انوار معرفت، سال سوم، شماره دوم، پیاپی 8، پاییز و زمستان 1393، صفحات 19-34

    بررسی انتقادی اصالت طریقت «نعمت اللهیه‌ی» ایران

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    رسول مزرئی / عضو هيئت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) / Erfani2015@chmail.ir
    چکیده: 
    طریقت «نعمت اللهیه» در سده هشتم هجری، توسط شاه نعمت الله ولی پایه گذاری شد و همزمان با قطبیت شاه خلیل الله، یگانه فرزند و جانشین وی، به دکن هندوستان منتقل گردید. پس از شاه خلیل الله، تعداد یازده قطب در دکن هندوستان بر مسند قطبیت این طریقت تکیه زدند. شاه علی رضا دکنی، قطب دوازدهم این طریقت، به منظور گسترش دامنة ارشاد خویش و ترویج طریقت «نعمت اللهیه»، دو تن از مشایخ خویش به نام های میرطاهر و معصوم علیشاه دکنی را به ایران فرستاد. معصوم علیشاه دکنی در زمان حیات رضا علیشاه به قتل رسید و نورعلیشاه را به جانشینی خویش انتخاب کرد. نورعلیشاه نیز در زمان حیات قطب وقت، یعنی رضاعلی شاه از دنیا رفت و امور طریقت «نعمت اللهیه» ایران را به حسین علیشاه واگذار کرد. بر اساس قوانین طریقت نعمت اللهیه، تعیین جانشین و نیز تعیین قطب پسین، توسط قطب پیشین صورت می پذیرد. بررسی های تاریخی نشانگر این است که مستند کتبی یا شفاهی بر قطبیت حسین علیشاه و نیز شیخ المشایخی نورعلیشاه وجود ندارد. بنابراین، برخلاف دیدگاه سردمداران این طریقت، به نظر می رسد پس از درگذشت معصوم علیشاه دکنی، پیوند مشایخ طریقت «نعمت اللهیه» ایران با اقطاب این طریقت در دکن هندوستان گسسته شده است. این مقاله به روش تاریخی ـ تحلیلی شواهد و قرائن این انقطاع را بررسی کرده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     

    مقدمه

    طریقت نعمت اللهیه، که در دوران حیات خود فراز و فرودهای فراوانی را پشت سر گذاشته و به شاخه های متعددی تقسیم شده، یکی از مشهورترین و فعال ترین سلسله های صوفیۀ ایران در دوران معاصر به شمار می آید.

    این طریقت در سدة هشتم هجری توسط شاه نعمت الله ولی بنیان گذاری شد. به اتفاق همة مورّخان و تذکره نویسان، نام ایشان نعمت الله و لقب اصلی اش نورالدین بود. او القاب دیگری نیز داشت که معروف ترین آنها ولی، شاه، امیر و سید بود (فرزام، 1374، ص13؛ مستوفی بافقی، 1361، ج3، ص2؛ شیرازی، 1382، ج3، ص1).

    شاه نعمت الله در روز دوشنبه چهاردهم ماه ربیع الاول سال 731ق در شهر حلب به دنیا آمد (واعظی، 1361، ص274). وی در طول حیات خود، آثار علمی فراوانی به صورت نظم و نثر از خود به جای گذاشت. مهم ترین اثر منظوم وی دیوان اشعار اوست که قریب 12000 بیت دارد و مشتمل بر قصاید و غزلیات و ترجیعات و مقطعات و مثنویات و رباعیات و مفردات است (فرزام، 1374، ص346). شاه نعمت الله ولی سرانجام، در روز پنج شنبه 22 رجب سال 834ق پس از صد و سه سال و چهار ماه و هشت روز زندگانی در شهر کرمان از دنیا رفت و در ماهان به خاک سپرده شد(واعظی، 1361، ص321؛ کرمانی، 1361، ص 129).

    بزرگان و سردمداران این طریقت بر این باورند که طریقت آنها ادامة طریقت معروفیه است (تابنده، 1383، ص 26ـ27)؛ ولی بدین جهت که شاه نعمت الله ولی در دوران حیات خویش، بار دیگر حقایق فقر و عرفان را شکوفا کرد (تابنده، 1377، ص45) و همچنین در عصر او تشیع این طریقت آشکار گردید و از صورت تقیه خارج شد (آزمایش، 1381، ص124) و نیز مقام قطبیت از شیخ عبدالله یافعی به شاه نعمت الله ولی رسید (آزمایش، 1383، ص51)، در دوران قطبیت شاه نعمت الله ولی، طریقت معروفیه را نعمت اللهیه خواندند (شیرازی، 1382، ج2، ص306).

    اگرچه بنیانگذار این طریقت بر مذهب اهل تسنن است (فرزام، 1374، ص 591ـ598)، اما برخی از پژوهشگران معاصر(نصر، 1382، ص 181)، به ویژه بعضی از نویسندگان و شرح حال نگاران نعمت اللهی طریقت نعمت اللهیه را طریقتی شیعی می دانند(آزمایش، 1381، ص5؛ همو، 1383، ص 47).

    دوران شکل گیری و تثبیت پایه های طریقت نعمت اللهیه (قریب سال 775ـ834ق) با اوضاع آشفتة دورة ملوک الطوایفی، و دوران حکومت سه تن از امیران تیموری مصادف بود. در دورة ملوک الطوایفی، که به آن دورة فترت نیز می گویند، سرزمین ایران به چندین قسمت تقسیم شده بود و در هر بخشی خاندانی حکومت می کرد. یکی از مهم ترین دولت های این عصر در سه منطقة فارس، کرمان و اصفهان، دولت آل مظفر بود. دولت آل مظفر طی 77 سال (718ـ795ق) بر بخش ‎های بسیاری از نواحی جنوبی ایران از یزد تا کرمان و فارس حکومت می کرد.

    از جمله ویژگی های دولت آل مظفر، گرایشات مذهبی آنان است. روزگاری که آل مظفر در ایران حکومت می کردند، تسنن به شکل گذشته آن از میان رفته و جای آن را گرایشی میانه پر کرده بود. این گرایش میانه به شدت به اهل بیت علیهم السلام و به ویژه دوازده امام علیه السلام علاقه مند بود. در عین حال، از نظر فقهی هنوز دو مذهب شافعی و حنفی در ایران حاکمیت داشت(جعفریان، 1387، ج3، ص 208).

