انوار معرفت، سال اول، شماره اول، پیاپی 1، پاییز 1390، صفحات 133-

    نقد و بررسی مبانی خداشناختی و انسان‌شناختی پائولو کوئلیو

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    حامد حسینیان / *دکتری - فلسفه دین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / Safir.Shahed@Gmail.com
    چکیده: 
    امروزه آثار پائولو کوئلیو در رده عرفان های نوظهور جای گرفته است. آثار وی بیشتر در قالب رمان است. یافتن مبانی اندیشه ای او چندان ساده نیست. در حالی که، برای خوانندگان پرشمار آثار او، درک اصول اندیشه های وی بسیار مهم است. آگاهی از این اصول، خود بهترین نقد برای این گونه عرفات های کاذب و وارداتی است. در این مقاله، اصول خداشناسی و انسان شناسی آثار وی بررسی و نقد شده است. در بحث خداشناسی، به نظرات او در شناخت خدا، صفات و پرستش او پرداخته شده است. در باب انسان شناسی نیز به جایگاه انسان در آفرینش، وظیفه او در دنیا و شناخت ذات او از منظر پائولو کوئلیو پرداخته شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    ، سال اول، شماره اول، پاییز 1390، ص 133 ـ 164

    Hekmat Erfani, Vol.1. No.1, Fall 2011

    چکیده

    امروزه آثار پائولو کوئلیو در رده عرفان های نوظهور جای گرفته است. آثار وی بیشتر در قالب رمان است. یافتن مبانی اندیشه ای او چندان ساده نیست. در حالی که، برای خوانندگان پرشمار آثار او، درک اصول اندیشه های وی بسیار مهم است. آگاهی از این اصول، خود بهترین نقد برای این گونه عرفات های کاذب و وارداتی است. در این مقاله، اصول خداشناسی و انسان شناسی آثار وی بررسی و نقد شده است. در بحث خداشناسی، به نظرات او در شناخت خدا، صفات و پرستش او پرداخته شده است. در باب انسان شناسی نیز به جایگاه انسان در آفرینش، وظیفه او در دنیا و شناخت ذات او از منظر پائولو کوئلیو پرداخته شده است.

    کلید واژه ها: پائولو کوئلیو، نقد عرفان های کاذب، خداشناسی، انسان شناسی.


    * دانشجوی کارشناس ارشد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)                    Shahed.Safir@Gmail.com

    دریافت: 3/6/1390 ـ پذیرش: 15/8/1390

    ** دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)


    مقدمه

    پائولو کوئلیو، نویسنده معاصر برزیلی است که آثار او از پر فروش ترین کتاب های دنیا قرار گرفته است. وی پس از عمری سرگردانی در بحران های روحی و روانی، سرانجام تحت تأثیر عرفان سرخ پوستی و فرقة رام، زندگی جدیدی را تجربه کرد. وی در نوشته های خود، که غالباً در قالب رمان عرضه شده اند، سعی نموده نوع تجربه جدید زندگی خود را به خوانندگان آثارش القاء کند.

    بازخوانی رمان های وی و بررسی مبانی نظری شیوه زندگی مطرح شده از سوی وی، کاری دشوار ولی بایسته است. باید اعتراف کرد تکه گویی هایی که از مبانی او شده، راه را برای فهم مبانی وی میسر نمی کند. بی شک اگر منظومه ای نظام مند و جامع از اندیشه های او، با استناد مناسب به آثار وی ارائه شود، راه فهم و نقد این اندیشة وارداتی برای نسل جوان آسان خواهد شد. برای تحقیق در این موضوع، مهم ترین گام خواندن همة آثار پائولو کوئلیو بود. در این زمینه، همه کتاب های وی به دقت مطالعه شد و با فیش برداری دقیق، مجموعه آموزه های او در مورد خداشناسی و انسان شناسی طبقه بندی شد. این مقاله، بر اساس نظرات و کلمات پائولو در این زمینه تدوین شده است، نه بر اساس همه بحث های خداشناسانه و انسان شناسانه وی. چه بسا در این دو موضوع، بحث های مهمی وجود داشته باشد که پائولو اصلاً به آنها اشاره نکرده باشد. در واقع، آنچه برای ما در این نوشتار مهم است، پائولوشناسی است، نه انسان شناسی و یا خداشناسی.

    خداشناسی از نگاه پائولو کوئلیو

    شناخت خدا

    ضرورت و امکان شناخت خدا

    هرچند در بیان یک جهان بینی الاهی، باید نقش خدا در تدبیر جهان به خوبی ترسیم شود، اما پائولو مایل است جهان را بدون خداوند ترسیم کند. وی معتقد است حتی اگر کسی نقشی برای خدا قائل نباشد، باز جهانِ جهان است. انسان همان موجودی است که باید به دنبال عشق خود بگردد. در نگاه وی: «جست وجوی توضیحات درباره خداوند هیچ چیز بر شما آشکار نمی کند. ... هیچ کس هرگز ثابت نخواهد کرد که خدا وجود دارد. در زندگی، برخی چیزها را فقط باید تجربه کرد... عشق چنین چیزی است. خداوند نیز که عشق است، چنین چیزی است.»1

    در مکتب معنوی پائولو، مهم این است که انسان به دنبال رؤیاها و ندای قلب خود برود. اساساً ضرورتی ندارد که به دنبال خداشناسی باشد؛ چراکه به نظر او:

