جایگاه کرامات در عرفان اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
سال دوم، شماره دوم، پاییز و زمستان 1392، ص 89 ـ 106
علیرضا کرمانی / استاد یار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) Kermania59@yahoo.com
ابوالفضل هاشمی سجزه ئی / کارشناس ارشد عرفان اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) abolfazl.hashemy@gmail.com
دریافت: 5/12/1392 ـ پذیرش: 27/2/1393
چکیده
«کرامات» موضوع مهمی است که در عرفان اسلامی از آن بحث شده و دارای ابعاد گوناگونی است. یکی از جنبه های آن، جایگاه کرامت در عرفان است؛ یعنی اینکه در عرفان اسلامی، کرامت چه ارزش و اهمیتی دارد و نگاه عارفان به این پدیده چگونه است؟ این مقاله به منظور پاسخ به این سؤال و همچنین برای جلوگیری از آسیب هایی که از این طریق ممکن است دامنگیر انسان شود سامان یافته است؛ مانند مفتون شدن در اثر مشاهدة خرق عادت. این نوشتار با توصیف و تحلیل کلمات عارفان محقق، به بررسی جایگاه کرامات در عرفان اسلامی می پردازد. ازجمله یافته های پژوهش حاضر این است که کرامت حقیقی، معرفت به خدا و تخلّق به اخلاق الله است. اولیای حقیقی خداوند به کرامات و خرق عادات توجه نکرده و حتی آن را کتمان می کنند و تصرف در عالم در محضر خداوند را خلاف ادب می دانند. خرق عادت می تواند مکر و استدراج در حق متصرّف باشد، در صورتی که به آن مشغول شود و از معرفت حق غافل گردد. کرامات موجب استقامت در سلوک و خشوع بیشتر عارف در برابر خدا و زیاد شدن یقین و بصیرت او به حق می شود.
کلید واژه ها: خرق عادت، معجزه، کرامت، عرفان اسلامی.
مقدمه
کرامت در لغت، از ریشة کرَمَ و به معنای شرافتی در شیء یا خُلقی از اخلاق است (ابن فارس، 1411ق، ذیل مادة کرم). کرامت اسم برای کرم است؛ اسم یوضع للإکرام کما وُضعت الطاعة موضع الإطاعة (ابن منظور، 1416ق، ذیل مادة کرم). اکرام یعنی: احترام کردن، و کرامت یعنی: احترام. در اصطلاح، به امرخارق العاده ای که از سوی شخصی صادر می شود که دارای ایمان و عمل صالح باشد و ادعای نبوت هم نکند، کرامت گفته می شود. چنین شخصی ولیّ خدا و دارای مقام ولایت خاص یا عام است و خدا با اعطای خرق عادت، او را اکرام می کند. فعل خارق العاده اگر به دست انسان صالح صادر شود و مقرون به هیچ ادعایی نباشد یا مقرون به ادعای ولایت باشد، کرامت نام دارد (جامی، 1366، ص 21).
المعجزات دلالات الصدق. ثم إن أدعی صاحبها النبوة، فالمعجزات تدلّ علی صدقه فی مقالته. و إن أثار صاحبها إلی الولایة، دلّت المعجزه علی صدقه فی حاله فتسمّی کرامة و لاتسمّی معجزة و إن کانت من جنس المعجزات، للفرق (قشیری، 1374، ص 475).
امور خارق العاده به دو بخش کلی تقسیم می شود: بخش اول اموری که هر چند اسباب و علل عادی ندارد، اما اسباب غیرعادی آنها تا حدّی در اختیار بشر قرار می گیرد و می توان با آموزش و تمرین به آنها دست یافت؛ مانند کارهای مرتاضان. بخش دیگر، کارهای خارق العاده ای که تحقق آنها منوط به اذن خاص الهی است و در اختیار کسانی قرار می گیرد که با خدای متعال ارتباط دارند. ازاین رو، دارای دو ویژگی اساسی است: اول قابل تعلیم و تعلّم نیست، و دوم تحت تأثیر نیروی قوی تر و مغلوب عامل دیگری نمی شود. این گونه خوارق عادت اختصاص به پیامبران ندارد، بلکه گاهی سایر اولیای خدا هم از آنها برخوردار می شوند. چنین کارهایی که از غیر پیامبران سرمی زند، به نام کرامت خوانده می شود (مصباح، 1377، ج 2، ص 265).
برخی اعمال خارق العاده که از طریق کسب علوم، تعلیم و تجربه حاصل می شود، خود انواعی دارد؛ مانند آنچه با حیله صادر می گردد یا افعالی که از طریق نظم حروف و تلفظ اسماء نشان داده می شود یا کارهای شاقّی که از طریق ریاضت انجام می پذیرد. این امور تحت قدرت مخلوق است. در مقابل، بعضی از خوارق عادات مختصّ جناب الهی است؛ مانند آنچه از پیامبران صادر می شود که به آن آیات و معجزات می گویند. برخی از این امور نیز کرامت است که از اولیا و بندگان صالح پروردگار صادر می شود. البته تفاوت معجزه و کرامت در این است که معجزه با عنایت خداوند است و کرامت احتمال دارد با عنایت یا بدون عنایت باشد و به همین سبب، ممکن است امتحان الهی در آن نهفته باشد (ابن عربی، بی تا، ج2، ص371).
انواع کرامت
عارفان کرامت را به دو بخش تقسیم کرده اند: کرامت حسی و کرامت معنوی (همان، ص 369).
1. کرامت ظاهری یا حسی
آنچه عامه از کرامات می شناسند همان کرامات حسی است؛ مانند بیان خواطر افراد، اِخبار از غیب، طی الارض، ناپدید شدن از دیده ها، و سرعت در اجابت دعا (همان، ص 371). به بایزید بسطامی گفتند: فلانی می گوید که یک شبه به مکه رفته است. بایزید گفت: شیطان در یک لحظه از مشرق به مغرب می رود؛ ولی در لعنت خداست. و باز گفتند که فلانی روی آب راه می رود. گفت: ماهی ها در آب و پرندگان در هوا عجیب تر از آن است. همچنین گفت: اگر دیدید کسی در هوا نشسته یا روی آب خوابیده، فریب نخورید تا اینکه ببینید در امر و نهی الهی چگونه است (سرّاج طوسی، 1430ق، ص 557). از درنوردیدن هوا سؤال شد، فرمود: پرنده نیز این کار را می کند و مؤمن نزد پروردگار از پرنده بالاتر است. پس چگونه فعلی که پرنده در آن شریک است کرامت محسوب شود (ابن عربی، بی تا، ج 2، ص 370). این کلام به این معنا نیست که کرامت ظاهری واقعاً کرامت نیست، بلکه معنای آن این است که برای اهل معرفت چندان مهم و قابل توجه نیست.