    بررسی های تاریخی حاکی از آن است که اوضاع نابسامان دوران فترت، به ویژه در منطقه حکم رانی پادشاهان آل مظفر (غنی، 1386، ص94، 105، 229)، ارادت ورزی امیر تیمور نسبت به زهاد و پیران سلسلۀ فقر (خواندمیر، 1333، ج3، ص543)، وسعت مشرب عرفانی شاه نعمت الله، و سعۀ صدر و تلاش پیگیر او در جذب مرید (فرزام، 1374، ص160-164) از عوامل اصلی و مهم گرایش مردم به سمت طریقت نعمت اللهیه و در نتیجه، رواج و رونق این طریقت در سال های نخستین تأسیس آن بود.

    در یک نگاه کلی، تحولات تاریخی طریقت نعمت اللهیه را می توان به دو دورۀ کلی تقسیم کرد. دورة نخست از ادوار تاریخی این سلسله با قطبیت شاه نعمت الله ولی، بنیانگذار این طریقت، آغاز شد و تا قطبیت رضا علیشاه دکنی به طول انجامید. از مهم ترین حوادث تاریخی این دوره، هجرت اقطاب سلسلۀ مزبور از ایران به هندوستان است.

    دورة دوم از ادوار تاریخی این سلسله نیز با ورود نمایندگان رضا علیشاه دکنی به ایران آغاز شده است و تا دوران معاصر ادامه می یابد. از جملة مهم ترین حوادث تاریخی دورة دوم ایجاد چند انشعاب در این طریقت و اضمحلال وحدت مشایخ آن است.

    آنچه نگارنده را به نگارش این مقاله ترغیب کرده مسئلة چگونگی پیوند طریقت نعمت اللهیه موجود در ایران، با طریقت اصلی آن در دکن هندوستان است؛ چراکه بر اساس قوانین طریقت نعمت اللهیه، نشستن بر مسند قطبیت یا شیخ المشایخی، منوط به تصریح قطب پیشین و اجازه نامۀ کتبی یا دست کم شفاهی اوست و حال آنکه این اجازه نامه در خصوص شیخ المشایخی نورعلیشاه و قطبیت حسین علیشاه وجود ندارد و به ظاهر، با درگذشت معصوم علیشاه دکنی پیوند طریقت نعمت اللهیه ایران با طریقت مرکزی نعمت اللهیه در هند گسسته شده است. البته سردمداران طریقت مذکور این گسستگی را قبول ندارند و با ارائۀ راه کارهای گوناگون و گاه تحریف منابع تاریخی، درصدد فرار از این اشکال اساسی هستند. در ادامه، با نقد و بررسی راه کارهای ارائه شده و بیان برخی شواهد تاریخی، اصالت طریقت نعمت اللهیه ایران را مورد بررسی قرار می دهیم.

    هجرت اقطاب طریقت نعمت اللهیه به دکن هندوستان

    چنان که ذکر شد، طریقت نعمت اللهیه توسط شاه نعمت الله ولی کرمانی در ایران پایه گذاری شد. گزارش های تاریخی نشانگر آن است که طریقت مزبور پس از وفات شاه نعمت الله ولی، در سال 834ه‍. که مصادف با زمان قطبیت شاه خلیل، فرزند شاه نعمت الله بود، به هند منتقل شده است.

    دربارة علت انتقال طریقت نعمت اللهیه به دکن هندوستان، دیدگاه های گوناگونی مطرح شده است (ر.ک: محدث، 1387، ص45؛ صدوقی سها، 1370، ص37)، ولی به ظاهر مهم ترین علت عزیمت این خاندان به دکن هندوستان، محبوبیت شاه نعمت الله ولی و فرزندان او نزد پادشاه دکن، یعنی سلطان احمد بهمنی (825-838ق) است. عبدالرزاق کرمانی، که از تذکره نویسان متقدم طریقت نعمت اللهیه است، در بارة ارادت و علاقۀ سلطان احمد بهمنی به شاه نعمت الله ولی چنین می نگارد:

    یکی دیگر از مخصوصان، که رابطۀ معنوی او محکم و اخلاص صوریش مستحکم بوده و به حکم الارواح جنود مجنّدۀ فما تعارف منها ائتلف، فیض بسیار از باطن ملکوت مواطن آن حضرت یافته و از لطف عساکر ظاهر وجود مجنّدة جنود باطن بقدح معلّی فایز و قصبات سبق را حایز بوده، افضل السلاطین الکاملین و اکمل الملوک العارفین العادلین شهاب الدین احمد شاه الولی البهمنی بوده (کرمانی، 1361، ص 107).

    سلطان شهاب الدین احمدشاه بهمنی، از پادشاهان بزرگ سلسلة بهمنی دکن هندوستان بود که پس از پیروزی بر برادرش سلطان فیروز شاه، در پنجم شوّال سال 825 ه‍. به سلطنت رسید (فرزام، 1374، ص230). در بیان چگونگی انتقال طریقت نعمت اللهیه به هندوستان باید گفت: به ظاهر، سلطان احمد در پی تعبیر رؤیایی که پیش از نشستن بر تخت سلطنت دیده بود، علاقة فراوانی به شاه نعمت الله پیدا کرد و از مریدان ایشان شد(واعظی، 1361، ص 316ـ317). ازاین رو، سلطان احمد چند تن از نمایندگان خود را به سوی ایران گسیل داشت و از شاه نعمت الله درخواست کرد یکی از اولاد خویش را به هند بفرستد. اما چون شاه نعمت الله یک فرزند بیش نداشت و جدایی او را بر خود دشوار می دید، پسرزادة خویش میرنورالله بن شاه خلیل الله را روانة دکن کرد. سلطان احمد نیز با جمیع شاه زادگان و امرا به پیش باز او رفت و او را بر تمامی مشایخ، حتی اولاد سیدمحمد گیسو دراز، مقدم گردانید و به دامادی خویش پذیرفت.

