچه در این میان مغفول واقع شده است، نگاه های تربیتی به این موضوع است؛ یعنی مسئله استاد و مرشد برای کسی که در پی رشد معنوی و عرفانی است، سؤالاتی را برمی انگیزد که تاکنون بی پاسخ باقی مانده اند. عدم پرداخت مستقیم به زوایای تربیتی و بایسته های این امر، محصول انحراف هایی است که در میان تشنگان معنویت رخ داده، و یا محصول تقدسی است که این بحث را فراگرفته است؛ گویا فضای قدسی و معنویت استاد اخلاق چنان است که سخن از ویژگی ها و شایستگی های او، به نوعی تعرض به ساحت قدسی ایشان تلقی می شود. عدم مداقه و بررسی های علمی این عرصه و عدم تصریح به شایستگی های موردنیاز و ارائه سنجه هایی برای ارزیابی استاد اخلاق، ریشه بسیاری از انحراف های موجود در این زمینه است. لازم است با نگاهی تربیتی به چیستی، چرایی، ویژگی ها، وظایف و کارکردهای استاد و مرشد رشد اخلاقی پرداخت و پاسخی مستند، قانع کننده و به دور از کلی گویی برای آنها فراهم کرد.

    این نوشتار درصدد بررسی پاسخ برخی سؤالات اساسی در مورد استاد اخلاق و معنویت از منظر تربیتی است ازآنجاکه زاویه نگاه این نوشتار، هنجاری است و در تلاش است بایسته های موضوع مربی و مرشد معنوی را بیان کند، لازم است مقصد رشد معنوی روشن شود. به اجمال در مراد از عرفان و معنویت در این مقاله، «شناخت شهودی و باطنی خدای متعال، اسماء، صفات و افعال او» می باشد (شریفی، 1387، ص23). همچنین مراد از «رشد معنوی» و «عرفانی»، تلاشی عملی و باطنی برای نیل به چنین شناختی است. فارغ از اختلاف نظری که در باب شماره و ترتیب مراحل و منازل سلوک عرفانی، مطرح است، هدف سیر و سلوک عرفانی، حصول چنین شناختی است (کاشانی، 1372، ص 226). ازاین رو، فرقه هایی که در پی اهدافی چون آرامش، تمرکز، دستیابی به قدرت تصرف در طبیعت و... هستند، از موضوع بحث خارج هستند.

    بیان مسئله و ضرورت پژوهش

    معنویت خواهی انسان ریشه در فطرت او دارد. این عطش در طول تاریخ انسان ها را در پی سراب ها کشانده است. پرهیز از آسیب های عرفان های نوظهور و مدعیان معنویت، به صرف پند و اندرز میسور نخواهد بود (ر.ک: شریفی، 1387). زمانی که ملاک ها و سنجه های روشن و به دور از کلی گویی ارائه نشود، شاهد انحراف ها و سوءاستفاده ها از حس معنویت خواهی بشر، بخصوص نسل جوان خواهیم بود. از توصیه هایی که در تراث عرفانی نسبت به برحذر بودن از مرید و مرادبازی های انحرافی وجود دارد، می توان استنباط کرد که این مسئله امر جدیدی نیست و در طول تاریخ عرفان سابقه داشته است (فیض کاشانی، 1372، ج5، ص191؛ نامقی، 1373، ص194). نباید هاله  تقدسی که موضوع استاد عرفان و معنویت را فراگرفته، آن را از دسترس بررسی ها و مطالعات علمی دور نگه دارد.

    متأسفانه در تراث عرفانی، به صورت مبسوط و به دور از کلی گویی به صفات و ویژگی های استاد و مرشد معنوی پرداخته نشده است. به گونه ای که حتی آزمودن استاد، سبب بیرون شدن از طریقت و مانع رشد معنوی محسوب شده، اطاعت محض و بی چون و چرا از وی تبدیل به امری بدیهی شده است. حتی برخی، عارف تیزبینی چون حافظ را با متصوفه در این امر هم داستان دانسته اند(مرتضوی، 1365، ص237). ابعاد دیگر موضوع، مانند نوع رابطة شاگرد با استاد و نیز انتظاراتی که باید از استاد داشت، کاملاً در هاله ای از ابهام قرار دارد.

    ازجمله مسائل فراگیر این عرصه، صدور کرامت و خوارق عادت است. در نگاه مردم عادی، بروز کرامات و خوارق عادات تنها حجت کافی تلقی می شود و صدور کرامت به دست شخص، او را تا مقام مرشد و مراد بالا می برد (شریفی، 1387، ص313). جایگاه کرامات و خوارق عادت، تشخیص کرامت ربانی از خوارق عادت، ناشی از قدرت روحی انسان، ارزش گذاری صدور کرامت به عنوان نشانة رشدیافتگی شخص و سؤالاتی از این دست هنوز بی پاسخ مانده است. ابهام و اجمال در این عرصه، زمینه کج روی ها، اعتمادها و سرسپردگی های آمیخته با خرافات شده است.

    ازاین رو، پرداختن به ابعاد مختلف موضوع استاد عرفان و معنویت، در عین دشواری از ضروری است. ازآنجایی که پاسخ به این سؤال ارتباطی مستقیم با کارکردهای استاد دارد، لازم است مروری بر کارکردها و وظایف استاد داشته باشیم. این مقاله در دو بخش اصلی سامان یافته است: ضرورت مراجعه به استاد و وظایف و کارکردهای استاد و راهنمای معنویت.

    نیاز به مرشد و استاد برای سلوک معنوی

    شاید در نگاه اول، نیاز به مربی و مرشد در مسیر سلوک معنوی و عرفانی چنان روشن به نظر برسد که پرداختن به آن بی فایده تلقی شود، ولی نگاهی به دلایلی که برای بی نیازی از استاد مطرح شده، ما را بر آن می دارد که مروری نقادانه بر ادله موافق و مخالف داشته باشیم. ابتدا دلایل خود در باب ضرورت را بیان کرده، آن گاه به ادلة مخالفان خواهیم پرداخت.

    ضرورت مربی به این معناست که بدون حضور مربی و همکاری او، تربیت اخلاقی و تحول انسانی صورت نمی گیرد و فرد نمی تواند به مقصد برسد. روشن است که امکان عقلی سیر و سلوک، بدون استاد و شیخ وجود دارد. اما سخن در این است که آیا غالباً اشخاص بدون استاد توانسته اند به مراتب بالای عرفان دست یابند؟ ازاین رو، سخن در امکان وقوع غالبی است، نه در امکان عقلی.

    ادلة ضرورت استاد

    می توان گفت راهبرد اصلی در تربیت عرفانی ـ معنوی، اصلاح رابطه بنده با خالق است؛ با پاک کردن محبت غیرخدا از دل، جمیع رذایل اخلاقی را از قلب شخص دور می کنند. عرفا فلاسفه را به چیزی فراتر از عقل برای تسویه باطن فرامی خوانند (نجم رازی، 1379، ص113). سؤال این است که تحقق چنین امری، نیازمند مراجعه به مرشد و پیر است، یا می توان به صورت مستقل این راه را طی کرد؟ برخی نویسندگان، تا ده دلیل برای این اثبات ضرورت مراجعه به استاد بیان کرده اند (همان، ص128ـ131).

    دلیل عقلی

    نظری به کارکردها و وظایف یک مربی عرفان، برای اثبات اهمیت و ضرورت مراجعه به او کافی است. به گونه ای که در اغلب تراث عرفانی بدون اقامه دلیل، بر این ضرورت تأکید رفته است (همدانی، 1374، ج1، ص373 و 376؛ فیض کاشانی، 1372، ج5، ص181؛ مکی، بی تا، ج1، ص 258؛ کاشانی، 1372، ص 90؛ قشیری، 1340، ص739). می توان ادعا کرد این امر یکی از مقبولات عامه در میان اهل سیر و سلوک می باشد. ابوالقاسم قشیری می نویسد:

    و مرید باید که شاگردی پیر کرده بود که هر مرید، که ادب از پیری فرا نگرفته باشد، از او فلاح نیاید و اینک ابویزید می گوید هر که او را استاد نبوده باشد، امام او دیو بود. از استاد ابوعلی شنیدم که [گفت] درخت چون رست برگ برآرد و لیکن بار نیارد، مرید همچنان بود که استاد ندیده باشد که طریقت از او فراگیرد، هر نفسی او هوی پرست بود، فراپیش نشود (قشیری، 1340، ص729).