بیشتر خوارق عادات، که آن را کرامات گویند، در این مقام (کشف روحی) پدید آید، از اشراف بر خواطر و اطلاع بر مغیبات و عبور بر آب و آتش و هوا و طیّ زمین و غیر آن، و این جنس کرامات را اعتباری زیادتی نباشد؛ زیرا که اهل دین و غیر اهل دین را بود، و دیگر آنکه جنس این خرق عادات دجّال را خواهد بود (رازی، 1373، ص313).
2. کرامت معنوی یا حقیقی
مرتبة بالاتری از کرامت وجود دارد که خواص به آن معرفت دارند؛ و أما الکرامة المعنویة فلایعرفها إلا الخواص من عباد الله، و العامة لاتعرف ذلک و هی أن تحفظ علیه آداب الشریعة و أن یوّفق لإتیان مکارم الأخلاق و... (ابن عربی، بی تا، ج2، ص369). ابن عربی پس از بیان این مطلب، انواع کرامات معنوی را برمی شمارد که همة آنها را می توان در این جمله خلاصه کرد: کرامت حقیقی عبارت است از: اصلاح و تربیت نفس و خارج کردن اخلاق زشت و جایگزینی مکارم اخلاق و ادای حقوق واجب الهی و اجتناب از محرمات. ذکر عند سهل بن عبد الله ـ رحمه الله ـ الکرامات، فقال: و ما الآیات و ما الکرامات؟ شیءٌ تنقضی لوقتها و لکن أکبر الکرامات أن تبدل خلقاً مذموماً من أخلاق نفسک بخلق محمود (سراج طوسی، 1430ق، ص557).
بنابراین، کرامت حقیقی متخلّق شدن به اخلاق الهی یا به تعبیر عرفانی، فنای صفاتی است. به بیان شیخ نجم الدین رازی، کرامات ظاهری در مقام کشف روحی رخ می دهد؛ اما کرامات معنوی در مقام کشف خفی واقع می شود. آنچه به حقیقت کرامت می توان بدو گفت و جز اهل دین به آن نمی رسند، در مکاشفات خفی پدید می آید؛ زیرا روح در کافر و مسلمان هست؛ ولی خفی، روحی ویژه از حضرت حق است که فقط به بندگان خاص می دهد؛ چنان که در قرآن کریم فرمود: کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (مجادله: 22) یا در جای دیگر: یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ (غافر: 15) و در حق حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرماید: وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا (شوری: 52). خفی واسطة عالم صفات خداوندی و عالم روحانیت انسان است تا اخلاق الهی را به روح انسان برساند تا به شرف تخلّقوا بأخلاق الله مشرف شود که این همان کشف صفاتی است (رازی، 1373، ص 314).
بنابراین، برترین کرامت آن است که انسان از گناه و معصیت دور شود و حالت عصمت برایش ایجاد شود. وأعلم، أن من أجلّ الکرامات التی تکون للأولیاء، دوام التوفیق للطاعات و العصمة عن المعاصی و المخالفات (قشیری، 1374، ص491). برترین کرامت، علم و معرفت به حق است و کرامات معنوی همواره با علم همراه است؛ بدین روی، محل استدراج واقع نمی شود.
فأسنی ما أکرمهم به من الکرامات، العلم خاصة لأن الدنیا موطنه و أما غیر ذلک من خرق العادات فلیست الدنیا بموطن لها و لایصح کون ذلک کرامة إلا بتعریف إلهی لا بمجرد خرق العادة. و إذا لم تصح إلا بتعریف إلهی فذلک هو العلم. فالکرامة الإلهیة إنما هی ما یهبهم من العلم به عزوجل (قشیری، 1374، ص 370).
خداوند نیز پیامبر را به طلب زیاده در هیچ چیزی امر نکرد، مگر طلب زیاده در علم. مراد از علم در کلام ابن عربی، علم الهی است. و لا أعنی بالعلم إلا العلم بالله و الدار الاخرة و ما تستحقه الدار الدنیا و ما خلقت له... و العلم صفة إحاطیة إلهیة فهی أفضل ما فی فضل الله (همان، ص 370). عارف گوید: حقیقت کرامت سقوط کرامت از عارف است تا به چیزی جز خدا مشغول نشود. (بقلی شیرازی، 1389، ص239)
این مقاله ناظر به قسم اول از کرامت است و جایگاه آن در عرفان اسلامی بررسی می شود، هرچند این تقسیم نشان می دهد که کرامات حسی برای عارفِ محقق اهمیت چندانی ندارد و در مقابل، کرامت معنوی دارای ارزش و اهمیت است.
علت اعطای کرامت به عارف
پس از بیان اینکه برای انسان در راه سیر و سلوک می تواند کراماتی رخ دهد، این نکته لازم است اضافه شود که صدور کرامت از ولیّ خدا ضرورت ندارد؛ یعنی این گونه نیست که هر کس در مسیر عرفان و سیر و سلوک قدم گذاشت، باید پس از طی کردن مقاماتی برایش کرامات و خوارق عادات رخ دهد، بلکه ممکن است از عارفی کراماتی صادر شود و از دیگری هیچ کرامتی صادر نشود. گاهی نیز ولیّ خدا دارای کرامت است؛ اما به دلیل علم و معرفت تام او به خدا، هیچ گاه آن را ظاهر نمی کند و به دیگران نشان نمی دهد. پس کرامت نداشتن دلیل بر نرسیدن به مقامات نیست، بلکه رسیدن به مقام ولایت با نداشتن کرامت نیز امکان پذیر است. بل یکون التحقیق و الولایة مع عدم هذه الکرامات (ابن عربی، 1391ق، ص76). همچنین رسیدن به مقامات عرفانی نیز دلیل بر اعطای کرامت نیست؛ چرا که اعطای کرامت به عارف، موهبتی از جانب حق است و ممکن است نصیب همه نشود. البته این مسئله دربارة انبیا صادق نیست و همة پیامبران باید دارای معجزه باشند؛ زیرا برای اثبات صدق ادعای خود و اتمام حجت بر دیگران، باید دلیلی بر بعثت خود از سوی خداوند ارائه نمایند.
و لیس کل کرامة لولی یجب أن تکون تلک بعینها لجمیع الأولیاء، بل لو لم یکن للولی کرامة ظاهرة علیه فی الدنیا لم یقدح عدمها فی کونه ولیاً، بخلاف الأنبیاء فإنه یجب أن تکون لهم معجزات؛ لأن النبی مبعوث إلی الخلق فبالناس حاجة إلی معرفة صدقه و لایعرف إلا بالمعجزة. و بعکس ذلک حال الولی لأنه لیس بواجب علی الخلق و لا علی الولی أیضاً العلم بأنه ولی (قشیری، 1374، ص 487).