    بعد از وفات شاه نعمت الله، یگانه فرزند او، شاه خلیل الله، پس از چندی اقامت در شهر کرمان، یکی از پسران خویش، یعنی شمس الدین محمد را به نیابت خود، در خانقاه ماهان گمارد و به همراه دو پسر دیگر، یعنی محب الدین حبیب الله و حبیب الدین محب الله به دکن هجرت کرد و از سوی احمدشاه لطف و احترام فراوان دید. احمدشاه بهمنی، حبیب الله را به دامادی خود و محب الله را به دامادی پسرش علاءالدین برگزید.

    بدین سان، سلسلۀ نعمت اللهیه به دکن هندوستان منتقل گردید و قریب دو سده مقام قطبیت بین دوازده قطب، که برخی از آنان از اعقاب شاه نعمت الله ولی بودند، دست به دست شد، تا اینکه نوبت به سلطنت معنوی قطب دوازدهم، یعنی شاه علی رضا دکنی، رسید. وی در اواخر عمر، به منظور گسترش و توسعة محدوده طریقت نعمت اللهیه، برخی از مشایخ خود را به ایران فرستاد. با ورود این نمایندگان به ایران، دورة دوم از تاریخ سلسلة نعمت اللهیه آغاز شد.

    فعالیت مجدد طریقت نعمت اللهیه در ایران

    چنان که گفته شد، پس از وفات شاه نعمت الله ولی، دوازده قطب، که بیشتر آنان از نوادگان و اعقاب او بودند، در دکن هندوستان بر مسند خلافت طریقت نعمت اللهیه تکیه زدند. سیدعلی رضا دکنی (د.1214ق) ملقب به رضاعلی شاه، دوازدهمین قطب این طریقت بود. رضاعلی شاه مشایخ و مریدان فراوانی داشت که سرّ علیشاه، محمودعلیشاه، حیدرعلیشاه، اسدعلیشاه، احمدعلیشاه، عنایت علیشاه، شاه طاهر دکنی و معصوم علیشاه دکنی از جملۀ آنها بودند (سلطانی گنابادی، 1383، ص204؛ شیرازی، 1382، ج3، ص167).

    از حوادث مهمی که در این برهه از زمان، یعنی سدة سیزدهم، در تاریخ طریقت نعمت اللهیه رخ داد و موجب گردید آن را آغاز دورة جدیدی در تاریخ این طریقت بدانیم، مسافرت شاه طاهر دکنی و میرعبدالحمید دکنی به ایران است. بر پایۀ نقل شرح حال نگارانِ طریقت نعمت اللهیه، مصادف با حکومت کریم خان زند در ایران، شاه علیرضا دکنی بر اساس رؤیای ربّانی، دو تن از مشایخ خویش، یعنی ابتدا شاه طاهر دکنی و سپس میرعبدالحمید دکنی را برای احیای بساط طریقت و برافروختن دوبارة مشعل عرفان و احیای تصوف، به ایران اعزام داشتند(آزمایش، 1381، ص11).

    شاه طاهر دکنی، که نخستین نماینده، رضاعلیشاه بود، پس از ترک هندوستان به شهر یزد آمد و در منزل تاجری از اهالی یزد سکنا گزید. وی پس از مدتی اقامت در این شهر، رهسپار کشور عراق شد، اما در راه بدرود حیات گفت و نتوانست مأموریت خویش را به اتمام رساند(شیرازی، 1382، ج3، ص168).

    پس از شاه طاهر، سیدمیرعبدالحمید دکنی، ملقب به معصوم علیشاه، که از دیگر مشایخ رضا علیشاه دکنی بود، به ترویج و تبلیغ طریقت نعمت اللهیه در ایران مأمور گشت. تذکره نویسانِ طریقت نعمت اللهیه محل تولد معصوم علیشاه را حیدرآباد دکن و نیاکانش را صاحبان دولت و ثروت دانسته اند. بر پایۀ نقل آنها، میرعبدالحمید پس از تحصیل کمالات صوری و تکمیل احوال معنوی، ملک و مال را بدرود گفت و به خدمت شاه علی رضا دکنی رسید و سال ها در خدمت او به مجاهده و ریاضت و تخلیه و تزکیه نفس پرداخت و از برکت انفاس آن بزرگوار، به مقامی بالا رسید(شیروانی، بی تا، ص223؛ شیرازی، 1382، ج3، ص170؛ همایونی، بی تا، ص24) پس از مدتی، شاه علی رضا دکنی با دست خویش بر وی خرقه پوشانید و به او گفت:

    اکنون به کشور ایران رفته، خلق را هدایت نما و طریقۀ علیۀ رضویه را بر طالبان آن دیار برسان و اهل آنجا را به راه سداد و طریق رشاد ارشاد کن و از خواب غفلت بیدار و از مستی جهالت هشیار نما (شیروانی، بی تا، ص223).

    معصوم علیشاه دکنی در سال 1190ق به فرمان رضا علیشاه همراه با خانوادة خویش به شهر شیراز آمد و در آنجا سکنا گزید. در این شهر، گروهی از طالبان طریقت، از جمله ملاعبدالحسین بن ملامحمدعلی طبسی، و فرزندش محمدعلی گرد او جمع شدند. معصوم علیشاه پس از مدتی اقامت در ایران، ملاعبدالحسین را به لقب طریقتی فیض علیشاه و پسر را به لقب نور علیشاه ملقب ساخت و سپس نورعلیشاه را به مقام شیخ المشایخی معین نمود و امور کلی و جزئی طریقت نعمت اللهیه را به او واگذار کرد(شیروانی، بی تا، ص223ـ224؛ شیرازی، 1382، ج3، ص171ـ170؛ آزمایش، 1382، ص12).

    معصوم علیشاه و یارانش پس از دو یا سه سال اقامت در شهر شیراز، مورد بی مهری کریم خان زند قرار گرفته و به دستور وی، از آن شهر اخراج و روانه اصفهان شدند. در آن دوران، علی مرادخان حاکم اصفهان بود و چون از درویشان دل خوشی نداشت، آنان را از شهر اصفهان بیرون کرد. در پی این اخراج، معصوم علیشاه و مریدانش، از راه کاشان و تهران به سمت خراسان حرکت کردند و پس از زیارت مضجع شریف امام رضا علیه السلام روانه هرات شدند.