    فواید مراجعه به استاد اخلاق به اندازه ای است که عقل به لزوم آن حکم می کند. این لزوم و ضرورت، از دو ناحیه ناشی می شود: نخست، از اهمیت مقصد و هدف رشد معنوی و دیگر، از میزان تأثیر استاد در موفقیت نیل به این هدف. به عبارت دیگر، ازآنجاکه سیر و سلوک و مراجعه به استاد از باب وجوب غیری مطرح است، شدت اهمیت ذی المقدمه (مقصد تربیت معنوی)، به مقدمه (سیر و سلوک و مراجعه به استاد) سرایت می کند. روشن است که اگر خود هدف و مقصد سیر و سلوک اهمیتش را از دست بدهد، مقدمات آن نیز از ضرورت ساقط خواهند شد. توجه به ارزش مقدمی سیر و سلوک و نیز مراجعه به استاد، می تواند مانع بسیاری از آفت های رایج در عرفان شود. همان طور که ابن سینا اشاره می کند: «من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانی»؛ (ابن سینا، ، ج3، ص390)کسی که عرفان را به خاطر خود عرفان برگزیده باشد، قائل به دومی شده است (از توحید دست برداشته است و برای خدا شریک قایل شده است).

    لازم به یادآوری است، جنبه مقدمیت، مراجعه به استاد است. آیا واقعاً مراجعه به استاد، مقدمه ضروری رسیدن به مقصد عرفان است؟ به عبارت دیگر، در استدلال فوق، نزاع صغروی است. بی تردید اگر انسان خالصانه به انجام دستورات اخلاقی و دینی بپردازد و به اصلاح باطن خویش همت گمارد، سرانجام به پاداش معنوی خواهد رسید و متناسب با تلاش و امکان خود به طهارت روحی خواهد رسید. اما اگر فرض کنیم که این حرکت بسیار دشوار است و افراد نوعاً نتوانسته اند این مسیر را بدون راهنمایی مرشدی راه رفته طی کنند، مقدمیت مراجعه به استاد ثابت خواهد شد. به بیان دیگر، ملاحظه واقعیت نشان می دهد که چند درصد افراد توانسته اند بدون استاد و مرشد، این مسیر صعب العبور را به سلامت طی کنند و به سرمنزل مقصود برسند. در طول تاریخ و نیز در دوران معاصر، کمتر کسی توانسته است بدون استاد به مقصد برسد. غالب افرادی که موفقیتی کسب کرده اند، تحت تربیت استادی خبیر بوده اند. در مسیر رشد معنوی، معمولاً دو دسته آفت مانع ادامه مسیر می شوند: شناختی و انگیزشی. یک مربی آگاه و راه رفته می تواند هر دو خلأ را پر کند. او هم می تواند به خوبی مقصد حرکت و راه رسیدن به آن و خطرات و آسیب ها را نشان دهد و هم انگیزه و شور حرکت را در متربی ایجاد می کند. کسی که راهی را پیموده، اشراف و اطلاع ویژه ای دارد که برای رهروان بسیار مغتنم و شنیدنی است.

    بی تردید در طول تاریخ بوده اند افرادی که با ذوق سرشار، همت بالا و نیز فهم و ذکاوت خویش، مراحل رشد را یکی از پس از دیگری طی کنند و به قله ها نزدیک شوند. اما نباید به دلیل این تعداد نادر از خیل سالکان واصل، که تحت تربیت استاد راه پیموده اند، چشم پوشی کرده، بنای کار خویش را بر موارد نادرگذارد.

    حرکت روحی به سوی خدا، که اصطلاحاً سیر و سلوک نامیده می­شود، امری بس پیچیده و دشوار، و دارای موانع صعب العبور و منازل و مراحل بسیار است. با توجه به انبوه موانع، تعدد منازل، قلّت اطلاع از چگونگی رفع موانع و طی منازل، و پستی همت و اراده، شایسته است انسان دست در دست مربی خبیر و راهبری بصیر گذارد تا به سلامت و سهولت به مقصد رسد.

    به دو دلیل کتاب ها، دستورالعمل ها و نوشته های اخلاقی جایگزین مناسبی برای مربی اخلاق نیستند: نخست اینکه، کارویژه مربی بسیار بیش از راهنمایی و ارائه رهنمود است. این کتاب ها و دستورالعمل ها، حتی اگر سالم و موفق باشند و بتوان به آنان اعتماد کرد، حداکثر راهنمایی هایی کلی در مسیر کمال دارند. اما تشخیص آسیب های اخلاقی فردی، ترمیم انگیزه و بسیاری از شئون دیگر را نمی توان از آنها انتظار داشت.

    دیگر اینکه، یکی از وظایف مربی تطبیق قواعد کلی بر شرایط سالک خاص است. ازاین رو، پاره ای از دستورالعمل هایی که در اینجا بیان شده، ناظر به شرایط مخاطبان خاص می باشند. بدین سبب، نمی توان آنها را تعمیم داده، برای خود دستورالعمل استخراج کرد.

    ادله نقلی

    در مواردی که با دلیل عقلی یا بنای عقلا مطلبی ثابت گشته است، ادلّة لفظی و خطابات شرعی دلیلیت ندارند، بلکه ارشاد به حکم عقل یا بنای عقلا خواهند بود. ازاین رو، ادله نقلی ای که در ادامه بیان می شوند، ارزش تأییدی خواهند داشت. در این بین برخی ادله، به روشنی و مستقیماً به این امر توصیه کرده اند که برگزیده ای از آنها بیان می شود:

    امیر المؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:

    «رَحِمَ اللَّهُ امْرَءاً سَمِعَ حُکماً فَوَعَی وَ دُعِی إِلَی رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا» (نهج البلاغه، خطبه 76)؛ خداوند بیامرزد بنده‏ای را که گفتار حکمت‏آمیزی شنید و آن را حفظ کرد و به سوی رشد و صلاح دعوت شد، پس به آن نزدیک شد و دست به دامان راهنمای هدایتگری زد، پس رستگار گردید. ابن میثم بحرانی در شرح این فراز از نهج البلاغه، هادی را تفسیر به استاد راهنما و مراد کرده است (بحرانی، 1375، ج2، ص450). امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «هلک مَن لیس له حکیمٌ یرشِده» (اربلی، 1381ق، ج2، ص113)؛ کسی که دانشمند ارشاد کننده ای نداشته باشد، گمراه می شود.

    امام باقر (علیه السلام) به ابوحمزه فرمود: «یا أَبَا حَمْزَةَ یخْرُجُ أَحَدُکمْ فَرَاسِخَ فَیطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِیلاً وَ أَنْتَ بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْک بِطُرُقِ الْأَرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِک دَلِیلاً» (کلینی، 1365، ج1، ص184)؛ ای اباحمزه گاهی یکی از شما برای اینکه چند فرسخ بپیماید برای خود راهنمایی می جوید، تو که به راه های آسمان ناآگاه‏تری تا به راه های زمین؛ پس برای خود راهنمایی جست وجو کن.

    امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «مَن لَم یکنْ له واعظٌ مِن قلبِه و زاجرٌ مِن نفسِه، و لم یکنْ له قرینٌ مرشدٌ، استَمکنَ عدوَّه مِن عنقِه» (صدوق، 1413، ج4، ص402)؛  کسی که از قلب خویش واعظی و از نفس خویش بازدارنده‏ای نداشته باشد و همچنین در کنار خود ارشادکننده و راهنمایی نداشته باشد، دشمن خود را بر خویش مسلّط ساخته است.

    در کنار این ادله، می توان از ادله ای نیز یاد کرد که به مشاوره و مراجعه به عالم تشویق می کنند. بی شک یکی از روشن ترین مصادیق مراجعه به مشاور و عالم، مراجعه به راهنمای مسیر معنویت است. برای رعایت اختصار، تنها به بیان چند نمونه از این ادله بسنده می کنیم: «فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون» (نحل: 43)؛  اگر نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید.

