آثار مبانی نظری عرفانی، در سطوح گوناگون حیات انسان، حتی تا ساحت اجتماعی و تمدنی قابل امتداد است. یکی از ابعاد تمدن، مبانی نظری و فکری است که در جایگاه زیربنای تمدن قرار دارد. ارتباط مبانی نظری عرفانی با تمدن سازی نیز در همین نکته نهفته است. عرفان اسلامی در ضمن برخورداری از ظرفیت های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و هنری، دارای ظرفیت های نظری منحصر به فردی است که در سطح مبانی نظری تمدن می تواند ایفای نقش کند. پژوهش حاضر نقش آموزه های عرفانی را در بعد نظریِ تمدن بررسی کرده و با بررسی متون عرفان اسلامی و تحلیل محتوای گفته های عارفان، مبانی فکری آنان را در این بعد از تمدن استخراج نموده و مبانی نظری عرفان اسلامی را در باب فلسفة نظری تاریخ تمدن، جایگاه هستی شناختی وحدت و نقش تمدنی آن، نگرش سیستمی به تمدن، پیوند ظاهر و باطن در تمدن اسلامی، جایگاه انسان و مقصد و مقصود حقیقی او و اهمیت شهود در معرفت شناسی تبیین ساخته است.