    کسی که به جست و جوی خدا می رود، دارد وقتش را تلف می کند. می تواند راه های بسیاری را طی کند، به آیین ها و فرقه های زیادی پناه ببرد، اما این گونه هرگز او را نخواهد یافت. خدا این جاست، اکنون کنار ما. می توانیم او را در این مِه، در این زمین، در این لباس ها، در این کفش ها ببینیم. ... این ملاقات آسان نیست، ... چون او مدام از ما می خواهد به دنبال رؤیاها و قلب خود برویم.2

    از این مبانی فکری پائولو هم که بگذریم، و به فرض که اجازه داده شود به دنبال شناخت خدا باشیم، در نگاه تکثرگرایانه پائولو، شناخت هر کسی متفاوت خواهد بود. سرانجام، هر کس خدای خود ساخته ای دارد که با خدای دیگران تفاوت می کند. از این رو، پائولو به ادیان الاهی در مورد ارائه تصویر خاصی از خداوند اعتراض دارد و اعتراف می کند که «از تصور خدایی استاندارد شده، که به طور متعصبانه ای برای همه معتبر باشد، وحشت دارم.»3

    نقد و بررسی

    الف. نمی توان وجود خدا را ثابت کرد.

    1. بهتر بود پائولو می گفت: من نمی توانم خدا را ثابت کنم. البته کمی نیز به او حق باید داد. اثبات خدای واحد سه گانه، در جهان مسیحی بسیار دشوار است. کتاب مقدس نیز هیچ دلیلی برای اثبات خدا ندارد. مسلمانان در فرهنگ اسلام با این مشکل مواجه نیستند. قرآن و روایات امامان معصوم(ع)، به حکم عقلی و فطری بر وجود خداوند بسیار ارشاد کرده اند.4

    2. هرچند تفصیل براهین اثبات وجود خدا را باید در منابع مستقل و مفصل جست وجو کرد، اما می توان برای کامل شدن نقد، به برهان سینوی در اثبات وجود خدا اشاره کرد:

    شکی نیست که در جهان موجودی وجود دارد. این موجود، یا وجود برای آن ضروری است و «واجب الوجود» است و یا «ممکن الوجود». این موجود، اگر واجب الوجود باشد که مطلوب ثابت است. اگر ممکن الوجود باشد، یعنی در وجودش «نیازمند» است. از آنجا که دور و تسلسل باطل است، یا باید به مدد واجب الوجود حاصل شده باشد، و یا به مدد چیزی که سرانجام به واجب الوجود می رسد. نتیجه اینکه، جهان را نمی توان بدون واجب الوجود، یا همان خدا5 تصور کرد.

    ب. شناخت هر کس از خدا متفاوت است.

    اینکه شناخت هر کس از خداوند متفاوت است، کلامی دو پهلو است. یک معنای آن این است که نمی توان خدای واحدی برای بشر تصور کرد. پائولو در نگاه تکثرگرایانه خود، به دنبال چنین برداشتی است. معنای دیگر این سخن است که، خدا یکی است و راه شناخت او هم برای همه انسان ها یکسان است. اما بسته به تفاوت استعدادها و قرب و بُعْد های معنوی، هر کس به اندازه خویش درکی دارد. این معنا پذیرفتنی است.

    صفات خدا

    پائولو در بیان اهداف الاهیات مکتب خود خداوند را خطاکار، ظالم و بی حکمت معرفی می کند. وی خداوند را این گونه توصیف می کند تا بگوید: انسان معنوی هم می تواند چنین باشد. در اینجا به توصیف خداوند به این صفات از منظر وی می پردازیم:

    الف. خطاکار

    خدایی که پائولو ترسیم می کند، خدایی بی نقص و بی عیب نیست. خدای او، گاه اشتباه می کند و گاه بندگانش تاوان اشتباهات او را بر دوش می کشند. یکی از اشتباهات خدا در مکتب پائولو در داستان آفرینش بوده است:

    ایزد زمان، پس از خلق گیتی هماهنگی آفرینش را یافت. اما کمبود بسیار مهمی را احساس کرد. یک همراه، که در این زیبایی با او سهیم شود. یک هزار سال برای آوردن پسری نیایش کرد. آنگاه که ایزد زمان به تمنای دلش دست یافت، پشیمان شد؛ زیرا دریافت تعادل جهان بسیار ناپایدار شده است. اما دیگر دیر شده بود و پسرش در راه بود. پشیمانی اش تنها به یک نتیجه انجامیده، پسر دیگری نیز در زهدانش پدید آمد. اسطوره می گوید: از نیایش آغازین خدای زمان، نیکی پدید آمد و از پشیمانی اش بدی.6

    در داستان «شیطان و دوشیزه پریم»، وقتی خارجی با ندای درونش گفتگو می کند تا علت و منشأیی برای شرّ بیابد، ندای درونش به او می گوید: «تلاش برای کشف دلیل وجودی ات بی فایده است. اگر توضیحی می خواهی می توانی به خودت بگویی من روشی هستم که خدا برای تنبیه خودش یافته است؛ تنبیه خودش به خاطر اینکه در یک لحظه غفلت، تصمیم گرفت جهان را خلق کند.»7