    در این آیه شریفه، لزوم مراجعه جاهل به اهل ذکر به صورت عام بیان شده که قطعاً شامل امری خطیر و دشوار چون سیر و سلوک در عوالم ناشناخته می شود. البته همان طور که علّامه طباطبائی ذیل این آیه به درستی تذکر داده اند، حکم این آیه جنبة ارشاد به حکم عقل (لزوم مراجعه جاهل به عالم) دارد، نه جنبه مولویت (طباطبائی، بی تا، ج12، ص376).

    پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «الحزمُ أنْ تستشیرَ ذا الرأی وتطیعَ أمرَه» (مجلسی، 1403 ق، ج72، ص105)؛ دوراندیشی اقتضا می کند که با صاحب نظران مشورت کنی و از فرمانشان اطاعت نمایی.

    همان حضرت در جمله ای دیگر می فرماید: «استرشِدوا العاقلَ، ولا تعْصوه فتَندِموا» (طوسی، 1414 ق، ص153)؛ از عاقلان هدایت طلبید و نافرمانی شان نکنید که پشیمان می گردید.

    امام علی (علیه السلام) می فرماید: «أیهَا النّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْباحِ واعِظ مُتَّعظ» (نهج البلاغه، خطبه 105)؛ ای مردم از شعله گفتار واعظان با عمل روشنی گیرید.

    سیره عملی و کلام بزرگان

    بزرگان معنویت نه تنها خود تحت تربیت استادی حازق بوده اند، بلکه خود نیز دستی در شاگردپروری داشته اند و دلدادگان راه حقیقت را توصیه به مراجعه استاد می کردند: «گویند علّت انحراف حسین بن منصور حلّاج در اذاعه و اشاعة مطالب ممنوعه و اسرار الهیه، فقدان تعلّم و شاگردی او در دست استاد کامل و ماهر و راهبر و راهرو و به مقصد رسیده بوده است» (بحر العلوم، 1418ق، ص 185).

    شایسته است در اینجا پاره ای از کلام بزرگان در ضرورت استاد و مربی اخلاق را بیان کنیم:

    امام خمینی (ره) در تبیین اهمیت استاد اخلاق و لزوم برپایی جلسات تربیتی می فرماید:

    در زمینه تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظیم کنید؛ استاد اخلاق برای خود معین نمایید. جلسه وعظ و خطابه، پند و نصیحت تشکیل دهید. خودرو نمی‏توان مهذب شد... چطور شد علم فقه و اصول به مدرّس نیاز دارد، درس و بحث می‏خواهد، برای هر علم و صنعتی در دنیا استاد و مدرس لازم است، کسی خودرو و خودسر در رشته‏ای متخصص نمی‏گردد، فقیه و عالم نمی‏شود، لیکن علوم معنوی و اخلاقی که هدف بعثت انبیا و از لطیف ترین و دقیق ترین علوم است، به تعلیم و تعلم نیازی ندارد و خودرو و بدون معلم حاصل می‏گردد؟ (خمینی، 1377 الف، ص23). و البته آنکه تسلیم راهنمائی الهی شد از راه مستقیم - که اقرب طرق است - به مقصود می‏رسد، و هیچ خطری از برای او نیست، لکن آنکه با قدم خود سیر کند چه بسا در هلاکت افتد و راه را گم کند (خمینی، 1377 ب، ص402).

    علّامه شعرانی در حاشیه خود بر کتاب الوافی می نویسد:

    حق آن است که سالک احتیاج به استاد عارف دارد؛ چراکه مبتدی هنگامی که قصد تهذیب نفس از رذائل داشته باشد، نمی­داند چطور شروع در سلوک کند و چه چیزی شایسته است تا انجام دهد و از آنچه باید بپرهیزد چگونه عمل کند و چه بسا برای او صفت رذیله عجب حاصل شود و خود بدان ملتفت نباشد تا از آن بپرهیزد. لذا محتاج معلمی است تا به او تنبه دهد و او را به راه تخلص از آن ارشاد کند (رحیمیان، 1371).

    در ملحقات رسالة سیر و سلوک منسوب به سید بحرالعلوم از مرحوم قاضی نقل شده است:

    اهمّ از آنچه در این راه لازم است، استاد خبیر و بصیر و از هوا بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده و انسان کامل است، که علاوه بر سیر الی الله، سه سفر دیگر را طی نموده و گردش و تماشای او در عالم خلق بالحقّ بوده باشد. کسی که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد، برای پیدا کردن استاد این راه، اگر نصف عمر خود را در جست وجو و تفحص بگذراند تا پیدا نماید، ارزش دارد. کسی که به استاد رسید، نصف راه را طی کرده است (بحرالعلوم، 1418ق، ص176).

    بزرگان دیگری چون مولی عبدالصمد همدانی (همدانی، 1374، ج1، ص384)، سیدمحمد مهدی بحرالعلوم (بحرالعلوم، 1418ق، ص128)، علّامه محمدتقی جعفری (جعفری، 1372، ج11، ص198) و آیت الله حسن زاده آملی (حسن زاده آملی، 1375، ص98) هر کدام به بیانی بر ضرورت این امر تصریح دارند.

    می توان گفت از مجموع ادله ای که ارائه شد، ضرورت استاد و راهنمای عرفانی آشکار می شود؛ بدین معنا که غالباً تربیت عرفانی بدون استاد واقع نمی شود و طی مسیر رشد معنوی بدون استاد عاقلانه نیست.

    تردید در ضرورت استاد

    تردید در ضرورت مراجعه به استاد از دیرباز مطرح بوده است و در تراث عرفانی این تردیدها بیان شده و پاسخ های درخوری به آنها داده شده است. کسانی که ضرورت حضور مربی را انکار کرده اند، بیانات مختلفی دارند که به پاره ای از آن اشاره شده و در حد نیاز بررسی می شوند:

    1. تکیه بر همت و استعداد خود

    برخی معتقدند اگر خود شخص همت کند، می تواند از عهده تربیت خود برآید. مسئله اصلی نبود استاد نیست، بلکه عدم جدیت در رشد معنوی است: آیت الله بهاءالدینی برای ورود به وادی سیر و سلوک و عرفان می فرمود:

    اگر انسان ذوقیات خوبی داشته باشد، استاد لازم نیست، سیره و روش ائمه بهترین استاد است... خود ائمه (علیهم السلام) بهترین استادند و اگر انسان ذوقیات خوبی داشته باشد، تنها با روش ائمه می تواند به مدارج عالیه از عرفان برسد و احتیاج به معلم و مربی دیگری ندارد (حیدری کاشانی، 1378، ص165).

    یکی از بزرگان می فرمود: یک روز به ایشان (آیت الله بهاءالدینی) عرض کردم: آقا بالاخره آدم استاد می خواهد؟ فرمود: استادِ پیامبر خدا چه کسی بوده است؟ گفتم: بالاخره آدم انس می خواهد. فرمود: شما بازیگری را کنار بگذارید همه چیز درست می شود (همان، ص153).

    این علم استاد نمی خواهد. استاد، تزکیه و تهذیب است. با تزکیه و تهذیب، نفس آماده می شود، درصورتی که صد سال هم درس بخوانیم نائل نمی شویم، اگر تزکیه و تهذیب داشته باشیم، خودش می آید (همان، ص192).

    می توان بیان برخی بزرگان را نیز در همین راستا تفسیر کرد:

    سؤال: آیا در سیر به سوی خداوند، باید استاد داشت؛ و با فرض نبودن استاد، چاره چیست؟

    ـ بسمه تعالی، استاد تو علم توست؛ به آنچه می دانی، عمل کن، آنچه را که نمی دانی، کفایت می شود (ساعی، 1377، ص55).

    سؤال: این جانب تصمیم دارم که قرب الهی پیدا کنم، لطفاً مرا راهنمایی فرمایید، آیا این کار نیاز به استاد دارد؟

    ـ بسمه تعالی، استاد، علم است و معلم واسطه است. عمل به معلومات بنمایید و معلومات را زیر پا نگذارید، کافی است، «من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لا یعلم»؛  هرکس به آنچه می داند عمل کند، خداوند دانش آنچه نمی داند را به او عطا خواهد کرد، «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (عنکبوت: 69)؛ آنان که در راه ما تلاش می کنند را به راه های خود هدایت خواهیم کرد. اگر دیدید نشد، بدانید نکرده اید، ساعتی در شبانه روز مخصوص علوم دینیه بنمایید (همان، ص 57).