بنابر این، انسان در مسیر سلوک به سوی حق، درصورتی که سلوکش صحیح باشد، ضرورتاً به منازل و مقاماتی خواهد رسید؛ ولی رسیدن به کرامت ضروری نیست؛ چرا که کرامت منّتی است از جانب حق بر بندة نیکوکار خود که اگر خواست می دهد و اگر نخواست نمی دهد. لأن أصحاب المقامات لیست الکرامات شرطاً فی تصحیح مقاماتهم، و أما المنازل فشرط فی صحة المقامات (ابن عربی، 1391ق، ص 140).
أن الله تعالی إذا حصل العبد فی هذا الباب و لم یتعدّ الحد المشروع له فی بصره، إذا شاء یکرمه بکرامات یختصّ بهذا المقام و ینزله أیضا منازل مختصة به، لاینالها أبدا إلا صاحب بصرٍ، منةً منه سبحانه و تعالی. فالمنازل قطعاً لاتحصل؛ إلا لأهل الوصول المحققین، و أما الکرامات، فمن حیث هی کرامات، هی لهم، و من حیث هی خرق عوائد قد ینالها الممکور به و المستدرج (همان، ص 62).
پس اگر کرامتی به عارفی اِعطا شود به خاطر دلایل و مصالحی خاص است. در این بخش، به برخی از این مصالح، که توسط محققان عرفان بیان شده است، اشاره می گردد.
1. صحت و ثبات قدم در سلوک
ازجمله دلایل اعطای کرامت به سالک این است که موجب استقامت و ثبات قدم او در سلوک می گردد. روشن است که طی نمودن راه توحید بسیار دشوار و دارای سختی های زیاد است. بدین روی، ممکن است سالک در این مسیر، دچار ناامیدی گردد و از ادامة مسیر باز ماند. پس اگر حق تعالی اراده کند برای او کراماتی رخ می نماید تا سالک به ادامة مسیر دل گرم شود. البته باید دانست که کرامت نیز خود بر اثر استقامت در سلوک، به انسان عطا می گردد و به هر کسی به محض وارد شدن در این راه داده نمی شود، بلکه باید در مسیر اطاعت از پروردگار و انجام اوامر و ترک نواهی، ثابت قدم باشد و بر سختی های این راه صبر نماید تا شایسته توجه حق تعالی گردد.
ثم إنا إذا فرضناها کرامة، فلابد أن تکون نتیجة عن إستقامة أو تنتج إستقامة لابد من ذلک و إلا فلیست بکرامة. و إذا کانت الکرامة نتیجة إستقامة فقد یمکن أن یجعلها الله حظ عملک و جزاء فعلک. فإذا قدمت علیه، یمکن أن یحاسبک بها (ابن عربی، بی تا، ج2، ص369).
بنابراین، اگر خرق عادتی برای انسان حاصل شد باید توجه داشته باشد که این امر در اثر استقامت و صبر بر تکالیف شرع است. در این صورت، آنچه از خرق عادت به دست او ظاهر می شود کرامت است و باید به خاطر آن خداوند را شکر کرد. در غیر این صورت، آنچه از خوارق عادات توسط او انجام می شود کرامت نیست و باید از آن به خداوند پناه ببرد و در کار خود نظر کند. پس استقامت در سلوک یکی از نشانه ها برای شناخت کرامت است. به بیان ابن عربی، کرامت باید در اثر استقامت حاصل شود و یا موجب استقامت گردد. در غیر این صورت، مکر الهی است و موجب گم راهی می شود (ابن عربی، 1391ق، ص63).
قرآن کریم دربارة پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله می فرماید: کذلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَک وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً (فرقان:32)؛ وَ کلاًّ نَقُصُّ عَلَیک مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَک (هود:120). خداوند تبارک و تعالی تثبیت فؤاد آن حضرت را عامل مهمی برای ادامة راه نبوت و صبر بر مشکلات معرفی می کند و برای آرامش و سکینة قلب آن حضرت، به او وحی کرده، داستان انبیای گذشته را بیان می کند. سالک نیز برای ادامة راه پرمشقت سلوک، نیازمند تثبیت قلب است تا در پرتو آن، به سلوک خود ادامه دهد و از پیچ و خم های آن بگذرد. یکی از راه های تثبیت فؤاد، دادن کرامت به ولیّ خداوند است تا با دیدن این نشانه ها، در سلوک خود پابرجا و استوار بماند. و إن الله تعالی إذا سلکت ما ذکرته لک، یکرمک إن شاء الله بکرامات و یطلعک علی منازل کما کان فی سائر الأعضاء، تکرمةً من الله بک و عنایةً؛ لیثبّت به فؤادک (ابن عربی، 1391ق، ص126).
همچنین وقتی خداوند آیات و نشانه های خود را به سالک بنمایاند موجب رغبت در اطاعت از پروردگار و رسیدن به مقامات بلند عرفانی می گردد. بنابر این، عارف در راه طاعت حق بیشتر تلاش می کند و سعی می نماید تا به این مقامات دست یابد و برای دستیابی به این مقامات، نیرویی در وجود او ایجاد می شود تا برای رسیدن به مقصود، او را یاری کند (همان، 1391، ص63). و کیف ما کانت، فالفائدة بذلک التحریض علی الطاعة و الدوام علی الإستقامة؛ لترقی الهمم فی المنازل العلیة (همان، ص75). این مطلب یکی از مصالح مهم است که خداوند به خاطر آن، آیات خود را به اولیا نشان می دهد.
2. ازدیاد یقین و بصیرت
یکی دیگر از دلایل دادن کرامت به سالک این است که معرفت و یقین او به حضرت حق بیشتر گردد. عارف کسی است که همة افعال را فعل خداوند و همة موجودات را تجلیات حق می داند. همة این مسائل ابتدا از طریق علم الیقین حاصل می شود. اما وقتی به دست عارفی عمل خارق العاده ای صادر شود و او خود را مجرای فعل الهی ببیند، یقین او بیشتر شده آنچه را در گذشته با علم الیقین درک کرده بود، با عین الیقین خواهد دید. در نتیجه، معرفت و بصیرت او به حق تعالی بیشتر خواهد شد.
و اعلم، أنه لیس للولی مساکنة إلی الکرامة التی تظهر علیه و لا له ملاحظة. و ربّما یکون لهم فی ظهور جنسها قوة یقین و زیادة بصیرة، لتحققهم أن ذلک فعل الله، فیستدلّون بها علی صحة ما هم علیه من العقائد (قشیری، 1374، ص487).