    در این شهر، معصوم علیشاه از یاران خویش جدا شد و عزم سفر زابل و کابل و هندوستان کرد و پس از آن، چند سالی در کشور عراق زندگی کرد. او پس از مدتی اقامت در عراق، دوباره قصد سفر به خراسان کرد، اما این بار در شهر کرمانشاه محبوس شد و سرانجام، در سال 1211 یا 1212ه‍ به دستور فقیه متنفذ زمان، آقا محمدعلی پسر آقامحمدباقر بهبهانی در رودخانة قره سو این شهر غرق شد(شیروانی، بی تا، ص224؛ شیرازی، 1382، ج3، ص175؛ آزمایش، 1382، ص13).

    پس از معصوم علیشاه، نور علی شاه، که پیش تر از جانب او به خلافت انتخاب شده بود، زمام طریقت نعمت اللهیه در ایران را به دست گرفت و پس از نور علیشاه، منصب خلافت به حسین علیشاه و پس از او به مجذوب علیشاه کبودر آهنگی رسید. پس از مجذوب علی شاه، به سبب اختلافی که بین مشایخ نعمت اللهیه بر سر جانشینی وی واقع شد، طریقت نعمت اللهیه به شاخه های متعددی تقسیم گردید و بدین سان، وحدت سلسلة نعمت اللهیه در ایران مضمحل گردید.

    بررسی اصالت طریقت نعمت اللهیه ایران

    پیش تر گفته شد که پس از وفات شاه نعمت الله ولی، فرزندش شاه خلیل الله بر کرسی قطبیت تکیه زد. شاه خلیل الله در زمان قطبیتش، امور طریقتی ایران را به یکی از فرزندان خویش سپرد و همراه دو فرزند دیگر، به هندوستان مهاجرت کرد و مسند قطبیت طریقت نعمت اللهیه را به آن دیار منتقل نمود.

    چنان که در تواریخ و منابع معتبر به تفصیل آمده است، فرزندان و اعقاب شاه نعمت الله ولی، که در ایران ماندند، بر اثر وصلت با امیران و پادشاهان، به ویژه سلاطین صفویه، از شوکت و اقتدار صوری و جلالت و اعتبار معنوی بسیار برخوردار گردیده و صاحب مناصب و مشاغل عالی شدند(فرزام، 1374، ص214). این دو عامل به تدریج، موجب فتور و انحطاط در جنبة فقری طریقت نعمت اللهیه در ایران شد. ازاین رو، رضا علیشاه دکنی، قطب وقت طریقت نعمت اللهیه، در اواخر دولت کریم خان زند، تصمیم گرفت دوباره این طریقت را در ایران احیا کند. سیداحمد دیوان بیگی، صاحب کتاب حدیقۀ الشعراء، در این باره می گوید:

    صفویه کلاً به سبب اینکه خودشان از این مقام (مقام قطبیت) به سلطنت رسیده بودند و نمی خواستند که دیگری به این مقامات نام بردار شود، در اضمحلال نعمت اللهیه، بلکه سایر سلاسل کوشیدند؛ به این معنی که آنها را آلوده به ظاهر دنیا کرده، به مناصب دنیوی مشغول کردند که از آن کار بازمانند و علمای ظاهر هم کمال سعی و اهتمام کرده، نسبت شرک و کفر و حکم زجر و قتل و اخراج دادند. بالاخره، به جایی رسید که اسمی از فقر بر زبان کسی نمی رفت. نعمت اللهیه، که به کلی تمام بودند. ... گویند: وقتی سیدی طالب طریقه نعمت اللهیه شد و در ایران هر جا رفت کسی را نیافت، مگر در کرمان، دو نفری دید که آنها هم به کمال نرسیده بودند و عاقبت روی به هندوستان گذاشت و در حیدرآباد، خدمت جناب سیدعلی رضا دکنی رسید که ایشان در آن وقت، پیر طریق، بلکه قطب وقت بودند. ... بعد از آنکه سید مزبور در خدمت ایشان مشرف شده، شرح حال ایشان را عرض کرد، ایشان جناب سید معصوم علی شاه را به ایران فرستادند که دست گیری طالبان ایران نماید و کلیة این طریقت نعمت اللهیه، که حال در ایرانند، منشعب از معصوم علیشاه بوده اند (دیوان بیگی، 1365، ج2، ص1036).

    شیروانی، یکی از اقطاب سلسلة نعمت اللهیه نیز در کتاب ریاض السیاحة دربارة وضعیت تصوف در ایران پیش از ورود معصوم علیشاه این چنین می نگارد:

    قریب هفتاد سال، کشور ایران از فقر و طریقت خالی بود و اسم طریقت، گوش کسی نشنیده و چشم احدی اهل فقر ندید، مگر چند کسی از فقرا در مشهد مقدس، از طریقة نوربخشیه و چند نفر در شیراز از سلسلة ذهبیه که در زوایای گم نامی بودند و اگر جای دیگر نیز بوده باشند خود را مشهور و در السنه و افواه مذکور نمی نمودند. اسم طریقت در ایران، مانند سیمرغ و کیمیا گشته بود تا آنکه مجدد سلسلة علیه و مبرهن طریقة عالیه سید معصوم علیشاه دکنی به ایران تشریف آورد(شیروانی، 1361، ص655).

    نکتۀ مهمی که از ذیل متن مذکور از کتاب حدیقۀ الشعراء و ریاض السیاحۀ به دست می آید، این است که طریقت نعمت اللهیه موجود در ایران و انشعاب های آن، امتداد طریقت نعمت اللهیه ایران، پیش از انتقال به هند نیست؛ زیرا ـ چنان که ذکر شد ـ طریقت نعمت اللهیه ایران، که بازماندگان شاه نعمت الله ولی عهده دار آن بودند، در دوران صفویه و پس از آن، بکلی از بین رفت. بلکه این طریقت موجود و شاخه های آن در واقع، منتسب به معصوم علیشاه دکنی است. ازاین رو، باید چگونگی انتساب معصوم علیشاه هندی به قطب وقت طریقت نعمت اللهیه، یعنی رضا علیشاه دکنی، و محدودة وظایفش بررسی شود، تا انتساب اقطاب پس از او به طریقت اصلی نعمت اللهیه، که در هند مستقر بودند، ثابت شود.