    هدف از ترسیم چنین خدایی، که اشتباه می کند، این است که به انسان در راه معنویت القاء شود: خداوند هم اشتباه می کند. از این رو، او نباید نگران اشتباهات خود باشد. انسان در مناجاتش با خداوند می تواند بگوید: خدایا اگر فهرست گناهان مرا به گناهان خودت مقایسه کنی، می بینی که تو به من بدهکاری. اما امروز روز آمرزش است. پس بخشش خود را نثارم کن و من نیز تو را می بخشم، تا همچنان در کنار هم حرکت کنیم.8

    ب. ظالم

    پائولو معتقد است از زمانی که در این دنیا قضاوت اختراع شد، خداوند عادل نبوده است. اولین قضاوت مربوط به نافرمانی آدم و حوا است. این نافرمانی، سرپیچی از یک قانون غیرمنطقی و عجیب بود. بی عدالتی هم چنان ادامه پیدا کرد تا اینکه چند قرن بعد، وقتی خدا به رحم آمد و پسرش را فرستاد تا جهان را نجات دهد، پسرش در همان بی عدالتی سقوط کرد که خودش آفریده بود و چهار میخ به صلیب دوخته شد.9

    پائولو در این عبارات چنین القاء می کند که از کارهای خداوند اصلاً نباید توقع عدالت داشت. خداوند حتی نسبت به پیامبر خود نیز چنین است. با وجودی که موسی(ع) رنج بسیار در راه او برد، در پاسخ آن همه لطف موسی(ع)، اجازه نداد او به سرزمین موعود گام نهند.10 در نوشته های پائولو، حتی پیامبران نیز او را به عدالت نمی شناسند. ایلیا پیامبر بنی اسرائیل در مناجات خود با خدا می گوید: «خدایا هیچ سر از کارت در نمی آورم. در کارت هیچ عدلی نمی بینم. خود را از زندگی من کنار بکش که من دیگر ویران شده ام.»11 «اما خدایا من فهرستی از گناهان تو نیز دارم. تو مرا واداشتی بیش از حد انصاف رنج ببرم؛ زیرا عزیز ترین کسم را در این دنیا، از من گرفتی. تو شهری را که مرا پذیرفت، نابود کردی، خشونتت وادارم کرد عشق را از یاد ببرم.»12

    از دیگر مسائلی که پائولو سعی می کند از آن در اثبات ظالم بودن خداوند کمک بگیرد، رنج در زندگی است. به گمان وی رنج ها در این دنیا توجیه ناشدنی است. در نگاه وی برای چنین سؤالی هیچ وقت نمی توان پاسخ قانع کننده ای یافت.13توصیف خدایی که ما را مجبور می کند از جبر تقدیر او پیروی کنیم نیز شاید به ظلم خدای پائولو بیافزاید. در داستان های وی، از برادر کشی هم نباید ناراحت بود که هر کاری می کنیم از قبل مقدر بوده است وما چاره ای جز آن نداریم.14در نگاه وی، انسان باید به یاد داشته باشد که این خدا است که انسان را در مسیر اراده الاهی اش حرکت می دهد.15

    نتیجه ای که پائولو می گیرد، این است که خدا ظلم می کند. پس ما هم می توانیم عادل نباشیم.16 در داستان «شیطان و دوشیزه پریم» می نویسد:

    از ترس کشیش ها، مراسم روز آمرزش را به ابتکار خود در آیین آنها آورده بود. در روز آمرزش، مردم باید دو فهرست تهیه می کردند. فهرستی از گناهانشان و فهرستی از گناهان خداوند. پس از اعتراف به گناهانشان، آمرزش می طلبیدند و پس از خواندن فهرست بی عدالتی های خدا با او معامله می کردند: خدایا من نسبت به تو نامنصف بوده ام و تو نسبت به من نامنصف بوده ای. پس چون امروز روز آمرزش است، تو گناهان مرا فراموش می کنی، من گناهان تو را و می توانیم یک سال دیگر با هم ادامه دهیم.17

    ج. بی حکمت

    در نگاه بسیاری از ادیان الاهی، از جمله اسلام، خداوند در آفرینش خود بهترین طراحی از نظام ممکن را ارائه کرده است. در این طراحی، هر چیزی با حکمت و هدفی در آفرینش خلق شده است. از خالق حکیم جز این انتظار نیست. در مکتب معنوی پائولو، خداوند در آفرینش خود چندان حکیمانه عمل نکرده است. خلقت انسان ها و آمدن آنها در این جهان، اشتباه خداوند معرفی شده است! در نظر وی، خداوند از زندگی یکنواخت آدم و حوا در بهشت کسل شده بود. درخت ممنوعه را در وسط بهشت کاشت تا کمی داستان خلقت جالب تر و مهیج تر شود.18

    پائولو از زبان ورونیکا القاء می کند:

    اگر خدا وجود داشته باشد، می داند درک بشر محدود است. او همان است که این هرج و مرج را آفرید که در آن فقر هست، بی عدالتی هست، حرص و تنهایی هست. بی شک او قصد خیر داشته، اما نتیجه آن فاجعه آفرین بوده است. اگر خدا وجود داشته باشد، در مورد موجوداتی که تصمیم می گیرند این زمین را زودتر ترک کنند، بخشنده خواهد بود و شاید از اینکه ما را وادار کرده وقت مان را آنجا بگذرانیم، عذر خواهی کند.19