    شاید بتوان ادعای کسانی را که کتاب خدا و هدایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را کافی دانسته اند، در این دسته از اشکالات گنجاند.

    بررسی

    مربی سبب طبیعی رشد انسان است. ما موظف  هستیم که امور زندگی خود را از راه عوامل طبیعی و اسباب عادی دنبال کنیم؛ زیرا خدای متعال به اسباب عادی سببیت بخشیده و بر آن است که امور عالم را از مسیر همین اسباب و علل اداره کند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «أَبَی اللَّهُ أَنْ یجْرِی الْأَشْیاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِکلِّ شَی‏ءٍ سَبَباً» (مجلسی، 1403 ق،ج 2، ص 90)؛ خداوند از اینکه امور را بدون اسباب جریان بخشد، پرهیز دارد. پس برای هر چیزی سببی قرار داده است.

    همچنان‏که مقتضاى حکمت بالغه و سنّت جاریه الهى در عالم صورت، این است که وجود توالد و تناسل و بقاى نوع صورت نبندد الا بعد از ازدواج متوالدین... همچنین در عالم معنى سر حقیقت آدمى که آن عبودیت محض است در وجود نیاید الا بعد از ازدواج مرید و مراد به رابطه محبت و قبول... و هرچند وجود فرزند بى‏پدر در قدرت الهى ممکن است، چنانک وجود عیسى (علیه السلام) اما در حکمت ممتنع است، همچنین وجود مولود معنوى بى‏ازدواج مرید و مراد اگرچه در قدرت ممکن است، هم‏چنانک وجود بعضى از مجذوبان، ولکن در حکمت متعذر (کاشانی، 1372، ص 109).

    به نظر می رسد، بیانات مذکور نافی مراجعه به استاد و مربی نیستند. آنچه از این بیانات برمی آید، تأکید بر نقش عمل در رشد معنوی است. شاید بتوان این توصیه ها را ناظر به آسیب شناسی مخاطبان دانست. به عبارت دیگر، این توصیه ها باید از باب اسلوب حکیم تبیین شود که در آن پاسخ دهنده، به جای پاسخ به سؤال مستقیم سؤال کننده، به مشکل ریشه ای تر او اشاره می کند. ما گاهی تصور می‏کنیم مشکل عمده ما در پیمودن مسیر کمال، «نداشتن مربی و ناآگاهی» است و باید این ناآگاهی‏ها و سرگردانی‏ها برطرف شود تا مسیر حرکت ما هموار گردد. توجه فراوان به مجهولات و بزرگ‏نمایی نیاز به مربی، اغلب برخاسته از کوتاهی نسبت به وظایف مسلم و ناتوانی از انجام مسئولیت‏های قطعی است. به عبارت دیگر، نشانه صداقت طالب رشد معنوی، این است که پیش از رسیدن به محضر استاد، در حد توان تلاش نماید. اگر کسی همه تلاش خود را متوقف به یافتن استاد کرده باشد، معلوم نیست پس از رسیدن به استاد اهل عمل باشد. می توان روایت زیر را نیز حمل بر این معنا کرد:

    امام صادق (علیه السلام) به شخصی فرمودند: «إِنَّک قَدْ جُعِلْتَ طَبِیبَ نَفْسِک وَ بُینَ لَک الدَّاءُ وَ عُرِّفْتَ آیةَ الصِّحَّةِ وَ دُلِلْتَ عَلَی الدَّوَاءِ فَانْظُرْ کیفَ قِیامُک عَلَی نَفْسِک» (کلینی، 1365، ج 2، ص 454)؛ تو طبیب خود قرار داده شده ای. بیماری و درد برای تو روشن شده، نشانه های صحت را شناخته ای و به درمان نیز راهنمایی شده ای. پس بنگر که چگونه به امر خود قیام می کنی؟

    2. وقوع تربیت بدون مربی

    گفته  شده بهترین دلیل برای امکان یک امر، وقوع آن است. بر این اساس، کسانی از عرفا که بی واسطة استاد به مقصد رسیده اند، بهترین دلیل برای عدم نیاز به استادند. اویس قرنی را سرسلسله این افراد برشمرده اند و آنان را ابدال یا اویسیان نامیده اند (همدانی، 1374، ج 1، ص 382).

    «ابدال» در اصطلاح، سالکانی هستند که تحت تدبیر شخص معین نیستند و از آنها به عنوان مفرد یاد می شود؛ زیرا اینها راه را به تنهایی طی می کنند. گرچه سخت است، ولی رفتنی است. گرچه پیشرفت انسان تحت نظر مدیر و مدبّر بیشتر است، اما به تنهایی هم می توان طی طریق نمود (جوادی آملی، 1377، ص 233).

    ازجمله درباره مرحوم انصاری همدانی گفته شده است که ایشان استاد نداشته است (حسینی تهرانی، 1423ق، ص 41).

    بررسی

    همان طور که بیان شد، بحث در امکان عقلی سیر و سلوک بدون استاد نیست، بلکه بحث بر عدم وقوع نوعی آن است. ذکر افراد انگشت شماری که بدون اشراف استاد به جایی رسیده اند، دلیل بر این نیست که بسیاری از کسانی را که به همراهی استاد، رشد معنوی داشته اند و نیز کسانی که به این دلیل که بدون اشراف استاد اقدام به سیر و سلوک کرده اند، به آفت های مهلکی مبتلا شده اند، نادیده انگاریم. گفتنی است موارد یادشده ناظر به امکان وقوع است و نافی نیاز به استاد برای رشد معنوی نیست.

    3. عدم وابستگی به غیر خدا

    بیان دیگری که برای عدم ضرورت مربی خاص ارائه شده، استدلال به آیة سوم سوره طلاق است. همراه توکل، دیگر رزق تو و نیازهای تو را حساب شده در اختیارت نمی‏گذارند. مرشد معین و نان ده معینی نخواهی داشت: «مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ له مَخْرَجاً و یرْزُقْهُ مِنْ حِیثُ لایحْتَسِبْ و مَنْ یتَوَکلْ عَلی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق: 2 و 3)؛ تمامی رزق تو، رزق فکر و عقل و قلب و روح و تن تو را، این گونه در اختیارت‏ می‏گذارند تا به کسی وابسته نشوی و در دام کسی نیفتی. ما انسان ها موجود ضعیفی هستیم؛ همین که مستمر از یک منبع تغذیه شدیم، به همان دل می‏بندیم و در حجاب می‏مانیم و بر آن تکیه می‏کنیم... این مریدبازی‏ها از آنجا منشأ می‏گیرد که ما هنوز وابسته‏ایم و از جایگاه حساب شده روزی می‏خواهیم، غافل از این نکته که ما از هر راه تغذیه شویم، این رزق از سوی خداست (صفایی حائری، 1382، ص 140). مشابه این اشکال سخن کسانی است که مراجعه به مربی را مصداق درخواست از غیر خوانده و آن را با اعتقاد به ولایت امام زمان منافی دانسته اند (حسینی تهرانی، 1423ق، ص 41).

    بررسی

    نخست اینکه، مقتضای حکمت خدای متعال این بوده که امور هستی توسط علل و اسباب جاری شود. اگر قرار باشد به دلیل خطر شرک خفی، از اسباب دوری کنیم، باید از حکمت قرار دادن اسباب سؤال کنیم. اگر پروردگار متعال با وجود چنین خطری، اراده کرده که امور عالم از طریق اسباب انجام شود، ما نیز همراستا با این حکمت، باید به این اسباب متوسل شویم. حال اگر بپذیریم استاد و مربی خوب، یکی از اساسی ترین اسباب رشد معنوی است، نباید به دلیل خطر شرک خفی از آن دست برداریم.