    توضیح مطلب اینکه بر اساس قوانین تصوف فرقه ای، باید اتصال اقطاب و مشایخ پسین به مشایخ و اقطاب پیشین احراز شود، وگرنه اصالت طریقت، مخدوش شده، رشتۀ اتصال سلسله به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام قطع می شود. علی تابنده، یکی از اقطاب معاصر طریقت نعمت اللهیه گنابادیه، دربارة اهمیت اتصال سند طریقت، چنین می گوید:

    مسئلۀ اذن شیخ لاحق از شیخ سابق و اتصال آن به وسایط صحیح غیر مخدوش، که از آن به نص صریح تعبیر کرده اند، بسیار مهم است. چه بسا سلسله ای از یکی از ائمّۀ اطهار علیهم السلام به واسطۀ شیخی از مشایخ مأذون ایشان جاری بوده، ولی بعداً در اثر عدم اتصال صحیح منقطع گشته، لیکن بدون اجازۀ درست، مدتی دوام یافته، بدون آنکه با رشتۀ اصلی متصل بوده باشد(تابنده، 1377، ص26).

    همو در جایی دیگر، دعوی قطبیت بی اذن شیخ را، حتی اگر مدعی عارف و زاهد زمانه باشد، باطل شمرده و مسئلۀ اتصال سلسله وار سند طریقت به مشایخ پیشین را از لوازم و ضروریات تصوف طریقتی دانسته است(تابنده، 1377، ص25). بنابراین، برای تشخیص اصالت طریقت نعمت اللهیه ایران، باید جایگاه و منصب معصوم علیشاه دکنی، که به نمایندگی از رضا علیشاه به ایران عزیمت کرده بود، روشن شود. در نتیجه، این پرسش مطرح می شود که معصوم علیشاه دکنی در ایران چه منصب طریقتی داشته است؟ و چون وی در زمان حیات قطب طریقت، یعنی رضا علیشاه هندی برای خود جانشین تعیین کرد، سؤالی دیگر خودنمایی می کند و آن اینکه آیا معصوم علیشاه دکنی بر اساس قوانین فرقه داری مجاز به انتخاب جانشین برای خود بود یا خیر؟

    پرواضح است که اگر مشخص و محرز شود معصوم علیشاه مجاز به تعیین جانشین برای خود نبوده، اصالت طریقت نعمت اللهیه موجود در ایران مخدئوش و موجب قطع رشتۀ طریقت نعمت اللهیۀ ایران از طریقت اصلی آن در هند می شود.

    به نظر نگارنده ـ که با قراین و شواهد تاریخی نیز تأیید می شود - به ظاهر، با مرگ معصوم علیشاه دکنی، پیوند بین طریقت نعمت اللهیه ایران و طریقت اصلی آن در هندوستان گسسته شده است. از جملۀ این قراین و شواهد، کلام آقامحمدتقی خویی (ت1274ق) است. او، که با معصوم علیشاه دکنی و برخی از خلفای او هم عصر بود، در کتاب آداب المسافرین چنین آورده است: یکی از برادران صادق حکایت نمود که به خدمت سیصد و پنجاه تن از خلفای آن قطب زمان (رضا علیشاه دکنی) مشرف شده ام (صدوقی سها، 1370، ص39، به نقل از: آداب المسافرین، ص347)

    بر اساس این متن تاریخی، معصوم علیشاه دکنی یکی از چند صد مشایخ رضا علیشاه بوده که در زمان حیات قطب، کشته شده است. حال با استناد به چه مدرک و سندی می توان گفت: در بین این تعداد مشایخ، به ترتیب معصوم علیشاه و پس از او، نورعلیشاه (که او نیز در حیات قطب از دنیا رفته) و همچنین حسین علیشاه (که اجازه نامه ای غیر از اجازه نامۀ نورعلیشاه نداشت) جانشین رضا علیشاه هستند؟ شاید رضا علیشاه پس از مرگ خود، مقام خلافتش را به یکی از مشایخ دکن واگذار کرده باشد؟

    سیداحمد دیوان بیگی نیز در حدیقۀ الشعراء، پس از نقل اختلافاتی که بر سر جانشینی رضا علیشاه در ایران به وجود آمده، در این باره چنین می نویسد:

    دیگر اینکه این اختلافات در فقرای ایران است و معلوم نیست فقرای هندوستان بر چه عقیده اند و آنها کرا قطب می دانند، هرچند در حیات مرحوم رحمت علی شاه بعضی اوقات، فقرای آن حدود خدمتشان می آمدند. والله اعلم (دیوان بیگی، 1365، ج2، ص1069).

    صدوقی سها نیز پس از بیان قسمتی کوتاه از تاریخ طریقت نعمت اللهیه ایران، به این مسئله اشاره کرده، می گوید:

    ما هیچ ندانیم که از پی رحلت شاه علی رضا، آن هم با آن کثرت مشایخ، که شمار آنان به گونه ای که در ذکر آمد تا سیصد و پنجاه تن هم رسانیده اند، به هند چه وقایعی رخ نموده بوده است، چه کسانی داعیة خلافت به هم رسانیده بوده اند. و در صورت صحت فرض ادعا، آن کسان چه ربطی با خلفاء ایرانی سلسله می داشته اند...؟(صدوقی سها، 1370، ص41).

    یکی دیگر از شواهد این است که معصوم علیشاه در پی اقداماتی که به ظاهر، بدون اجازۀ قطب وقت در ایران مرتکب شده بود، در سفری که به هند رفت، به سبب شرمندگی از این اقدامات، از ملاقات با رضا علیشاه سربرتافت و بدون دیدار با او، به ایران بازگشت.(ر.ک. صدوقی سها، 1370، ص40ـ41).

    از دیگر قراین اینکه ملاعبدالصمد همدانی (ت1216ق)، که برخی او را در زمرۀ مشایخ حسین علیشاه اصفهانی دانسته اند (ر.ک: شیروانی، بی تا، ص613؛ شیرازی، 1382، ج3، ص211؛ همایونی، بی تا، ص64). در کتاب بحر المعارف، هنگام ذکر شجره نامۀ طریقتی خویش، نامی از حسین علیشاه و نورعلیشاه و معصوم علیشاه نبرده و بدون واسطه، سلسلۀ خود را به رضا علیشاه دکنی متصل می کند. ملاعبدالصمد همدانی در کتاب مذکور، مشایخ طریقتی خویش را این گونه نام می برد:

    و طریق این ضعیف در این ذکر شریف از طریق باطن، که منتهى به امام همام على بن موسى الرضا علیه السلام مى‏شود، از قدوة السّالکین الواصلین سید على رضا و جناب ایشان از [شیخ شمس الدین و ایشان از] سیدمحمود ... (همدانی، 1387، ج1، ص233).