همچنین این نکته از نظر دور نماند که وقتی خداوند به انسان قدرت انجام کار خارق العاده عطا فرماید، دلیل بر قرب و منزلت صاحب کرامت نزد خداوند است؛ زیرا نشان می دهد که بنده در راه وفای به عهد خود، ثابت و هدفش در مسیر سلوک صحیح بوده است. روایات زیادی بر این مطلب تأکید دارند که اگر انسان بندگی حق را بپذیرد و در این راه صادق باشد، خداوند نیز به او از قدرت لایزال خود خواهد داد و همان گونه که حضرت حق به اشیا می گوید باش، پس موجود می شوند، او نیز چنین می کند. بنابر این، سالک راستین وقتی در مسیر سلوک خود، به سوی حق به چنین قدرتی دست یافت دلیل بر این است که راه را درست پیموده است. پس یکی از مصالح اعطای کرامت به عارف این است که بفهمد راه را درست طی کرده است. کرامات معنوی نیز همین گونه است؛ یعنی وقتی به انسان کرامت معنوی عطا می شود و موفق به پاره کردن حجاب های بین خود و خدا می گردد و به صفات الهی متصف می شود خود دلیل بر رسیدن به مقامات است و تحمل کردن همة دشواری ها در این راه سخت، دلیل بر رضایت او به حکم الهی است.
فهذه کلها عندنا کرامات الأولیاء المعنویة التی لایدخلها مکر و لا إستدراج، بل هی دلیل علی الوفاء بالعهود و صحة القصد و الرضی بالقضاء فی عدم المطلوب و وجود المکروه، و لایشارکک فی هذه الکرامات إلا الملائکة المقربون و أهل الله المصطفون الأخیار (ابن عربی، بی تا، ج2، ص369).
3. تصرف برای تکمیل ناقصان
عارف کامل کسی است که برای دست گیری خلق، سفر چهارم را شروع کرده، از خلق به سوی حق سفر می کند (موسوی خمینی، 1386، ص87) و هدف او از این سفر، هدایت انسان ها به سوی خداوند است تا سالکان در پرتو راهنمایی او، به معرفت و فنای حق برسند. اصل اولی برای عارف کامل این است که از تصرف کردن امتناع می کند، مگر به امر خداوند برای تکمیل متصرف فیه. فالحاصل أن المعرفة تمنع العارف من التصرف. و من تصرف من الأنبیاء و الأولیاء، إنما تصرف بالأمر الإلهی لتکمیل المتصرف فیه و الشفقة علیه و إن کانت الصورة صورة الإهلاک (قیصری، 1386، ص 802).
یکی از مصادیق این نوع تصرف، تصرف استاد کامل در سالک برای دست گیری و رساندن او به مقصد است. سالک به خاطر نقص هایی که دارد، برای عبور از برخی منازل، نیازمند یاری استاد است. استاد کامل مکمّل نیز به اقتضای مصلحتی که در سالک می بیند، در نفس او تصرف کرده، او را در مسیر سلوک یاری می رساند. در کلام عارفان، از آداب مراد و مرید بسیار سخن به میان آمده است. ازجملة آداب، این است که سالک خود را در معرض اراده و تصرفات شیخ قرار دهد و هرچه به او دستور داد انجام دهد، و در این راه هم از چون و چرا پرهیز کند. گاهی از مرید این گونه تعبیر می شود که باید مانند مرده ای نزد مرده شور، خود را مسلوب الإراده و در معرض اراده و تصرف استاد قرار دهد (باخرزی، 1383، ج1، ص91).
گاهی نیز اولیای الهی در کسی که در مسیر معرفت حق نیست نظر می کنند، به گونه ای که مسیر زندگی او در اثر این تصرف تغییر می کند. روزی ملّاحسینقلی همدانی از کنار یکی از اراذل و اوباش شهر نجف به نام عبد الفرّار، که همه از ترس به او احترام می کردند، بدون اعتنا گذشت. به شیخ همدانی گفت: چرا به من سلام نکردی؟ شیخ از او پرسید: مگر تو کیستی؟ جواب داد: عبد الفرّار. شیخ گفت: أفررت من الله، أم من رسوله؟ ناگهان او منقلب شد و رفت. روز بعد شیخ به شاگردان فرمود: حاضر شوید تا به تشییع جنازه مؤمنی برویم. وقتی رفتند مشاهده کردند که همان شخص است. از همسرش حال او را جویا شدند، گفت: دیشب وقتی به خانه آمد تا به صبح گوشه ای نشسته و گریه می کرد و این جمله را تکرار می نمود: أفررت من الله أم من رسوله؟ تا از دنیا رفت. از شیخ دربارة او پرسیدند، جواب داد: من می خواستم او آدم شود، این کار را کردم؛ ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم. یا حکایت منقلب کردن گروهی که در قهوه خانه مشغول لهو و لعب بودند با خواندن اشعار ناقوسیه منسوب به حضرت امیر علیه السلام (جمعی از پژوهشگران، 1389، ج3، ص169). این گونه حکایات از بندگان صالح زیاد است که در این نوشتار قصد آوردن آنها را نداریم.
این نکته درخور توجه است که تصرفات اولیا هیچ گاه بدون حکمت نیست و به واسطة استعداد و قابلیتی که در شخصی ملاحظه می کنند دست به تصرف در وجود او می زنند.
4. جریان فیض و ارادة خدا
برترین کرامات مخصوص انسان کامل است. انسان کامل کسی است که مجرای فیض و ارادة حق بوده، خداوند از طریق او، فیض خود را به بندگان می رساند. پس انسان درصورتی که به مقام ولایت رسیده و در ارادة حق فانی شده باشد، می تواند مجرای فیض حضرت حق قرار گیرد تا از طریق او، رحمت حق شامل موجودات دیگر شود. این نکته در روایات دربارة حضرات معصومین علیهم السلام بسیار وارد شده که ایشان رحمت خداوند برای ما سوی الله هستند. فمن ألقی إرادة نفسه فی بحر إرادة مولاه و میدانها، تولّاها بلطیف حکمته و أجری علیها سابق عنایته... و کانت یداه مبسوطتان، تنفق کیف تشاء؛ لأنها فی محل الکشف لاتتحرّک إلا عن الإذن (ابن عربی، 1391ق، ص96).
بنابر این، هرچه از تصرفات در عالم که توسط انسان کامل رخ می دهد به این علت است که او مجرای فیض الهی است و خداوند از قدرت و حکمت خود به او عطا فرموده. درصورتی که خداوند اراده کند کسی از مرگ نجات یابد یا از بیماری شفا پیدا کند یا از بلایا و عذاب های طبیعی و غیرطبیعی خلاص شود، انسان کامل می تواند مجرای این اراده قرار گیرد و از طریق او، رحمت خداوند شامل انسان ها می شود.