    دوم اینکه، کلام فوق بیش از آنکه دلالت بر عدم ضرورت مربی داشته باشد، بیانگر ضرورت نگاه آلی و ابزاری به مربی است و اینکه متربی باید دائماً خدای متعال را منشأ فیض بداند. در ادامه همین اشکال، بر ضرورت مربی و نقش آفرینی او تصریح شده است:

    می توان از حادثه ها درس گرفت و لقمان وار از بدها خوبی آموخت. می توان از بند مربی آزاد شد و خودسر به راه افتاد... سلمان وار در جست وجوی مربی رفتن، آسان تر و پربارتر از لقمان وار از بدها ادب آموختن است. آنجا که مربی در دسترس نیست، آنجا نمی توان بی ادب نشست که می توان از بی ادب ها ادب آموخت. ضرورت مربی با این دید آشکار می شود که ما در راهی گام برمی داریم که امید بهره برداری از تجربه هایش نیست و تنها یک قمار و یک ریسک است... چه بسا بهره بدهد و چه بسا نابودی بیافریند (صفایی حائری، 1385، ص 56).

    4. سوء استفاده از عنوان مربی

    از ظاهر برخی کلمات به دست می آید که سوء استفاده های فراوانی به نام مربی، استاد، مرشد، پیر و شیخ طریقت رخ داده است. ازاین رو، اعلام ضرورت مربی موجب شیوع این سوءاستفاده ها و دکان داری ها خواهد شد (مکارم شیرازی، 1386، ج 8، ص 220).

    بررسی

    اصولاً هر پدیده ارزشمندی در معرض سوءاستفاده و بدل سازی قرار می گیرد. جنس بدلی، همواره نشان دهنده وجود یک حقیقت اصیل، ارزشمند و کارآمد است که نسبت به آن تقاضای فراوانی وجود دارد. در چنین مواردی، هشدار مستمر و توصیه به احتیاط، دقت و سخت گیری ضروری است. بی شک صِرف احتمال سوءاستفاده، ما را از استاد بی نیاز نمی کند و نباید به دلیل آن، از بهره های مربی صرف نظر کرد.

    5. استادان اخلاق در نظامی هرمی

    اگر گفته می شود برای سیر و سلوک و رشد معنوی مربی ضرورت دارد، نباید چنین تصور شود که از همان ابتدای راه باید استادی کامل و پیری راه پیموده دستگیر شخص باشد. آنچه مبتدی نوپا برای حرکت نیاز دارد، به سرعت و سهولت بیشتری قابل دسترسی است؛ زیرا آموزش های اولیه را می توان از مربیان درجه دو و سه نیز دریافت کرد. به چند دلیل نباید انتظار داشت که توان و ظرفیت مربیان درجه یک، به توصیه ها یا مراقبت های عمومی صرف شود: اول اینکه، وجود آن مربیان ممتاز و شخصیت های برجسته برای کارکرد تخصصی ویژه ای لازم است که از غیر آنان برنمی آید. گرفتن وقت آنان برای نوآموزان یا صرف توان آنان در مسائل خرد، مطابق با اصل استفاده بهینه از نعمت های موجود نیست. دوم اینکه، مربیان سطوح بالا به جهت فاصله ای که از مراحل عمومی دارند، ممکن است متناسب با سطح مخاطب نتوانند به انتقال آموزه های عمومی بپردازند؛ هرچه مربی به متربی نزدیک تر باشد، در درک موقعیت او موفق تر است. سوم اینکه، تعداد متربیان مبتدی بسیار زیاد و در مقابل تعداد مربیانی که مراحل عالی از اخلاق و سیر الی الله را طی کرده اند، بسیار کم است، از این رو، امکان دستیابی به مربیان تراز اول معمولاً وجود ندارد.

    بنابراین، در استفاده بهینه از استادان و مربیان باید با یک طرح خوشه ای یا هرمی پیش رفت. در رأس این هرم استاد یا مربی درجه یک قرار می گیرد که شخصیت های درجه دو را تحت پوشش خود قرار می دهد. آن شخصیت های درجه دو نیز با اشراف بر رده سوم، بهره تربیتی می رسانند. همین طور هر گروه، رده پس از خود را سرپرستی می کند. براساس این منطق، وظیفه تربیتی شخص نسبت به دیگران، پس از طی مقامات عالی آغاز نمی شود. به این ترتیب، یک خوشة تعلیمی یا تربیتی تشکیل می‏شود، که هر کس باید جای خود را در این خوشه بشناسد. امام صادق (علیه السلام) فرموده اند:

    ایمان مانند یک نردبان دارای ده پله است که از آن پله پله بالا می روند. پس کسی که در پله دوم است، نباید به کسی که در پله اول قرار گرفته بگوید که تو چیزی نداری. همین گونه تا پله دهم. و نباید کسی را که پایین تر از تو است ساقط کنی که مبادا کسی که بالادست تو است تو را ساقط کند. و هرگاه کسی را دیدی که از تو پله ای پایین تر است، او را با مدارا بالا بیاور و بر او بیش از توانش تحمیل نکن که (طاقتش) می شکند، زیرا هر کس مؤمنی را درهم شکند باید جبرانش کند (صدوق، 1403 ق، ج 2، ص 447).

    چنین هرم تربیتی در سنت تربیت عرفانی سابقه داشته است (بحر العلوم، 1418ق، ص 152).

    6. وظایف و کارکردهای استاد عرفان

    آنچه بحث از ضرورت داشتن استاد و راهنمای معنوی را تکمیل می کند، بیان کارکردها و انتظاراتی است که از یک استاد اخلاق می رود. سؤال اصلی در این بخش این است: استاد اخلاق و مربی، عرفان، چه نقشی در رشد معنوی باید ایفا کند؟

    لازم است ابعاد مبهم و کلی مربوط به این سؤال، روشن شود. چنان که برخی تراث عرفانی به تفصیل وارد این بحث شده اند و وظایف و کارکردهای متعددی برای پیر و مرشد عرفانی برشمرده اند (کاشانی، 1372، ص 227-233). براساس رویکرد این نوشتار،  این سؤال جنبه هنجاری دارد و ناظر به بایسته هاست، نه ناظر به واقعیات و تحقق خارجی مسئله. به نظر می رسد، می توان وظایف و کارکردهای استاد عرفان را در سه بخش کلی خلاصه کرد: معرفت افزایی، ایجاد شوق و دستگیری عملی.

    7. معرفت افزایی

    بخشی از وظایف استاد عرفان، ناظر به افزایش معرفت سالک می باشد. می توان وظایف موردنیاز این بخش را چنین برشمرد:

    1. بیان حقایق هستی و رابطه جهان و انسان با خدا: تفسیر عرفانی نظام هستی، جانمایه عرفان نظری را تشکیل می دهد. عرفان عملی بدون عرفان نظری به بی راهه خواهد رفت. آشنایی سالک با چینش نظام هستی و ارتباط مخلوقات ازجمله انسان با خالق هستی، اصلی ترین راهنمای او در طی مسیر به سمت اوست. بدون چنین شناختی، چه بسا سالک به نیمه راه رسیده، خود را واصل تصور کند و از ادامه راه باز ماند.

    2. بیان کمالات انسانی و مقصد نهایی سیر و سلوک: روشن بودن مقصد سیر و سلوک، نه تنها انگیزه بخش و شوق آفرین است، بلکه می تواند از بسیاری از آفت های سلوکی پیشگیری نماید. اگر مقصد سلوک، رسیدن به آرامش و انبساط خاطر باشد، چه بسا بتوان با ابزار نامشروع به این هدف دست یافت، اما اگر مقصد سلوک، رسیدن به مقام رضا و تسلیم حق باشد، برای رسیدن به این مقصد، عبور از مرز شریعت معقول نخواهد بود.

    3. بیان منازل و مراحل سلوک: هر منزلی از منازل سلوک جایگاه، قواعد، آداب و ویژگی های خود را دارد که وقوف به آنها شرط لازم سلوک است.

    4. بیان معارف و مفاهیم عرفانی به زبان قابل فهم برای سالک: مفاهیم عرفانی بسیار ظریف، دشوار و دیریاب هستند. یکی از کارکردهای مربی معنوی، ساده سازی این حقایق است، به طوری که نه چنان از حقیقت اصلی دور باشد که متربی را دچار کج فهمی کند و نه چنان پیچیده که قابل فهم نبوده و در جان او مؤثر نیافتد. چه بسا کسانی به معارف والا دسترسی دارند، ولی توان انتقال آن را به دیگران ندارند. استفاده از زبان تمثیل و بیان نمادین می تواند در این زمینه راه  گشا باشد.