    ازاین رو، باید گفت: دست کم رابطۀ ظاهری و صوری فقرای نعمت اللهی ایران با مرکز خلافت این طریقت در دکن قطع شده است. صدوقی سها در کتاب تاریخ انشعابات متأخّرة سلسله نعمت اللهیه، در این باره چنین می نگارد:

    اساساً ربط فقراء ایران با شاه علیرضای دکنی، هم به روزگار حیات او قطع شده بوده است. ... از این معنی، استشمام انقطاع سلسلة نعمت اللهیه می شود و جریان سلسله ای جدیدالتأسیس و نهایتاً منسوب بدان (نعمت اللهیه) (صدوقی سها، 1370، ص40).

    با وجود این، بیشتر نویسندگان و بزرگان طریقت نعمت اللهیه مسئلة انقطاع طریقت نعمت اللهیه ایران از طریقت اصلی آن در هند را نپذیرفته و برای فرار از اشکال گسستگی پیوند، راه حل های متفاوتی ارائه کرده اند. از جملۀ این راه حل ها، مطرح ساختن موضوع قطبیت یا شیخ المشایخی معصوم علیشاه و پس از او نورعلیشاه اول است. اما باید گفت: پذیرش هریک از دو فرض مذکور، مشکلات عدیده ای در پی دارد که از آن بوی انقطاع طریقت نعمت اللهیه ایران از طریقت اصلی آن در هند به مشام می رسد. در ذیل، مشکلات هر دو فرض مذکور جداگانه بررسی و پس از آن، به راه حل دیگری که از سوی برخی از نویسندگان طریقت نعمت اللهیه مطرح شده است، اشاره می شود:

    ادعای قطبیت معصوم علیشاه و نورعلیشاه

    چنان که ذکر شد، یکی از راه کارهایی که سردمداران این فرقه برای برون رفت از اشکال مذکور مطرح کرده اند، ادعای قطبیت معصوم علیشاه و نورعلیشاه است. این ادعا در بیشتر نوشته ها و کرسی نامه های متقدم طریقت نعمت اللهیه به چشم می خورد (شیروانی، 1361، ص346؛ گنابادی، 1380، ص242).

    مهم ترین اشکالی که بر قطبیت معصوم علیشاه و نورعلیشاه وارد شده، تناقض مسئلۀ قطبیت وی با برخی از ضروریات طریقت نعمت اللهیه است؛ چراکه به باور مشایخ و بزرگان تصوف فرقه ای، مقام قطبیت در هر زمان، مخصوص یک شخص بوده و جمع دو قطب در یک زمان جایز نیست. بنابر آنچه پیش تر گفتیم وفات شاه علیرضا دکنی بنابر صحیح ترین اقوال، سال 1214ه‍. است (شیرازی، 1382، ج3، ص169؛ آزمایش، 1381، ص12). این در حالی است که معصوم علیشاه در سال 1211 یا 1212ق کشته شده و نورعلیشاه نیز در 1212ق از دنیا رفته است. از این رو، موضوع قطبیت معصوم علیشاه و نورعلیشاه با وجود زنده بودن قطب پیشین، با آموزه های این طریقت مطابق نبوده و بکلی منتفی است.

    اشکال قطبیت، به ویژه دربارة نورعلیشاه بروز و ظهور بیشتری دارد؛ زیرا به باور بزرگان این طریقت، تعیین و انتخاب قطب متوقف بر اشاره و الهام غیبی بوده و توسط قطب ناطق یا زنده صورت می پذیرد(تابنده، 1377، ص25ـ26). حال با وجود زنده بودن رضا علیشاه دکنی، چگونه معصوم علیشاه، نورعلیشاه را به سمت جانشین پس از خود (به عنوان قطب) تعیین کرده و امور سالکان طریقت را به او سپرده است؟

    ادعای شیخ المشایخی معصوم علیشاه و نورعلیشاه

    بیشتر نویسندگان متأخر طریقت نعمت اللهیه و برخی از اقطاب و مشایخ معاصر این طریقت، برای فرار از مشکل مذکور راهی دیگر در پیش گرفته و با مطرح ساختن اینکه معصوم علیشاه و نورعلیشاه شیخ المشایخ رضا علیشاه دکنی بوده اند، درصدد رفع این اشکال برآمده اند (برای نمونه ر.ک. تابنده، 1384، ص57-58؛ سلطانی گنابادی، 1383، ص204؛ آزمایش، 1381، ص12؛ تابنده، 1377، ص46، گنابادی، 1346، ص347). اما پذیرفتن این راه حل نیز مشکلات عدیده ای در پی دارد. دو نمونه از مهم ترین این اشکالات عبارت است از:

    1. معصوم علیشاه، که شیخ المشایخ بوده، به چه اجازه ای نورعلیشاه را به عنوان شیخ المشایخ یا خلیفۀالخلفاء تعیین کرده است؟ حال آنکه تعیین شیخ المشایخ بر عهدۀ قطب است، نه شیخ؟

    برخی از نویسندگان طریقت نعمت اللهیه بدون اشاره به اشکال مزبور، درصدد پاسخ گویی به این پرسش برآمده اند. برای مثال، محمدباقر سلطانی گنابادی در پاسخ به این اشکال چنین گفته است:

    جناب سید (معصوم علیشاه) به سبب بُعد مسافت و عدم رابطة بین ایران و هندوستان، که مرکز ارشاد و مسکن قطب الاقطاب جناب شاه علیرضا بود، از طریف شاه علیرضا (دکنی) به تعیین شیخ و جانشینی برای شخص خود در صورت لزوم، مجاز بود که در ایران، وقفه ای در پیشرفت امر طریقت واقع نشود (سلطانی گنابادی، 1383، ص206ـ207).

    یا مثلاً، سیدمصطفی آزمایش، از نویسندگان معاصر سلسلۀ گنابادیه، در کتاب درآمدی بر تحولات تاریخی سلسلۀ نعمت اللهیه در دوران اخیر، با این عبارت سعی نموده است این اشکال را پاسخ گوید: با اختیاری که به عنوان شیخ المشایخی از جانب جناب رضا علیشاه داشت، این دو تن (فیض علیشاه و نور علیشاه) را مجاز در ارشاد کرد (آزمایش، 1381، ص12).