    د. بی برنامه

    خداوند، جهان را اگر بر اساس برنامه حکیمانه ای آفریده باشد، برای انسانی که جهان برای او خلق شده است، طرح و برنامه خواهد داشت. از آنجایی که در مکتب معنوی پائولو، خداوند چندان حکیمانه عمل نمی کند، تدبیری هم برای انسان راه یافته در این جهان ندارد. در این نگاه، خداوند برنامه مشخصی برای هدایت انسان ندارد. انسان خود می باید راه را بر اساس گام های خویش شکل دهد.20به نظر وی: «همه کتاب های مقدس در جست و جوی خداوند و درک حضور او نوشته شده اند. اما آنچه خداوند از ما انتظار دارد نمی دانیم و اجدادمان نیز نمی دانسته اند.»21

    این، همان چیزی است که پائولو در مکتب معنوی خود دنبال می کند و آن را مقدمه شریعت گریزی خود قرار داده است. در نظامی که خداوند طرح و یا نقشه ای برای هدایت نداشته باشد، رضایتش نیز معیاری ندارد. آنگاه پائولو می تواند بگوید مهم این است که دنبال حرف دل بود و خدا در این صورت راضی خواهد بود.

    حضرت ابراهیم(ع) بیگانگان را پذیرفت و خدا راضی بود. الیاس(ع) بیگانگان را نپذیرفت، خدا راضی بود. داود(ع) به عملکرد خود می بالید، خدا راضی بود. باجگیر جلوی محراب از کرده های خود شرم داشت، خدا راضی بود. یحیای تعمید دهنده به صحرا رفت و خدا راضی بود. پولس به شهرهای بزرگ امپراطوری روم رفت، خدا راضی بود. از کجا بدانیم چه چیزی قادر متعال را راضی نگه می دارد؟ کاری بکن که قلبت فرمان می دهد و خدا خشنود می شود.22

    پائولو چنین نتیجه می گیرد: حال که معیاری وجود ندارد، نافرمانی و عصیان هم معنا ندارد. هرکس جایز است هرکاری بکند، خداوند او را خواهد بخشید. خداوند در نهایت، به همه کارهای ما راضی خواهد بود، حتی اگر بی جهت جنگ های صلیبی به راه انداخته شود و هزاران مسلمان کشته شوند و حتی اگر کلیسای قرون وسطی به اشتباه دادگاه تفتیش عقاید به راه اندازند و حتی اگر عیسی(ع) را بر صلیب کشند، خداوند همه را خواهد بخشید.23

    نقد و بررسی

    الف. لزوماً خداوند همه صفات کمالی را ندارد.

    1. نمی توان خدا را ظالم، خطاکار، بدون تدبیر برای هدایت و ... تصور کرد. خدا همان موجودی است که در تمام ابعادش کامل است. اگر در یک بُعد نقص داشته باشد، یعنی وجودش محدود است. نمی توان کمالی را تصور کرد و خداوند که هستی بخش همه وجود ها است، خود فاقد آن کمال باشد. فقدان آن کمال و اعطای آن به معنای این است که خدا این کمال را از دیگری گرفته است. این فرض هم با خدا بودن و واجب الوجود بودن او ناسازگار است.

    2. پائولو نمی تواند با ترویج پرستش چنین خدایی، آرامش را به ارمغان آورد. دل خوش کردن به خدایی که خطا می کند، ظالمانه رفتار می کند و ... سالک را از اضطراب ها و ترس ها رها نمی کند.

    ب. از خداوند نباید توقع عدالت داشت.

    1. ظلم یا به خاطر جهل است و یا ضعف نفس و یا نداشتن قدرت از اینکه خواسته را از راه دیگری به دست آورد. همه این امور، از وجود خداوند دور است. او نمی تواند ظالم باشد.

    2. خداوند باید سرآمد همه کمالات باشد. پس، از او توقع عدالت می رود. البته این هم توقع نیست که همیشه عادلانه بودن حکمش درک شود. چه بسا در این دنیا، به دلیل ندانستن برخی جهات مسئله علت عادلانه بودن حکمش روشن نباشد.

    ج. وجود رنج در زمین و مجبور بودن انسان ها دلیل بر ظلم خداوند است.

    1. انسان یعنی موجودی که در حیات اولش، باید روی کره خاکی با آن همه محدویت ها زندگی کند. کمال طلبی او و محدود بودن امکانات، قطعاً از جانب کسانی که نفس خود را رام نکرده اند، به ظلم منجر خواهد شد. اما این طبیعت زندگی عادی است. پائولو خود نیز می داند در این دنیا، اگر کسی بخواهد از شعله نور بهر ه مند شود، باید رنج درد را تحمل کند.24 اگر خداوند این جهان و انسان را به گونه ای می آفرید که ظلمی در کار نبود، دیگر فرشته بود و حال اینکه خداوند می خواست انسان بیافریند.

    2. معناداری زندگی، با هدف از آن سنجیده می شود. هدف از زندگی انسان در این دنیا، آزمون بندگی است و رنج و صبر در آن نیز جزء آزمون است.

    د. خداوند خطاکار است، پس انسان نیز می تواند خطاکار، ظالم و بی منطق باشد.