    5. تطبیق بایسته های مراحل و منازل سلوکی بر واقعیات زندگی سالک: بیان ویژگی های مراحل و منازل سلوک و توصیه های کلی، ممکن است سالک را به اشتباه اندازد و نتواند آنها را بر زندگی خویش تطبیق نماید. چه بسا در تطبیق برخی اصول و بایسته های منازل سلوک بر زندگی سالک خاص، لازم باشد تعدیل هایی صورت گیرد تا زندگی او از حالت تعادل خارج نشود.

    6. بیان خطرات و موانع طریق: خطرات و موانعی در سلوک معنوی وجود دارد که لازم است مربی، متربی را از وجود آنها آگاه نماید. ممکن است به جهت قصور مبتدی یا تقصیر او در بعضی از مراحل سابق، مغرور همان گشته و آثار آن در او ظهور تامّ به هم رساند، و از آثار سائر مظاهر غافل و به همین دلیل، به وادی هلاکت چون اباحت و تعطیل و یأس، جنون و فرعونیت و اذاعه و امثال اینها افتد (بحر العلوم، 1418ق، ص 185).         
    لازم به یادآوری است که در اثر توجه به اسماء مؤثّره در حبّ و رجاء، ممکن ا ست آثار رفع تکلیف پیدا شود. و در اثر توجه به اسماء مظاهر کبریاء، حالت غلوّ و فرعونیت پیدا شود، و یا خوف و یأس از رحمت خدا و رفع تکلیف حاصل شود. اینها همه محال خطرند (همان، ص 186).

    7. ارائه ملاک هایی برای شناخت احوال و پیشامدهای سلوکی: تشخیص حالات درونی و وضعیت سلوکی، گاه حتی بر خود فرد دشوار می شود. همچنین تشخیص وقایع سلوکی رحمانی از وقایع شیطانی و نفسانی، از ظرایف و دقایق زیادی برخوردار است. یکی از وظایف استاد، این است که سنجه هایی برای تشخیص این امور به سالک ارائه دهد. البته تا مدت ها او نخواهد توانست این سنجه ها را به درستی به کار برد، ولی باید جهت تربیت به سمت افزایش توان به کارگیری این سنجه ها و شاخص ها باشد.

    8. ایجاد شوق

    گذشته از ارتقای معرفت، استاد عرفان باید جان سالک را برای عمل به دانسته ها و تلاش سلوکی برانگیزد. هرچند بخشی از این کار، در قالب بیان حقایق هستی و ارتباط وجودشناختی جهان و انسان با خدا صورت می گیرد، ولی تکمیل این امر، نیازمند تدابیر خاص می باشد. در ذیل به بخشی از آنها اشاره می کنیم:

    1. تذکر و موعظه: بی گمان اولین مرحله از مراحل سلوک، بیداری از غفلت و به اصطلاح «یقظه» است. یکی از وظایف استاد این است که به طرق مختلف، زمینه بیداری سالک را فراهم نماید. اصلی ترین ابزار این امر، تذکر و موعظه است. تذکر در جانب برانگیختن سالک و تهییج او برای حرکت است و موعظه برای فرونشاندن هیجانات نفس اماره اوست. یکی از اصلی ترین ابزار تذکر، یادآوری نعمات الهی و فرصت کوتاه بهره برداری از این نعمات است. سالک باید از فرصت کوتاه عمر کمال بهره را برده و خود را به مقصد برساند.

    2. ایجاد خوف و رجا: استاد می تواند با بیان رحمت الهی و شوق او به بنده ها سبب تقویت رجا در سالک شود و نیز با بیان خطرات، راه و خدعه های شیطان و نفس در او خوف لازم را ایجاد کند. آنچه در این میان ضروری می نماید، تعادل خوف و رجا است. عدم تعادل این دو در هر دو جانب سبب اختلال در سلوک معنوی شده و سالک را از مسیر باز می دارد. بر استاد است که ابتدا روحیه سالک را شناسایی نماید تا در صورت غلبه هر کدام از این دو بر دیگری، جانب دیگر را تقویت نماید تا تعادل حاصل شود. بدون شناخت روحیه اولیه سالک، ممکن است حتی یک برنامه متعادل خوف و رجا، سبب عدم تعادل در جان سالک شود.

    3. ایجاد تمرکز: تشتت و پراکندگی خاطر یکی از موانع رشد معنوی است. اگر امور مختلف زندگی و دلمشغولی های متعدد، او را به خود مشغول کند و تلاش معنوی در حاشیه امور قرار گیرد، نخواهد توانست توفیقی به دست آورد. البته این حرف به معنای دوری از زندگی عادی نیست، بلکه بیشتر ناظر به تمرکز خیال و توحید همت است. سالک باید بتواند در عین پرداختن به زندگی روزمره، همت و اراده خویش را در یک نقطه متمرکز کند و در بندگی و عبودیت دائم به سر برد: «کفی بالمرء غفلة ان یصرف همته فی ما لایعنیه» (تمیمی آمدی، 1366، ح 10942)؛ بر غفلت انسان همین بس که همت خویش را صرف چیزی کند که به دردش نمی خورد. یکی از کارکردهای استاد عرفان این است که همت های پراکنده سالک را وحدت بخشد و اجازه ندهد دلمشغولی های متعدد مانع حرکت او شوند.

    4. ایجاد ارتباط با الگوهای متعدد: روحیات ذاتی هر انسانی در مسیر حرکت او مؤثر است و لازم است هر سالکی مسیر خویش را پیدا کرده و از آن طریق به مقصد نهایی برسد. به بیان دیگر، هر سالکی باید راه خویش را در صراط اصلی بیابد. یکی از لوازم این امر، ارتباط با الگوهای متعدد سیر و سلوک است. اگر شخص تنها با الگویی که در استاد خویش تبلور یافته است، مواجه شود، این امکان را از دست خواهد داد. از سوی دیگر، اتحاد استاد یک اصل ضروری در سیر و سلوک است. از این رو، بر استاد است ضمن اینکه تنها خودش سرپرستی معنوی سالک را بر عهده دارد، الگوهای دیگر را نیز به او معرفی کند و زمینه ارتباط او با سایر اشخاص موفق در مسیر سلوک را فراهم نماید.

    5. الزام و بازخواست: نفس اماره و خدعه های شیطان، گاه بر شوق سلوکی شخص غالب می شود و او را به سستی می کشاند. استاد عرفان می تواند به مدد جایگاهی که در قلب سالک دارد، به او کمک کند تا بر این موانع فائق آید. گاهی اوقات لازم است استاد او را عتاب کرده و الزاماتی را برای وی انشا کند. هرچند این الزامات نباید از دایره شرع خارج باشد، ولی ضرورتی ندارد عیناً در شرع مقدس ذکر شده باشد. چه بسا استاد در چارچوب های شرعی، دستورالعملی سلوکی تدوین کرده و آن را برای سالک الزام نماید.

    9. دستگیری عملی

    سالکی که مقصد و مراحل طریق را می شناسد و برای حرکت انگیزه و شوق کافی دارد، ممکن است در عمل با مشکلاتی مواجه و نیازمند دستگیری استاد باشد؛ یعنی سالک نه تنها نیازمند راهنمایی استاد است،  بلکه نیازمند راهبری اوست. شاید اینکه برخی در بیان ضرورت مراجعه به استاد از تشبیه طبیب و داروخانه استفاده کرده اند، برای بیان نیاز سالک به دستگیری های موردی و جزئی استاد باشد (نجم رازی، 1379، ص 140). می توان پاره ای از دستگیری های عملی استاد را به شرح زیر برشمرد:

    1. تشخیص قابلیت سلوک عرفانی: طی مسیر عرفان و سیر و سلوک معنوی برای همه  امکان حصول ندارد. ممکن است شخص با اصرار بی جا، نه تنها سرمایه ارزشمند عمر را ببازد، بلکه به دلیل دست نایافتن به عالم معنا، به تدریج از در انکار برآمده، همه را ساخته ذهن عده ای صوفی برشمارد. چه بسیارند افراد کم ظرفیتی که با دستیابی به مکاشفات ابتدایی و قدرت تصرفاتی محدود، این مسایل را در راه نفسانیات خود به کار برده، از آن برای دکان داری استفاده می کنند. از این رو، یکی از وظایف خطیر استاد عرفان این است که ابتدا قابلیت و سنخیت فرد را برای طی این طریق بسنجد تا اگر در او شایستگی ندید، او را از ورود به این وادی منع کند و یا به حداقلی اکتفا کند (غزالی، 1375، ج 1، ص 134).