این نکته را باید توجه نمود که مقام ولایت دارای مراتب و شعب گوناگون از ولایت کلی تا ولایت جزئی است و اولیا نیز در این زمینه، دارای مراتب متفاوت و درجات متعدد هستند که بالاترین مرتبه و برترین درجه مخصوص ائمه اطهار علیهم السلام است که دارای ولایت کلی هستند و باقی اولیا در درجات بعد قرار دارند و هریک دارای جزئی از این ولایت هستند.
جایگاه کرامت نزد عارف
یکی از مسائلی که بسیار مورد توجه محققان عرفان واقع شده، جایگاه کرامت نزد عارف است؛ به این معنا که وقتی خداوند قدرت تصرف در کون را به عارفی می دهد، باید با این هدیة الهی چگونه رفتار کند؟ ابن عربی در اشعاری چنین می گوید: بعضی افراد کرامات را دلیل بر رسیدن به مقامات می دانند، درحالی که ما قایل به تفصیل هستیم. کرامت همواره دلیل بر داشتن مقامات نیست. پس در این صورت، نباید به کرامات شادمان شد؛ زیرا ممکن است در حق قومی آفت داشته باشد و آفت آن، مکر و استدراج است. کرامت حقیقی عصمت و دوری از گناه و زشتی در قول، فعل و نیت است و چنین کرامتی هیچ گاه موجب آفت نمی شود. از سوی دیگر، نبودن کرامت نیز دلیل بر نداشتن مقامات عرفانی نیست. اگر کرامتی باشد، بهره ای که ممکن است شخص به بیراهه کشیده شود. اگر کرامتی نباشد، این آفت او را تهدید نمی کند. باید در تحصیل کرامت واقعی، که همان علم به خداست، کوشش کرد و نباید مقصود خود را چیز دیگری غیر از رسیدن به حق قرار داد. نزد بزرگان از عرفان، مخفی کردن کرامت واجب است و اعتقاد به غیر این، موجب خذلان می شود. اما در خصوص انبیا، اظهار آن واجب است؛ زیرا موجب راهنمایی و ارشاد مردم می شود و نزول وحی نیز از همین باب است (ابن عربی، بی تا، ج2، ص 396 و370). برخی از این فرازها در اقسام کرامت بیان شد. اکنون به توضیح دیگر موارد می پردازیم:
1. بی توجهی به کرامت و کتمان آن
عارف محقق کسی است که به کرامت وقعی نمی نهد و به آن توجهی ندارد؛ زیرا مقصود او از عبودیت حق رسیدن به کرامت نیست، بلکه او طالب حق است و وصال معشوق برایش اهمیت دارد و در راه رسیدن به این هدف، هرچه به ممکن است او را از این مسیر منحرف کند توجه نمی نماید. عارف محقق به کرامات ظاهری بهایی نمی دهد و اکابر از عرفا این امور را جزو رعونات نفس می شمارند و به آن مبادرت نمی ورزند، مگر در حد ضرورت (ابن عربی، بی تا، ص371). حتی این بزرگان کرامات خود را نیز انکار می کنند و از شیوع آن اکراه دارند. در احوال شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی آمده است که پس از وفات وی، یکی از شاگردان درصدد برآمد تا شمّه ای از کرامات استاد خود را که به چشم دیده بود، جمع آوری و تدوین کند. پس از چندی استاد را در رؤیا می بیند که به او می فرماید: این چیست که می نویسی؟ در جواب می گوید: برخی از کرامات شماست. می فرماید: از این کار دست بردار که من در حیات خود، صد یک آنچه را از مواهب الهی و الطاف پیشوایان ارزانی ام شده بود ظاهر نساختم. و او مکرر می فرمود: ممکن را چه حد که در دستگاه خلقت اظهار وجود کند (مقدادی اصفهانی، 1379، ج1، ص1).
در عرفان اسلامی، بابی با عنوان ترک کرامت وجود دارد. ترک کرامت دو علت دارد: گاهی ترک کرامت از سوی خداست؛ به این معنا که گرچه شخص از اعاظم عرفاست، اما خداوند این تمکن را به او نمی دهد تا در عالم تصرف کند و ترک کرامت موجب اعطای مقامات بالاتر به او می شود. گاهی ترک کرامت به این است که عارف با وجود اینکه قدرت تصرف دارد، اما از آن استفاده نمی کند. در ادامه به دلایل آن اشاره می شود:
ثم إن ترک الکرامة قد یکون إبتداء من الله و هو أنه ـ عز و جل ـ لایمکن هذا الولی فی نفسه من شیء من ذلک جملة واحدة مع کونه من أکابر عباده. و أعنی خرق العوائد لا العلم بالله. و قدیکون هذا الولی أعطاه الله فی نفسه التمکن من ذلک کله لله، فلایظهر علیه منه شیء أصلا (ابن عربی، بی تا، ص370).
از مهم ترین توصیه های عارفان این است که اگر به دست تو کرامتی صادر شد، مواظب باش که این کرامت پاداش عملت قرار نگیرد و در همین دنیا، نتیجة استقامت و پایداری تو در راه زهد و تقوا نباشد؛ چراکه هدف عارف از این زهد و پارسایی رسیدن به مقام قرب الهی و فنای در حق است و راضی شدن به کمتر از آن، موجب خسران می شود (ابن عربی، 1391، ص 63). پس وقتی خرق عادتی از عارف حقیقی صادر می شود پناه او به خداوند بیشتر شده، و از خداوند درخواست می کند که آن را از دیگران بپوشاند و مواظبت می کند که این موضوع در میان مردم شیوع نیابد. این مسئله یکی از راه های متقن برای شناخت عارف از غیرعارف است. فإذا ظهر علیه شیء من کرامات العامة، ضجّ إلی الله منها و سأل الله ستره بالعوائد و أن لایتمیز عن العامة بأمر یشار إلیه فیه ماعدا العلم؛ لأن العلم هو المطلوب و به تقع المنفعة (ابن عربی، بی تا، ج2، ص369).
2. مکر و استدراج
ازجمله مسائلی که عارفان در موضوع کرامت بسیار به آن تذکر می دهند، مسئلة مکر و استدراج است. در کلماتی که از بزرگان نقل شد، این نکته توجه انسان را به خود جلب می کند که تصرفاتی که انسان در طبیعت انجام می دهد گاهی ممکن است مکر الهی بوده، موجب ضلالت او شود. این جمله از بزرگان معروف است که فالذی للأنبیاء معجزات، للأولیاء کرامات و للأعداء مخادعاتٌ (کلاباذی، 1371، ص73). حال سؤال این است که مکر الهی چیست و چه نسبتی با کرامت دارد؟
مکر و استدراج از اصطلاحات قرآنی است و در مباحث کلام اسلامی مطرح شده است. آنچه در این نوشتار مراد است مکر خداوند نسبت به بندگان گم راه است و حقیقت این مکر در واقع، اثر و نتیجة مکر و خدعة آنهاست که به خودشان برمی گردد. اگر کسی در مسیر عرفان و سلوک، با خداوند خدعه کند این بدترین نوع مکر کردن با خداوند است؛ زیرا مکر و حیله از طرف دشمنان خدا و پیامبران قابل پذیرش است؛ اما مکر کردن با پوشش و نقاب اولیای الهی و در رنگ عرفان و تعبّد، موجب گم راهی بسیار خواهد شد و عاقبت بدی خواهد داشت.