    گفته شد که خداوند هم نمی تواند ظالم و خطاکار باشد. پائولو خود نیز در ارتکاز خود چنین خدایی ندارد. وی خدایی دارد که گاه خطای انسان ها آنان را کمک می کند تا از خطا دور شوند.25 اگر از راه فاصله گرفتند، کمکشان می کند به راه بازگردند.26 حال که مقدمه غلط است، نتیجه نیز نادرست خواهد بود.

    ه‍ . خداوند در آفرینش اشتباه کرده است و طرح حکیمانه ای نداشته است.

    1. نمی توان اشتباه خدا را به یک افسانه بی اساس نسبت داد. خلقت انسان ها، زمینه ساز بهره مند شدن آنان از کمال و فیض وجود می شود و خداوند چشمه فیاض است و بُخلی ندارد.

    2. اگر با علم قطعی ثابت شود که خداوند باید حکیم باشد، آن گاه همه کارهای او حکیمانه خواهد بود، هر چند ما درک نکنیم. پائولو نیز چنین ادعایی ندارد که حکمت همه کارهای خداوند را بداند. حتی در تمثیلی در کتاب مکتوب، همه دستورات خداوند را حکیمانه می داند و خوانندگان را تشویق کرده که همه دستورات خداوند را انجام دهند، هرچند ظالمانه به نظر آید.27

    و. نسبت به بندگان برنامه مشخصی ندارد، معلوم نیست رضایتش در چیست و از این رو همه را می بخشد.

    1. چنین نتیجه ای ناشی از همان ضعف خداشناسی است. نمی توان تصور کرد که خدا هادی و مهربان و حکیم باشد و انسان را بدون نقشه راه رها کرده باشد. پائولو خود نیز که خدا را مهربان و نگران سرنوشت انسان ها می داند،28 به این تناقض اعتراف کرده است: «خدا هرگز فرزندانش را رها نمی کند. اما برنامه های او نامشخص است و راه را بر اساس گام های ما شکل می دهد.»29 نمی شود خدا مهربان باشد و مخلوقش را رها نکند، ولی برنامه ای به او ندهد. خداوند پیامبرانش را برای هدایت بشر فرستاده است. قرآن چه زیبا می فرماید: «خدا را چنان که باید نشناختند آن هنگام که گفتند: خدا چیزی بر بشری نازل نکرده. بگو چه کسی آن کتابی را که موسی آورده، نازل کرده است. همان کتابی که برای مردم روشنایی و رهنمود است.» (انعام: 91) آنان که خدا را بدون برنامه برای هدایت تصور کرده اند، در واقع خدا را نشناخته اند. شاید تمایل پائولو به اینکه راهنمای هرکس ندای درونش است، وی را مجبور کرده باشد که به این نتیجه برسد که خداوند هدایتی نداشته است.»

    2. خدایی که همه بندگانش را می بخشد، خدایی است که علی رغم عدالتش، در حق خوبان ظلم کرده است. چنین خدایی به جای اینکه بندگانش را برای پیمودن راه کمال ترغیب کرده باشد، آنها را به گناه تشویق کرده است.

    3. خداوند خود کمال مطلق است. هیچ نیازی ندارد. هدف خداوند از آفرینش انسان بهره مندی او از کمال بوده است. قطعاً خداوند از بندگانی راضی است که راه کمال را بپویند و رضایتش به اطاعت از همان دستوراتی است که به عنوان منشور راه کمال صادر کرده است.

    2-1. پرستش خدا

    1-2-1. ترویج پرستش خدای مادینه

    پائولو به وجود نیمه مؤنث در هر فرد مذکر و وجود نیمه مذکر در هر فرد مؤنثی معتقد است.30به نظر کوئلیو، هدف هستی همواره خود را در نیمه مادینه نشان می دهد. این تنها راه انسان برای درک خود و رسالت خویشتن است.31 این نگاه وی به خدا شناسی نیز سرایت کرده است و به وجود چهره مادینه خداوند نیز اعتقاد دارد.32 وی معتقد است: «یکی از چهره های خداوند، چهره یک زن است»33و کلیسای کاتولیک نیز چاره ای ندارد که در آینده نزدیک، این چهره مادینه خداوند را به رسمیت بشناسد.34 چهره مادینه خدا در هر دینی و در هر سنتی، به شیوه ای تجلی می کند. از آنجا که پائولو خود را یک کاتولیک می داند، نماد این چهره خداوند را مریم باکره می داند.35 البته، ممکن است در ادیان و فرقه های دیگری مِه را نماد ایزدبانو بدانند36 و برخی آب را نماد آن بدانند.37

    پائولو برای اینکه بتواند مروج پرستش چهره مادینه خداوند باشد، ربوبیت جهان را به او منسوب می کند. در رمان ساحره پورتوبلو، مادر اعظم را فرشته آفرینش معرفی می کند.38 وی بارها اشاره می کند که جهان در دستان مادر مقدس قرار دارد؛ اوست که تدبیر را به دست دارد.39 نیروی های شرّ جهان نیز همه در کنترل باکره مقدس هستند. او با نگه داشتن مار در زیر پای خودش، که نماد همه شرور عالم است، قدرت های خطرناک را تحت سلطه خود می آورد.40

    ایمان به بعد مؤنث و مؤنث اندیشی در نگاه او، یعنی اینکه به راحتی بتوان کارهای بی منطق41و متناقض انجام داد42و به قول خودش مقصودش، از زنانه اندیشی نقطه مقابل دکارتی اندیشیدن است.43 وی می خواهد سالک راه معنویتش از فکر کردن و منطقی بودن جدا شود و چندان به دنبال منطقی بودن و معنا داشتن مناسک نباشد. پنهان شدن در پرستش چهره مادینه خدا، راهی است که او برای رسیدن به هدف خود انتخاب کرده است.