    2. ایفای نقش الگو: ازجمله برنامه های تربیتی اسلام الگودهی است. دین مبین اسلام، به بیان ارزش ها اکتفا نکرده و الگوهایی عینی پیش روی پیروان خویش قرار داده است: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» (احزاب: 21)؛ به یقین، در وجود پیامبر خدا الگویی نیکو برای شما هست. الگو تجسم عینی، کمالاتی است که انسان در پی آن است. استاد علاوه بر معرفی الگوهای مناسب، خود نیز در جایگاهی است که خواسته و ناخواسته، با رفتار و گفتار در مقابل دیدگان سالک قرار دارد و بر جان الهام پذیر او اثر می گذارد؛ هرچه محبت و ارادت سالک به او بیشتر، الگوبرداری بیشتر و تأثیرات عمیق تر. استاد در اینجا در مقام «کونوا دعاة الناس بغیر ألسنتکم» (مجلسی، 1403ق، ج 67، ص 309)؛ با غیر زبان هایتان مردم را دعوت کنید، با عمل خود هم به سالک می آموزد که چگونه باید بود و چگونه باید عمل کرد و هم او را مشتاق و انگیزه مند، آن گونه بودن و آن گونه عمل کردن می سازد.

    3. فراهم کردن حلقات سلوکی: یکی از آفت های رشد معنوی، فرسایش انگیزه هاست. دشواری راه و دوری مسیر، به تدریج شور و شوق سالک را فرسوده می کند. یکی از ابزار ممانعت از این فرسایش، همراهی جمعی سالک و هم مسلک است. اگر سیر و سلوک در کنار یاران همراه صورت گیرد، موجب دلگرمی بوده و طی مسیر را هموار می کند: «مجالس الصالحین داعیة الی الصلاح» (حرانی، 1404 ق، ص 283)؛ مجالس صالحان دعوت کننده به سوی صلاح است. ازجمله کارکردهای استاد، تشکیل حلقه صالحان و یاران سلوکی است. هرچند این مسئله می تواند در معرض آسیب هایی چون تشکیل محافلی باشد که ثمری جز در کنار هم بودن و اجرای مناسک و آداب ندارند. با وجود این، اگر از آسیب های آن اجتناب شود، می تواند کارکردهای سازنده خود را داشته باشد.

    4. تفسیر حوادث سلوکی: در مراحل سیر معنوی، گاه برای سالک مشاهداتی پیش می آید و حالاتی عارض می شود که خود از تفسیر آنها عاجز است. راهنمایی در تفسیر این مشاهدات و تشخیص نداهای رحمانی از القائات شیطانی و تنظیم برنامة آتی او براساس این مشاهدات بر عهدة استاد و مرشد است. پاره ای از این مشاهدات، در عالم رؤیا اتفاق می افتد که مرشد باید توان تفسیر آن را داشته باشد.

    آورده اند که شیخ شبلی مریدی را به خلوت امر فرموده بود. شبی در حین کار نوری برآمد که اطراف آسمان و زمین را پوشیدن گرفت و اکناف آن از یمین و یسار نهفتن آغاز نمود و آن نور به زبان فصیح گفت که: «انی انا الله» طالب ساده دل از انوار خواست که قبول بکند و سجده الوهیت به جای آورد که شیخ شبلی از مسافت بعیده بانگ برزد که: «سجده مکن که آن نور وضوی تو است»؛ چون پیرش صاحب تصرف بود، او را از ورطه آن هلاکت برآورد و از هاویه انهماک خلاص نمود و بر سرش آمد و گفت: «تلک خیالات تربی بها اطفال الطریقة» (همدانی، 1374، ج 1، ص 370).

    5. تشخیص حالات سالک: هر منزل از منازل سیر عرفانی لوازم و مقتضیات خود را دارد. به همین دلیل، برنامه سلوکی باید به فراخور رتبه و منزلی، که سالک به آن دست یافته  است، تنظیم شود. یکی از وظایف استاد تشخیص حالات درونی و مرحله سلوکی شاگرد است. او باید به مدد تجربیات سلوکی خویش و سنجه هایی که در اختیار دارد، به این امر همت گمارد و گام به گام سالک را همراهی کند.

    6. مراقبت از خطرات و رهزن های طریق: بی گمان یکی از وظایف مرشد، طریق معنویت، ارائة شاخص هایی به سالک مرید است تا به مدد آنها، از رهزن ها و خطرات طریق ایمن شود. ممکن است بدون این شاخص ها، عمری را در اطاعت نفس و شیطان سپری کند و خود را بنده خدا تصور کند. آنچه در این میان، اهمیت دارد اینکه حتی با ارائه این شاخص ها سالک از خطرات ایمن نخواهد بود. گاه غفلت های ظریف و لطایف امر، به کارگیری شاخص ها را مختل می کند. چنان که ممکن است حتی ذکر خدا موجب غفلت شده و به ضد کارکرد تبدیل شود (هجویری، 1358، ص 226).

    7. تشخیص عیوب نفسانی و موانع سلوکی: گاه وجود یک رذیله پنهان در جان شخص، مانع حرکت او شده و تلاش های سالیانه او را بی اثر کند. این رذایل، گاه چنان ظریف و پنهان هستند که حتی با مراقبه و درون بینی کشف نمی شوند. در این مواقع، بر استاد است که با تیزبینی و به مدد تجارب سلوکی خویش و در سایه انسان شناسی قوی، به کشف این موانع درونی همت گمارد و با کشف و رفع آنها، زمینه جهش شخص را فراهم نماید (همدانی، 1374، ج 2، ص 47).

    8. کشف خصال نیک سالک جهت بهره برداری در سلوک عرفانی: استاد خبیر می تواند از دارایی های اخلاقی متربی برای رشد معنوی او بهره گیرد. برای مثال، اگر فرد دارای ملکه شکرگزاری است، او را متوجه منعم اصلی کند و این صفت اخلاقی او را به سمت خدا جهت دهد. یا اگر دارای ملکه غیرت و حمیت است، او را متوجه کند که قلب مؤمن منزلگاه خدای متعال است و در منزل خدا جز او را نباید راه داد. در خلوت با معشوق نباید جز معشوق حضور داشته باشد. بهره برداری از خصال شایسته شخص، برای رشددهی معنوی او در طول تاریخ نمونه های فراوانی داشته است.

    9. ارائه برنامه سلوکی: استاد پس از اینکه توانست از طرق مختلف، شاگرد را از غفلت بیدار کند و شوق حرکت و سلوک را در او برانگیزد، نباید او را به حال خویش رها کرده و به صرف اصلاح بینش کفایت کند. حتی ارائه دستورالعمل های کلی برای این منظور کافی نیست. یکی از انتظاراتی که هر شاگردی از استاد معنوی خویش دارد، ارائة برنامة سلوکی جزئی و مشخص است. این برنامه، می تواند بخش های مختلفی داشته باشد که ازجمله مهم ترین آنها برنامه عبادت، برنامه ذکر و تفکر است. به این معنا که اگر استاد شاگرد را توصیه به عبادت می کند، باید علاوه بر عبادات واجب، برنامه ای برای عبادات مستحب نیز ارائه نماید. همچنین اگر او را توصیه به ذکر و یاد خدا می کند، به فراخور مرحله سلوکی او و حالات درونی اش برنامه مشخص ذکر به او ارائه نماید. تا آنجا که بدون حصول قابلیت های لازم، پرداختن به اذکار خاص نه تنها مفید نیست، بلکه می تواند مفسد باشد (قشیری، 1340، ص 733). اگر او را به تفکر فرا می خواند، در هر مرحله و منزلی باید موضوع تفکر را به او ارائه نماید. برنامه های عملی، بخصوص برنامه ذکر، در نظر اهل فن از ظرایف زیادی برخوردار بوده است. برخی از زوایای آن در تراث عرفانی منعکس شده است (نجم رازی، 1379، ص 152).