استدراج یعنی اینکه شخصی به تدریج، به سوی گم راهی و هلاکت برود. ضلالت تدریجی از طریق اینکه خداوند به او امکانات و فرصت می دهد؛ اگر متنبّه شد و توبه کرد که سعادتمند می شود؛ اما اگر متوجه نشد در ضلالت فرو می رود. مکر و استدراج از سنت های خفی خداوند است که هر کسی آن را درک نمی کند و به خاطر خفای آن، ممکن است امکانات موجود را نعمتی که مستحق آن بوده، به شمار آورد.
المکر علی ثلاثة مقامات: مکر معموم، و مکر مخصوص، و مکر خفی. فمکر العموم ظاهر فی الأحوال، و المکر المخصوص فی سائر الأحوال، و المکر الخفی إظهار الآیات و الکرامات. فآفة مکر العموم الأمن منه، و آفة مکر الخصوص الرضا الظاهر و الطاعات المرسومة دون حضور القلب و وجود السر و آفة مکر الخفی رویة الکرامات بشاهد التحقیق (گیلانی، 2010، ص298).
ظاهر شدن کارهای خارق العاده به دست انسان موجب می شود تا در نفس خود، عظمت و کبریایی احساس کند، در نتیجه کرامت را فعلی بپندارد که در اثر اعمال و افعالش بر آن قدرت یافته است. در نتیجه، به اعمال خود اتکال و اعتماد می کند و از همین رو، خود را صاحب فضل نسبت به مردم می داند. غالب کسانی که در اثر ریاضت های غیرشرعی به چنین نیرویی دست می یابند مشمول این موضوع می شوند و علت صدور این افعال را عمل خود می دانند. چنین افرادی که در واقع، دشمنان خداوند هستند نه اولیای خدا، به عبادت و بندگی خداوند اهمیت نمی دهند و به همین سبب در گم راهی فرو می روند (کلاباذی، 1371، ص73).
علاوه بر این، از میان عارفان و دوست داران خدا نیز افرادی هستند که شامل این مکر می شوند. مکر الهی در امور معنوی، خفی است و نوعی استدراج برای فرد محسوب می شود. در موضوع موردنظر، مکر شامل اهل قرب می شود و برای آنان، انواع کرامات و خوارق عادات ظاهر می گردد. اهل تحقیق به این نکته توجه دارند که همة این افعال از جانب خداوند است و به اذن و ارادة اوست که می خواهد به وسیلة آن، اولیای خود را تکریم کند. اما اگر این کرامات هدف شد و تلاش و ریاضت برای رسیدن به آنها انجام پذیرفت همین کرامت منجر به آفت می شود؛ چراکه هدف در سلوک، رسیدن به خداست، نه کرامت. پس ممکن است کرامت موجب غفلت از خداوند و مشغول شدن به انواع خوارق عادات شود. به همین سبب است که عارفان محقق نسبت به این مسئله بسیار هشدار داده اند و مکر بودن آن را گوشزد نموده اند. بنابراین، هر خرق عادتی که اصالتاً هدف باشد و یا اهداف ذکر شده در آن وجود نداشته باشد، مکر و استدراج است و باید از آن پرهیز کرد (ابن عربی، بی تا، ج2، ص372).
مکر و استدراج در کرامات حسی رخ می دهد و کرامات معنوی به سبب آنکه همواره با علم همراه است، محل مکر الهی نیست. ابن عربی معتقد است: مکر و استدراج در کرامت معنوی راه ندارد؛ زیرا حدود شرعی محل مکر الهی نیست (ابن عربی، بی تا، ج2، ص369).
این نکته از نظر دور نماند که انسان در راه سیر و سلوک همواره باید مشغول اعمال شرعی و طاعت خداوند باشد و در هیچ حالی از آن غافل نبوده و خود را بی نیاز نداند. پس کسی که در راه ریاضت به خرق عادتی رسید، اگر همواره در مسیر طاعت و بندگی حق قرار دارد، خرق عادت او کرامت محسوب می شود. در غیر این صورت، همان مکر و استدراجی است که موردنظر ماست. در بین جهلة صوفیه کسانی معتقد بوده اند که پس از رسیدن به حقیقت، باید شریعت را کنار گذاشت؛ زیرا پس از رسیدن به مغز، پوسته به کار نمی آید. بنابراین، نسبت به شریعت بی توجه بوده اند. این افراد اگرچه به واسطة ریاضت و تقویت نفس، به کارهای خارق العاده ای دست بزنند، ولی این اعمال همان مکر الهی در حق آنهاست و در حقیقت، مخدوع و گم راهند. عارفان حقیقی به این موضوع بسیار توجه داده ، به آن تصریح می کنند که اعمال شرعی در هیچ حالتی از انسان جدا نمی شود و در هر حالتی باید به آنها اشتغال داشت. اگر سالکی که حق را ارادة کرده است در احوال و طریقة خود، ملازم اعمال شرعی نباشد، گم راه خواهد شد. کسی هم که به مقام قرب حق و وصال محبوب نایل شده است، نباید اعمال شرعی را ترک کند. اگر ادعا کند که تکالیف شرعی به قصد وصول انجام می شود و کسی که واصل شد دیگر لزومی بر متابعت شرع ندارد، چنین کسی در ادعای وصولش کاذب است، اگرچه سرّ عالم نیز برایش آشکار شود و قدرت تصرف در عالم را داشته باشد؛ زیرا همة این احوال برای او مکر و استدراج است (ابن عربی، 1391ق، ص61).
پس این گونه نیست که هر کس دارای خرق عادت است، نزد خداوند دارای مکانت بوده، به مقامات بلند عرفانی رسیده باشد، مگر اینکه در طاعت خداوند قرار داشته باشد. چنین فردی ممکن است در اثر انجام اعمال سخت، به قدرتی برسد و توانایی انجام کارهایی را که دیگران از انجام آن عاجزند، داشته باشد؛ اما صرف صدور این افعال ملاک برتری و مکانت نزد پروردگار نیست. این قدرت از جانب خداوند به او داده شده است تا امتحان شود. در واقع، این قدرت نوعی فتنه و مکر خداوند برای اوست (همان، ص129).