    پائولو راه نجات جهان را در پرستش خدای مادینه بیان می کند:

    راز همه بدبختی های بشر در ادیان الاهی این است که تا به حال خدایی نرینه، نامهربان، قانون گرا و حساب گر را می پرستیده اند راه نجات در پرستش خدایی است که ما را از همه قیدها برهاند. در آیین مادر اعظم، آن چیزی که گناه می خوانیم و معمولاً به معنای تخطی از احکام اخلاقی قراردادی است، دیگر وجود ندارد وحتی روابط جنسی نیز آزاد می شود.44 می توان خدای مادینه را با رقص و پایکوبی پرستش نمود و با حیات دوباره این خدا، جهان را آرام کرد.45

    پائولو آیین مادینه پرستی را آیین عشق و رحمت می داند. رسالت مرد جوان در رمان کنار رود پیدرا، هموار کردن پذیرش دوباره خدای مادینه است: «من زایل کردن وجه مؤنث را از سیمای خدا، آن طور که مذاهب انجام داده اند، دوست ندارم. وجه مؤنث، یعنی رحمت و عشق به زندگی.»46 تنها با پذیرش چنین آیینی است که رحمت، دوباره برپا می شود.47 پائولو همه راز دور شدن از معنویت را پرستش خدای مرد می داند و می نویسد:

    تا خدا را فقط مرد بدانیم، همیشه غذایی برای خوردن و خانه ای برای اقامت خواهیم داشت. وقتی مادر سرانجام دوباره آزادی اش را به دست آورد، شاید مجبور شویم روی شبنم بخوابیم و از عشق تغذیه کنیم. شاید هم بتوانیم بین احساس و کار تعادلی ایجاد کنیم.48

    اینها پائولو را بر آن داشته تا به این موضوع بیاندیشد که در تثلیث مسیحی، به جای ایمان به روح القدس، پدر و پسر گفته شود: ایمان داریم به روح القدس، مادر و پسر.49 در رمان های پائولو، کم نیست صحنه هایی که مراسم دعای مریم باکره، مراسم عبادی است.50 به هنگام دعا، از الهه مادر حاجت خواسته شود.51 از مریم مقدس تقاضای کمک شود.52 و یا اینکه شخص پس از خلسه و ارتباط با الهه مادر، بتواند مشاور مردم باشد و راه حل همه مشکلات آنها را بداند.53

    پائولو مانع تحقق یافتن اندیشه مادینه پرستی و رهایی از قید و بند مذهب را، «بنیادگرایی» می داند. از این رو، پائولو با بنیادگرایی مبارزه می کند و شکوفایی معنویت در آینده مؤنث جهان را توقف بنیادگرایی می داند.54

    نقد و بررسی

    الف. یکی از چهره های خداوند مادینه است. راه نجات از بحران معنویت پرسش این چهره است.

    به نظر می رسد، پائولو برای اینکه از سختی دین داری بکاهد و آیینش را آیین مهر بداند، مادینه پرستی را ترویج می کند. اما باید گفت: هیچ نیازی به تصویر خدای مادینه نیست. خداوند، همه صفات کمالی را دارد. در عین حکمت و عدالت، کمال مهر و لطف را نیز دارد. پیامبر اسلام(ص) نیز برای ترغیب خداپرستی بندگان را به فرمان خدا خطاب می کند که « بندگان مرا آگاه کن که من بخشنده مهربانم!» (حجر:49) «بگو: ای بندگان من که برخود اسراف و ستمکرده‏اید! از رحمت خداوند نومید نشویدکه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. (زمر:53)» اگر برای برون رفت از بحران معنویت، باید عاشقانه زندگی کرد، می توان عاشقانه خدا را پرستید و جز او هیچ ندید.

    ب. ربوبیت عالم به دست خدای مادینه است.

    ربوبیت عالم به دست همان خدایی است که عالم را هستی بخشیده و همه نیازهای موجودات را برطرف می کند. البته خدای واحد، که خالق و رب عالم است، همه صفات کمالی را دارد؛ او همان خدای مهربان، کریم و رحیم است.

    ج. ایمان به بعد مؤنث یعنی جواز بی منطق بودن و مقید به احکام نبودن.

    1. جواز بی مبالات بودن، بی منطق بودن و خطاکار بودن برای پیروان یک مکتب معنوی، بسیار مضحک است. پائولو نیز به طرفداران خود نیز اجازه نمی دهد به آموزه های او بی مبالات باشند. به تمرین هایی که او برای سالکان داده، عمل نکنند و برخلاف دستورات او رفتار کنند. به اعتراف خود پائولو، وقتی انسان یک راه را انتخاب کرد، باید به تمام لوازم آن مقید باشد.55اگر مقید بودن به احکام و آداب خاصی از لوازم دین داری است، نمی توان دین دار بودن را انتخاب کرد و دین دار نبود.