    نتیجه گیری

    این پژوهش برای پاسخ گویی به دو سؤال اصلی صورت گرفته است:

    الف. آیا برای رشد معنوی و سیر و سلوک مراجعه به استاد ضروری است؟

    ب. کارکردها و وظایف استاد و راهنمای معنوی چیست و چه انتظاراتی باید از او داشت؟

    در هر دو سؤال، جنبه های هنجاری مسئله مورد توجه است؛ بدین معنا که با نگاهی تربیتی به مسئله استاد اخلاق چه توصیه هایی می توان داشت؟

    در پاسخ به سؤال اول، به سه دلیل عقلی، نقلی و سیره بزرگان، می توان گفت: مراجعه به استاد ضروری است؛ بدین معنا که بدون مراجعه به استاد و به صورت مستقل نوعاً توفیقی از تلاش های سلوکی حاصل نمی شود. ادلة مخالفت با ضرورت مراجعه به استاد، از قبیل تکیه بر همت و استعداد خویش، وجود نمونه هایی که بدون استاد رشد کرده اند، عدم وابستگی به غیرخدا و نیز خطر سوء  استفاده از عنوان پیر و مرشد در تقابل با ادلة موافق نیستند و بیشتر توجه ها و تنبه هایی برای استفاده بهتر از استاد و برحذر بودن از خطرات آن هستند.

    در پاسخ به سؤال دوم، می توان به سه دسته کارکرد اشاره کرد: معرفت افزایی، ایجاد شوق و دستگیری عملی. در قسم اول، می توان به کارکردهایی از قبیل بیان حقایق هستی و رابطه جهان و انسان با خدا، بیان کمالات انسانی و مقصد نهایی سیر و سلوک، بیان منازل و مراحل سلوک، بیان معارف و مفاهیم عرفانی به زبان قابل فهم برای سالک، تطبیق بایسته های مراحل و منازل سلوکی بر واقعیات زندگی سالک، بیان خطرات و موانع طریق و نیز ارائة ملاک هایی برای شناخت احوال و پیشامدهای سلوکی اشاره کرد. همچنین محور ایجاد شوق، مشتمل بر وظایفی از قبیل تذکر و موعظه، ایجاد خوف و رجا، ایجاد تمرکز، ایجاد ارتباط با الگوهای متعدد، الزام و بازخواست می باشد، و بالاخره، در محور دستگیری عملی، کارکردهایی که از یک استاد شایسته انتظار می رود، شامل این موارد می شود: تشخیص قابلیت سلوک عرفانی، ایفای نقش الگو، فراهم کردن حلقات سلوکی، تفسیر حوادث سلوکی، تشخیص حالات سالک، مراقبت از خطرات و رهزن های طریق، تشخیص عیوب نفسانی و موانع سلوکی، کشف خصال نیک سالک جهت بهره برداری در سلوک عرفانی، ارائه برنامه سلوکی.


     

    منابع

    ابن سینا، حسین (1403ق)، الاشارات و التنبیهات، تهران، دفتر نشر کتاب.

    إربلی، علی بن عیسی (1381ق)، کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنی هاشمی.

    بحرالعلوم، سیدمهدی (1418 ق)، رساله سیر و سلوک (تحفه الملوک)، با مقدمه و شرح سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، مشهد، علامه طباطبایی.

    بحرانی، میثم بن علی (1375)، شرح نهج البلاغه، ترجمه قربانعلی محمدی مقدم و علی اصغر نوایی یحیی زاده، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

    تمیمی آمدی،  عبدالواحدبن محمد(1366)، تصنیف غررالحکم و دررالکلم،  قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

    جعفری، محمدتقی (1372)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

    جوادی آملی، عبدالله (1377)، زن در آینة جلال و جمال، قم، اسراء.

    حرانی، حسن بن شعبه (1404ق)، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین.

    حسن زاده آملی، حسن (1375)، رسالة خیرالأثر در رد جبر و قدر (به ضمیمه دو رساله کسب و اقسام فاعل)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

    حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین (1423ق)، روح مجرد، مشهد، علامه طباطبایی.

    حیدری کاشانی، حسین (1378)، سیری در آفاق: زندگی نامه حضرت آیت الله العظمی بهاءالدینی، قم، حیدری خراسانی بیدگلی.

    خمینی، روح الله (1377 الف)، جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

    ــــ ، (1377 ب)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

    رحیمیان، سعید (1371)، «اندیشه و حیات علامه شعرانی» کیهان اندیشه، 45.

    ساعی، سیدمهدی (1377)، به سوی محبوب، دستورالعمل ها و رهنمودهایی از حضرت آیت الله بهجت، قم، شفق.

    شریفی، احمدحسین (1387)، درآمدی بر عرفان حقیقی وعرفان های کاذب، قم، صهبای یقین.

    صدوق، محمدبن علی (1403 ق)، الخصال، قم، جامعه مدرسین.

    ـــــ ، (1413 ق)، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین.

    صفایی حائری، علی (1382)، صراط، قم، لیله القدر.

    صفایی حائری، علی (1385)، مسئولیت و سازندگی، قم، لیله القدر.

    طباطبائی، سیدمحمدحسین (بی تا)، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی.

    طوسی، محمد بن الحسن (1414 ق)، الأمالی، قم، دارالثقافة.

    غزالی، محمد بن محمد (1375)، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، تهران، علمی و فرهنگی.

    فیض کاشانی، ملامحسن(1372)، راه روشن (ترجمه کتاب المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء)، سیدمحمدصادق عارف، مشهد، آستان قدس رضوی.

    قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن (1340)، الرساله القشیریه، با تصحیحات و استدراکات فروزانفر، ترجمه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، تهران، علمی و فرهنگی.

    کاشانی، عزالدین محمود (1372)، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال الدین همائی، تهران، هما.

    کلینی، محمدبن یعقوب (1365)، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیة.

    مجلسی، محمدباقر (1403 ق)، بحارالانوار، بیروت، دارإحیاء التراث العربی.

    مرتضوی، منوچهر (1365)، مکتب حافظ یا مقدمه بر حافظ شناسی، مشهد، توس.

    مکارم شیرازی، ناصر (1386)، پیام امام امیرالمؤمنین؛ شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، قم، دارالکتب الاسلامیه.

    مکی، ابوطالب محمد بن علی (بی تا)، قوت القلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقام التوحید، بهامشه کتابان: سراج القلوب و علاج الذنوب لزین الدین علی المعیری و حیاة القلوب فی کیفیه الوصول الی المحبوب لعمادالدین الاموی، دارالفکر.

    نامقی، احمد جام (ژنده پیل) (1373)، مفتاح النجات، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

    نجم رازی، عبدالله بن محمد (1379)، مرصاد العباد، تصحیح محمدامین ریاحی، تهران، علمی و فرهنگی.

    هجویری، علی بن عثمان (1358)، کشف المحجوب، تهران، طهوری.

    همدانی،  عبدالصمد (1374)، بحرالمعارف، تحقیق و ترجمه حسین استادولی، تهران، حکمت.

     

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کرمانی، علیرضا، محمودی، محمد.(1392) استاد عرفان و معنویت ضرورت و کارکردها. فصلنامه انوار معرفت، 2(1)، 49-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیرضا کرمانی؛ محمد محمودی."استاد عرفان و معنویت ضرورت و کارکردها". فصلنامه انوار معرفت، 2، 1، 1392، 49-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کرمانی، علیرضا، محمودی، محمد.(1392) 'استاد عرفان و معنویت ضرورت و کارکردها'، فصلنامه انوار معرفت، 2(1), pp. 49-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کرمانی، علیرضا، محمودی، محمد. استاد عرفان و معنویت ضرورت و کارکردها. انوار معرفت، 2, 1392؛ 2(1): 49-