3. حجاب دانستن کرامت
با توجه به مطالبی که بیان شد، این نتیجه حاصل می شود که اظهار کرامت و خرق عادت برای عارف اهمیت چندانی ندارد. او به دنبال معرفت حق است و از هرچه او را از این معرفت باز دارد دوری می کند. در کلماتی که از بزرگان نقل شد، این مطلب به وضوح قابل استفاده است که وقتی خرق عادتی از ایشان صادر شود بسیار دقت می کنند که خداوند به چه دلیل آنها را بر انجام این فعل قادر نموده است؟ اگر این فعل در جهت معرفت بیشتر آنها به حق باشد، با جان و دل آن را می پذیرند. در غیر این صورت، به آن وقعی نمی نهند و توجه نمی کنند. به سبب آنکه ایشان هر چیزی را که موجب دوری از حق شود و حجابی بین آنها و خداوند ایجاد کند رها می کنند. اولیای الهی کرامات را حجابی برای قلب می دانند و از آن احتراز می کنند؛ چنان که جنید می گوید: حجاب قلوب خواص مربوط است به دیدن نعمت و لذت بردن از عطایای الهی و توقف در کرامات (سراج طوسی، 1430ق، ص557).
از یحیی بن معاذ نقل شده که گفت: اگر کسی را دیدید که به آیات و کرامات اشاره دارد او از بدلاء است، و اگر به عطایا و نعمت ها اشاره دارد از محبّین است و اگر به ذکر اشاره دارد و خود به ذکر مشغول است او از عارفین است که در بالاترین درجه قرار دارد (همان، ص 561).
پس عارف حقیقی کسی است که به یاد خداوند مشغول است، نه به آیات و کرامات.
بنابراین، کرامت درصورتی که از امر الهی بوده و ولیّ خدا مأمور به انجام آن باشد از او صادر می شود؛ ولی اگر امر خدا در بین نباشد، اولیا آن را حجاب بین خود و خدا می دانند و از انجام آن خودداری می کنند. حجاب بودن در اینجا، به این معناست که کرامت آنها را به خود مشغول سازد و از رسیدن به پروردگار باز دارد. هرچه که انسان را در مسیر سیر و سلوک به سوی حق متوقف یا منحرف کند و مانع رسیدن شود حجاب است، حتی اگر آن چیز کرامتی باشد که خداوند به عارف عطا نموده است. بزرگان اخلاق این مطلب را بیان کرده اند که حجاب های بین بنده و خدا به حجاب های ظلمانی و نورانی تقسیم می شود. ازجمله، علم، که گاهی می تواند خود حجابی نورانی باشد و عالم را از رسیدن به حق باز دارد. به نظر می رسد قدرتی که خداوند به عارف می دهد تا به واسطة آن، در عالم وجود تصرف کند علاوه بر اینکه موجب تکریم عارف است، می تواند نوعی حجاب ظلمانی یا نورانی باشد و به سبب آن امتحان شود.
4. ادب در مقابل حق
عارف محقق ازآن رو که خود را در برابر حق عاجز و ضعیف می داند، از تصرف کردن در اشیا امتناع می ورزد و درواقع، تصرف کردن در کون را در برابر حق، سوء ادب می داند. کاملان بر این مطلب آگاهند که همه چیز در تحت اختیار و قدرت خداوند است و همة افعال فعل اوست و همة موجودات تجلیات اویند. پس در مقابل حضرت حق ادب کرده، به خود اجازة تصرف در تجلیات حق را نمی دهد. این مقام به خاطر علم کامل او به حضرت حق است، نه به علت اینکه توانایی و قدرت بر انجام امور خارق العاده ندارد. ابن عربی دربارة پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله می فرماید: و قال صلی الله علیه و سلم فی هذا المقام عن أمر الله له بذلک: وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ. فإن أوحی إلیه بالتصرف بجزمٍ، تصرّف، و إن مُنع، إمتنع و إن خُیر، أختار ترک التصرف (قیصری، 1386، ص 805). قیصری در شرح آن می افزاید: و ظهر بمقام عبودیته و ترک التصرف لربه تأدّباً بآداب العبودیة و ملازمة لما یقتضیه ذاته من الضعف و العجز (همان).
بنابر این، اگر از عارفی هیچ کرامتی صادر نشد دلیل بر این نیست که او دارای چنین مقامی نیست، بلکه ممکن است نشانة معرفت تام او به حضرت حق است که از تصرف در موجودات سرباز می زند، و درصورتی که از جانب خداوند مختار به تصرف باشد او عدم تصرف را برمی گزیند، مگر اینکه معرفت او به حق کم باشد که در صورت مختار بودن، در اشیا تصرف می کند. پس دسته ای از اولیاء الله به خاطر ادب در محضر خداوند، از قدرت خود برای خرق عادت استفاده نمی کنند (ابن عربی، 2003، ص108).
اما اگر ولیّ خدا مأمور به تصرف باشد همانند انبیاء، باید دست به تصرف بزند و این تصرف به امر الهی و برای تکمیل متصّرف فیه و به خاطر شفقت نسبت به آن است (قیصری، 1386، ص802). إنما ترکناه (تصرف) لکمال المعرفة. فإن المعرفة لا یقتضیه (تصرف) بحکم الإختیار. فمتی تصرف العارف بالهمة فی العالم، فعن أمر إلهی و جبر، لا بالإختیار (همان، ص 806).
این مطلب حایز اهمیت بسیار است که آنچه توسط اولیا از تصرفات در عالم وجود صادر می شود به ید استخلاف است، نه به ید مُلک؛ به این معنی که ولیّ خدا خود را صاحب ملک و صاحب اختیار نمی داند و از این نظر در عالم تصرف نمی کند، بلکه چون خود را خلیفة حق می داند، با اذن حق، دست به تصرف می زند. بنابراین، خرق عادت از روی استخلاف است، نه مالکیت.
أن یتصرف فیما مکنه الحق تعالی التصرف فیه بید الإستخلاف و الأدب و رؤیة نفسه خلیفة عن الحق و نائباً عنه و فاعلاً بأمره و إقداره؛ لا بید الملک أی القوة و القدرة و لا بید الإستحقاق بنفسه لتلک المرتبة، و إن من شأنه ذلک. کما قال ـ علیه و آله السلام ـ : أنا بشر مثلکم و ما أدری ما یفعل بی و لا بکم، مع أنه علی بصیرة من ربه (فناری، 1388، ص705).