    2. خداوند همه صفات کمال را یک جا دارد. هر صفتی از او، عین صفات دیگر است. خدای مهربان، همان خدای حکیم است. خدای لطیف، همان خدای عادل است. اگر در راه رسیدن به قرب الاهی، تعبد به مناسک لازم است، نمی شود خداوند به مقید نبودن به این ظواهر هم راضی باشد.

    2-2-1. مبارزه با خدا

    مطلب دیگری که در شیوة پرستش خداوند می توان در رمان های پائولو یافت، مبارزه با خدا است. او در رمان کوه پنجم به تبیین این شیوه پرداخته است. به نظر وی «گاهی خدا اطاعت می طلبد. اما گاهی هم مایل است اراده ما را بیازماید و ما را به مبارزه می طلبد تا عشقش را درک کنیم.»56

    ایلیا، پیامبر بنی اسرائیل، قهرمان رمان کوه پنجم، مبارزه با خدا را تجربه می کند. با اینکه در دین وی سوزاندن مرده ها حرام است، اما برای مبارزه با خداوندی که سرنوشت او را به دلخواه خودش تغییر می دهد، مرده های شهر اکبر را می سوزاند.57 حتی ایلیای پیامبر، وقتی شهری که به آن خو گرفته بود، در حمله دشمن ویران می شود، می گوید: «حالا که خدا ما را فراموش کرده، ما هم او را فراموش می کنیم. پیش از این، هدفم سرنگون کردن ایزابل بود و بازگرداندن اسرائیل. حالا در مبارزه با خدا می خواهم این شهر ویران شده را بازسازی کنم.»58

    پائولو، برای موجه جلوه دادن سخن خود، به کتاب مقدس تمسک می کند. وی کشتی یعقوب(ع) با خدا را نمادی برای مبارزه با خدا می داند. در نظر او، داستان کشتی یعقوب و پروردگار نسل به نسل نقل شده است تا هیچ کس از یاد نبرد گاهی لازم است آدمی با خدا منازعه کند.59به نظر او، همان طور که یعقوب در کشتی با خدا مبارک شد، این نبرد با خدا برای تمام سالکین راه موجب برکت و رشد خواهد بود.60 انسان سالک برای آنکه بتواند رسالت خداوند را بر دوش کشد، باید تا زمانی که خدا او را مبارک کند، به نبرد با خدا ادامه دهد.61

    از آنجایی که مبارزه با خدا شاید برای بسیاری مقبول نباشد، او حقیقت این مبارزه را ملاقات دوباره با خداوند بیان می کند.62 ملاقاتی که به قصد بی احترامی نیست، بلکه راهی است که از طریق آن، سالک فنون راه زندگی را می آموزد.63

    نقد و بررسی

    الف. گاه خداوند برای به دل انداختن عشقش، مایل به مبارزه با بندگانش است.

    به نظر می رسد، پائولو این روش را برای تجویز بی مبالاتی به مناسک ادیان الاهی معرفی کرده است. در هیچ منطقی، مبارزه خداوند با بنده اش قابل توجیه نیست. انسان ها همه شئون و هستی خود را از خدا دارند. از این رو، مبارزه با خدا در عالم تکوین و واقع غیرممکن است. اما مبارزه با خدا در عالم تشریع و احکام، هرچند به اجازه تکوینی خداوند امکان می یابد، اما مورد رضایت تشریعی او نیست. منطقی نیست که خداوند امری کند و از مکلفین بخواهد به آن امر عمل نکنند.

    ب. ارزه با خدا راهی برای مبارک شدن، ملاقات با خدا و یادگرفتن فنون زندگی است.

    پائولو این اندیشه را تحت تأثیر کتاب مقدس پذیرفته است.64 صرف نظر از اعتبار آموزه های کتاب مقدس، از برون دینی، هیچ توجیهی برای آن یافت نمی شود. اگر خداوند می خواهد بندگانش را مبارک کند، به ملاقات بپذیرد و یا فنون زندگی بیاموزاند و همه اینها را ارمغان نافرمانی خود قرار داده است، به چه دلیل به طاعت خود خوانده است؟

    انسان شناسی از نگاه پائولو کوئلیو

    جایگاه انسان در آفرینش

    اولین سؤال مهم در انسان شناسی، رابطه انسان با جهان آفرینش است. در پاسخ به این سؤال، باید به رابطه انسان با جهان و نقش او در این جهان پرداخته شود. اینکه انسان از کجا آمده است، به کجا می رود، برای چه به این دنیا آمده است، و غایت آفرینش او  چیست؟

    در واقع، انسان شناسی پاسخ به همه این سؤالات بنیادین است. آنچه جالب است اینکه، در مکتب معنوی پائولو، این سؤالات بنیادین پاسخ ندارند. جالب اینکه، بدون داشتن پاسخی برای این سؤال ها، باز هم می توان به زندگی معمولی ادامه داد. او زندگی را مانند یک کاروانی می بیند که معلوم نیست از کجا آمده و به کجا در حرکت است.65

    از خدا سؤال هایی را می پرسم؛ همان سؤال هایی که در کودکی از مادرم می پرسیدم. ... بعد از مرگ کجا می رویم؟ ما که قرار است بمیریم، چرا به این دنیا می آییم؟ خدا یعنی چه؟ و استپ با زمزمه مداوم بادش پاسخ می دهد: این کافی است. همین که بدانیم در زندگی هرگز برای سؤال های بنیادین ما پاسخی نخواهیم یافت. با این وجود، می توانیم پیش رویم.66