    حال اگر توجیهات محمدباقر سلطانی، فرزند سلطان محمد گنابادی و نویسندۀ کتاب رهبران طریقت و عرفان و نیز سیدمصطفی آزمایش و دیگر نویسندگان طریقت نعمت اللهیه را بپذیریم، و نورعلیشاه را همچون معصوم علیشاه دکنی شیخ المشایخ رضا علیشاه هندی بدانیم، اشکال نخست مرتفع می شود، اما اشکالی دیگری که در ذیل به آن اشاره خواهیم کرد، پدید می آید:

    2. نور علیشاه، که شیخ المشایخ بوده (نه قطب)، در زمان حیات قطب طریقت نعمت اللهیه، یعنی رضا علیشاه دکنی، با چه مجوزی حسین علیشاه اصفهانی را به مقام قطبیت منسوب کرده است؟ با وجود اینکه در بین اسناد طریقت نعمت اللهیه فقط صورت اجازۀ نورعلیشاه برای او موجود است، نه اجازه نامۀ رضا علیشاه؟ (صدوقی سها، 1370، ص38ـ39).

    این اشکال، که حل و فصل آن به مراتب از اشکال نخست دشوارتر است، برخی از نویسندگان این طریقت را به تکاپو واداشته است تا جواب قانع کننده ای برای آن بیابند، اما پاسخی که این نویسندگان ارائه کرده اند نه تنها مستند تاریخی ندارد، بلکه شواهدی بر ردّ آن نیز موجود است.

    از جمله نویسندگانی که به توجیه مسئلۀ مذکور پرداخته، آقای سلطان حسین تابنده، مشهور به رضا علیشاه، یکی از اقطاب سلسلۀ نعمت اللهیه گنابادیه (از انشعابات فعال طریقت نعمت اللهیه) است. وی در کتاب نابغۀ علم و عرفان، که به شرح حال و آثار مؤسس طریقت گنابادیه، یعنی سلطان محمد گنابادی، مشهور به سلطان علیشاه اختصاص دارد، بدون ارائۀ مدرک تاریخی، حسین علیشاه اصفهانی را خلیفه و جانشین شاه علیرضا دکنی دانسته است( تابنده، 1384، ص81-82). همچنین فرزند حسین علیشاه تابنده، یعنی علی تابنده، که خود نیز از اقطاب این سلسله است، در کتاب خورشید تابنده، که به شرح حال و آثار پدرش، یعنی سلطان حسین تابنده اختصاص دارد، بدون اشاره به این اشکال، سخن بی مدرک پدر را تأیید کرده، دربارة اجازه نامۀ حسین علیشاه اصفهانی چنین نگاشته است:

    جناب نورعلیشاه ... با اجازۀ مشابهی، که در تربیت و نصب مشایخ و تعیین جانشین برای خود داشتند، قبل از رحل اقامت در عتبات عالیات، جناب شیخ زین الدین حسین علیشاه اصفهانی را به سمت وصی و خلیفۀ خود تعیین نمودند. ... هنگامی که جناب حسین علیشاه اصفهانی به مقام جانشینی رسیدند، اجازه شان به تأیید جناب شاه سیدعلی رضا دکنی، که در قید حیات بودند نیز رسید و به خلافت تعیین شدند. لذا، با رحلت حضرت شاه علی رضا دکنی در سال 1214 هجری در دکن، جناب حسین علیشاه اصفهانی در مسند قطبیت سلسلۀ نعمت اللهیه در ایران متمکن شدند. (تابنده، 1377، ص47)

    آقای منوچهر صدوقی سها، از پژوهشگران معاصر تاریخ تصوف، پس از اشاره ای کوتاه به دو اشکال مذکور، در ردّ کسانی که حسین علیشاه را خلیفۀ بلافصل رضا علیشاه می دانند، چنین می گوید: دلیل خلافت بلافصل حسین علی شاه از شاه علی رضا چیست، بالاخص که صورت فرمان نورعلیشاه و نه شاه علی رضا جهت او (حسین علیشاه) موجود است؟ (صدوقی سها، 1370، ص40).

    انکار ضرورت اجازة شیخ سابق و وجود نصّ صریح

    نبود پاسخی مناسب برای رهایی از دو اشکال مزبور، موجب گردید که برخی از نویسندگان و سردمداران طریقت نعمت اللهیه اصل ضرورت وجود اجازه نامه را انکار کنند. از جملۀ این نویسندگان، آقای مسعود همایونی است. وی پس از اذعان به اشکال موجود در خلافت حسین علیشاه و موضوع قطع رابطه میان صوفیان نعمت اللهی ایران، و صوفیان نعمت اللهی دکن، ضرورت وجود نص صریح و اجازه نامۀ قطب قبلی را انکار می کند. همایونی در کتاب تاریخ سلسله های نعمت اللهیه در ایران، در این باره چنین می نویسد:

    معصوم علیشاه و نورعلیشاه هر دو به فاصلۀ کمی در زمان حیات شاه علی رضا دکنی شهید شدند و حسین علیشاه اصفهانی خلیفةالخلفاء نورعلیشاه بالاستقلال و به جانشینی نور علیشاه، ارشاد و دست گیری فقرا را به دست گرفت، درصورتی که در این تاریخ، شاه علی رضا دکنی هنوز حیات داشت. با این ترتیب، سلسله نعمت اللهیه ایران از زمان معصوم علیشاه ظاهراً وابستگی و رابطه خود را با سلسلة اصلی نعمت اللهیه دکن قطع کرد؛ چنان که جانشینان شاه علی رضا دکنی هنوز هم در حیدرآباد دکن اقامت دارند. بنابراین، وحدت قطبیت، که بعداً روی آن زیاد تکیه شده است، در آن موقع مورد گفت وگو نبوده است (همایونی، بی تا، ص21ـ22).