5. خشیت و خضوع در برابر حق
مطلب دیگر این است که وقتی به ولیّ خدا کرامت داده شود به جای شاد شدن و مشغول گشتن به این نعمت، خوف او به خداوند بیشتر می گردد و در برابر او خضوع و تذلّل می کند. با توجه به مطالب بیان شده دربارة کتمان و مکر بودن کرامت، این نکته قابل فهم است که دادن کرامت به عارف ممکن است وسیله ای برای امتحان و آزمایش او باشد (ابن عربی، بی تا، ج2، ص369). وقتی به ولیّ خدا کرامتی داده شود، در آن نظر می کند تا بفهمد علت اعطای کرامت چیست. چون هدف عارف قرب حضرت حق و فنای در اوست، اگر این کرامت پاداش عمل و جزای بندگی او باشد در این صورت، به آن توجه نمی کند؛ زیرا با هدفی که دارد مناسبت ندارد. نیز کرامت ازآن رو که نعمتی از جانب پروردگار است، از آن سؤال می شود و انسان محل محاسبه قرار می گیرد. پس در هر صورت، به آن بی توجه خواهد بود (همان).
بنابر این، وقتی کرامتی از ولیّ خدا ظاهر شود، خشیت او به خدا بیشتر می شود و به درگاه الهی تذلّل می کند تا این کرامت موجب تکبّر یا گم راهی او نشود و از این امتحان الهی سربلند بیرون آید. پس در این صورت، بیشتر در اعمال خود دقت می کند و در مجاهدت و ریاضت تلاش بیشتری صرف می نماید و در اثر این نعمت، خدا را شکر می کند. به خلاف کسی که معرفتش به حق ناقص است. چنین فردی در اثر ظهور فعل خارق العاده به دستش، آن را نتیجة عمل خود و خود را مستحق چنین نعمتی می داند و به جای آنکه خشیت او نسبت به حق و توجه او به طاعاتش بیشتر شود فتنه بودن آن را فراموش کرده، به جای شکر کردن در مقابل این نعمت، استکبار می ورزد (کلاباذی، 1371، ص73).
یکی از تفاوت هایی که میان معجزه و کرامت وجود دارد این است که معجزات انبیا فتنه و وسیلة امتحان ایشان نیست؛ زیرا انبیا معصومند بخلاف اولیا که کرامت آنها وسیلة امتحان ایشان است. پس هر چیزی که وسیلة امتحان باشد باید به واسطة آن به خداوند پناه برده شود، و وقتی نعمتی که موجب فتنه است به انسان داده شد، باید خضوع و خشیت انسان بیشتر گردد.
و قال بعضهم: إنّ کرامات الأولیاء تجری علیهم من حیث لایعلمون، و الأنبیاء تکون لهم المعجزات و هم بها عالمون و بإثباتها ناطقون، لأن الأولیاء قد یخشی علیهم الفتنة مع عدم العصمة، و الأنبیاء لایخشی علیهم الفتنة بها لأنهم معصومون (همان، ص74).
البته معصوم نبودن به این معنا نیست که گناه می کنند، بلکه عصمت دارای مراتبی است و درجات بالای عصمت به انبیا اختصاص دارد و اولیا نیز در درجات بعد قرار دارند. این نکته نیز دارای اهمیت است که اولیایی که در درجة انبیا قرار دارند ـ یعنی ائمة اطهار علیهم السلام ـ کراماتشان در حکم معجزات انبیا است؛ یعنی با علم و بدون خوف و فتنه است.
نتیجه گیری
با توجه به مطالب بیان شده، می توان نتیجه گرفت که کرامت فعل خارق العاده ای است که از طرف انسان صالح، که ولی خدا نامیده می شود، با اذن خدا صادر می شود. کرامت حقیقی نزد ولی خدا، تصرف در نفس خود و خرق صفات زشت و تبدیل آنها به صفات ستوده است. او به کرامات مشغول نمی شود و هدف خود را رسیدن به خرق عادات قرار نمی دهد. اگر کسی این گونه باشد گرفتار مکر الهی و مستدرج در گم راهی است؛ مانند مرتاضان. کرامت در اثر استقامت بر طاعت خداوند اعطا می شود و ثمرة آن هم می تواند استقامت در سلوک باشد. ازجمله مصالحی که موجب اعطای کرامت به عارف می شود، یقین و معرفت به حق است؛ زیرا در اثر آن، توحید را با عین الیقین درک می کند. عارف حقیقی به کرامت توجهی ندارد و آن را انکار و مخفی می کند. در صورت لزوم و اگر مصلحت اقتضا کند او دست به خرق عادت می زند، در غیر این صورت، و تصرف در طبیعت را سوء ادب در برابر حق می داند. اگر کسی به هر بهانه، به خرق عادت دست بزند و آن را دلیل بر شأن و مقام برای خود قلمداد کند، جزو اولیای خدا نیست، بلکه جزو گم راهان و یا دشمنان خداست که از این طریق، قصد فریب دیگران را دارد.
منابع
ابن عربی، محیی الدین، بی تا، الفتوحات المکیة، بیروت، دار صادر.
ـــــ ، المعرفة، تحقیق محمدامین ابوجوهر، 2003م، المعرفة، بی جا، دار التکوین.
ـــــ ، مواقع النجوم و مطالع اهلّة الأسرار و العلوم، 1391ق، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی.
ابن فارس، 1411ق، مقاییس اللغة، بیروت، دار الجیل.
ابن منظور، محمدبن مکرم، 1416ق، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
باخرزی، یحیی، 1383، اوراد الأحباب و فصول الآداب، ترجمه ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران.
بقلی شیرازی، اول 1389، روزبهان، مشرب الارواح، شرح قاسم میرآخوندی، تهران، آزاد مهر.
جامی، عبد الرحمان، 1366، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح مهدی توحیدی پور، تهران، سعدی.
جمعی از پژوهشگران، 1389، مجموعه گلشن ابرار، قم، معروف.
موسوی خمینی، سیدروح الله، 1386، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره.
رازی، نجم الدین،1373، مرصاد العباد، ترجمه محمد امین ریاحی، تهران، علمی فرهنگی.
سراج طوسی، أبونصر، 1430ق، اللمع فی التصوف، تحقیق احمد عبدالرحیم السایح، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه.
فناری، محمدبن حمزه، 1388، مصباح الأنس، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی.
قشیری، ابوالقاسم، 1374، الرسالة القشیریه، تحقیق عبدالحلیم محمود، قم، بیدار.
قیصری، محمد داوود، 1386، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، چ سوم، تهران، علمی فرهنگی.
کلاباذی، ابوبکر محمد، 1371، التعرف لمذهب اهل التصوف، تحقیق محمد جواد شریعت، تهران، اساطیر.
گیلانی، سیدمحمد عبدالقادر، 2010م، ابواب التصوف و مقاماته و آفاته، شرح سیدمیعاد شرف الدین گیلانی، بیروت، دارالکتب العلمیة.
مصباح محمدتقی، 1377، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
مقدادی اصفهانی، علی، 1379، نشان از بی نشان ها، تهران، جمهوری.