    مؤسس شاخۀ صفی علیشاهی نعمت اللهیه، یعنی حاج میرزا حسن صفی نیز در قسمتی از نامه ای که در جواب آقامحمدتقی محلاتی نوشته، کرسی نامۀ طریقتی را بی اعتبار خوانده، می گوید: مرشد طریقت باید از عهدة اثبات سلسله برآید که یداً بیدٍ می رسد تا به امام. چه سند در این باب دارید فلان شیخ خلیفۀ فلان شیخ بوده؟ از کجا؟ کرسی نامه چه اعتبار دارد؟ (صفی علیشاه، بی تا، ص 16).

    البته همان گونه که گفته شد، این راه حل به حال کسانی مفید است که وجود کرسی نامه یا اجازۀ شیخ پیشین را از ضروریات و مقومات تصوف فرقه ای نمی دانند، اما اشخاصی که بر نصّ صریح و اثر صحیح تأکید دارند، به ویژه اقطاب طریقت نعمت اللهیه گنابادیه، نمی توانند از این راه مشکل گسستگی پیوند طریقت نعمت اللهیه ایران با طریقت مرکزی و اصلی آن در حیدرآباد دکن را حل و فصل کنند.

    نتیجه گیری

    1. شاخه ای از طریقت نعمت اللهیه ایران، که پس از هجرت اقطاب این طریقت به هندوستان در ایران باقی ماند، در دوران صفویه و پس از آن بکلی از بین رفت. این طریقت و شاخه های آن منتسب به معصوم علیشاه دکنی است.

    2. به ظاهر، با توجه به شواهد تاریخی، با مرگ معصوم علیشاه دکنی، رابطۀ مشایخ نعمت اللهیه ایران با اقطاب نعمت اللهیه هند قطع شده و تلاش سردمداران طریقت نعمت اللهیه ایران برای فرار از اشکال گسستگی پیوند، بی فایده است.

    3. بر اساس قوانین فرقه ای طریقت نعمت اللهیه، اصالت این طریقت در ایران مخدوش بوده و بوی انقطاع آن از طریقت مرکزی در هند به مشام می رسد.

     

    منابع

    آزمایش، سید مصطفی، 1381، درآمدی بر تحولات تاریخی سلسله نعمت اللهیه در دوران اخیر، تهران، حقیقت.

    ــــ ، 1383، وسعت مشرب و اعتدال مذهب شاه سید نعمت االله ولی، شهرام پازوکی، تهران، حقیقت.

    اصفهانی، محمدحسن، بی تا، صفی علیشاه، تهران، انتشارات صفی علیشاه.

    تابنده، علی، 1377، خورشید تابنده، چ دوم، حقیقت، تهران.

    تابنده، نور علی، 1383، یادی دیگر از حضرت سید نور الدین شاه نعمت الله ولی، شهرام پازوکی، تهران، حقیقت.

    تابنده، سلطان حسین، نابغه، 1384، علم و عرفان، تهران، حقیقت.

    جعفریان، رسول، 1387، تاریخ ایران اسلامی، از یورش مغولان تا زوال ترکمانان، چ ششم، کانون اندیشه جوان، تهران.

    خواند میر، میر غیاث الدین، 1333، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، نشر کتابخانه خیام، تهران.

    دیوان بیگی، سید احمد، 1365، حدیقۀ الشعراء، تهران، چاپ دکتر عبدالحسین نوائی.

    شیروانی، زین العابدین، بی تا، بستان السیاحۀ، ، حسین بدارالدین، تهران، سنائی

    ـــــ ، 1361، ریاض السیاحۀ، حسین بدارالدین، سعدی، تهران.

    شیرازی، محمد معصوم، 1382، طرائق الحقائق، محمد جعفر محبوب، چ دوم، تهران، سنایی.

    صدوقی سها، منوچهر، 1370.، تاریخ انشعابات متاخره سلسله نعمت اللهیه، پاژنگ، تهران.

    غنی، قاسم، 1386، تاریخ تصوف در اسلام تطورات و تحولات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ، چ دهم، زوار، تهران

    فرزام، حمید، 1374، تحقیق در احوال و نقد آثار و افکار شاه نعمت الله ولی، تهران سروش، تهران.

    کرمانی، عبدالرزاق، 1361، مناقب حضرت شاه نعمت الله ولی، جزء مجموعه در ترجمه احوال شاه نعمت الله ولی کرمانی ژان اوبن، تهران، طهوری.

    گنابادی، سلطان محمد، 1380، ولایت نامه، حقیقت، تهران.

    گنابادی، محمد باقر، 1383، رهبران طریقت و عرفان، پنجم، حقیقت، تهران،

    گنابادی، ملا علی، 1346ش ، صالحیه، چ 2، دانشگاه تهران، تهران.

    محدث، سید محمد، 1387، فرقه صوفیان، راه نیکان، تهران.

    مستوفی بافقی، محمد مفید، 1361 ، فصلی از جامع مفیدی در احوال شاه نعمت الله ولی و اولاد او، جزء مجموعه در ترجمه احوال شاه نعمت الله ولی کرمانی ژان اوبن، تهران، طهوری.

    نصر، سید حسین، 1382، آموزه های صوفیان، از دیروز تا امروز، حیدری و امینی، تهران ، قصیده سرا.

    واعظی، عبدالعزیز بن شیر ملک بن محمد، 1361ش.، سیر حضرت شاه نعمت الله ولی، جزء مجموعه در ترجمه احوال شاه نعمت الله ولی کرمانی ژان اوبن، تهران ، طهوری.

    همایونی، مسعود، بی تا، تاریخ سلسله های طریقت نعمت اللهیه در ایران، مکتب عرفان ایران، بی جا، بی تا.

    همدانی، عبدالصمد، 1387، بحر المعارف، تهران، حکمت.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مزرئی، رسول.(1393) بررسی انتقادی اصالت طریقت «نعمت اللهیه‌ی» ایران. فصلنامه انوار معرفت، 3(2)، 19-34

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رسول مزرئی."بررسی انتقادی اصالت طریقت «نعمت اللهیه‌ی» ایران". فصلنامه انوار معرفت، 3، 2، 1393، 19-34

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مزرئی، رسول.(1393) 'بررسی انتقادی اصالت طریقت «نعمت اللهیه‌ی» ایران'، فصلنامه انوار معرفت، 3(2), pp. 19-34

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مزرئی، رسول. بررسی انتقادی اصالت طریقت «نعمت اللهیه‌ی» ایران. انوار معرفت، 3, 1393؛ 3(2): 19-34