    هرچند بسیار مهم است انسان هدف از خلقت خود را بداند تا بتواند در راستای آن گام بردارد، در اندیشه پائولو هرگز راهی برای این فهم وجود ندارد. او برای توجیه روایی این جهل و نادانی، می گوید: مهم نیست که ما پاسخ این سؤال را ندانیم؛ چرا که هدف خداوند از معماری جهان و آفرینش انسان به خودش تعلق دارد. لازم نیست ما سر از کار او در بیاوریم.67 پائولو اعتراف می کند خود در تمام سال ها به دنبال یافتن پاسخی برای این سؤالات بوده است. اکنون یقین دارد که در این جهان پاسخی قطعی وجود ندارد. همین که در آخرین لحظه عمر در این دنیا، در مقابل خالق هستی بفهمیم تمام فرصت هایی که به ما داده است، برای چه بوده، کافی است.68

    نقد و بررسی

    الف. پاسخی برای سؤال جایگاه انسان در آفرینش، نداریم.

    بهتر است پائولو بگوید پاسخی برای این سؤال نیافته است، نه اینکه پاسخی برای این سؤال وجود ندارد. به هر حال، حداقل در اسلام تصویر کامل و معقولی از نقش و جایگاه انسان در آفرینش ارائه شده است. جویندگان می توانند به منابع تفصیلی آن رجوع کنند.69به اجمال می توان گفت: در اسلام انسان آن موجود فقیری است که از خود هیچ ندارد و هستی و تمام آنچه دارد، خدایش به او غایت کرده است.70 خدایش او را در بهترین صورت آفریده است،71 او را چشم و گوش و دل داده،72 کرامت بخشیده73 و خیر و شرش را نشان داده تا در انتخاب راهش در تردید نماند.74 نهایت مسیر انسان، بازگشت او به سوی خدا است.75 در این چند روز دنیا، وظیفه انسان بندگی خدا است.76 خداوند آنها را در انجام دادن بهترین اعمال می آزماید.77 هرچند انسان در این مسیر، سختی های بسیار می کشد،78 اما می تواند در این امتحان پیروز شود و به جایی رسد که شایسته خلافت الاهی باشد و79 او را در زمین تجلی بخشد. انسان ممکن است در این امتحان مردود شود، از حیوانات نیز پست تر شود80 و تنها پی شهوت خویش باشد.

    ب. مهم نیست که هدف از خلقت را ندانیم.

    دانستن هدف خلقت، دانستن نقش انسان است. اگر خلقت بازیچه باشد، انسان هم می تواند کودکانه پی بازی خود و رؤیاهای خود برود. اما اگر خدای حکیمی، به حکمتی جهان را خلق کرده، نقش و وظیفه انسان هم فرق می کند. اگر هدف از خلقت، فیضان وجود باشد و تعالی یافتن موجودات، آن گاه راه انسان باید گام گذاشتن در مسیر تعالی باشد.

    وظایف انسان در این دنیا

    در مجموعِ نوشته های پائولو، می توان وظایفی را ملاحظه کرد که او برای انسان درنظر گرفته است. آگاهی از این وظایف و رسالت هایی که او بر دوش انسان گذاشته است، ما را به انسان شناسی او نزدیک تر می کند.

    الف. گام برداشتن در مسیر افسانه شخصی

    پائولو اولین و مهم ترین وظیفه انسان ها را تحقق بخشیدن به رؤیاهای شخصی خود می داند. «هر انسانی، افسانه شخصی خودش را دارد که باید تحقق یابد. همان دلیل وجودی او در این دنیا است.»81«تحقق بخشیدن به افسانه شخصی، یگانه وظیفه آدمیان است.»82 در نگاه او، هر آرزویی معنایی دارد و انسان تنها با داشتن آرزوهایش می تواند بفهمد کیست.83

    در نگاه پائولو، قلب انسان دفینه ای است که برای معنایابی هر چیز باید به آن رجوع کرد.84اگر قلب انسان، او را به دنبال رؤیای خاصی هدایت کرد، او معنای خودش و زندگی اش را در آن رؤیا می یابد. انسان در نگاه او خلق شده است تا به دنبال افسانه خویش باشد. تنها در این صورت است که خالق نیز از او رضایت خواهد داشت. کیمیاگر، که نماد مکتب معنوی اوست، می گوید: «هیچ قلبی تا زمانی که در جست و جوی رؤیاهایش باشد، هرگز رنج نخواهد برد؛ چون هر لحظه جست وجو، لحظه ملاقات با خداوند و ابدیت است.»85

    نقد و بررسی

    الف. مهم ترین وظیفه تحقق بخشیدن به رؤیا است.

    1. اگر منظور از پی گرفتن رؤیاها، تلاش و حرکت برای تحصیل ناداشته ها است، ارزش رؤیا به هدفی است که به آن اندیشیده می شود. اگر این تلاش، سالک را به کمال واقعی نزدیک تر می کند، این رؤیاها ارزشمند است. اما اگر منظور از رؤیا، هوای نفس باشد، نه تنها ارزشی ندارد، بلکه ویران گر هست. رؤیای شهوت، ثروت و قدرت، انسان را اسیر زندگی دنیوی می کند و از حقیقت خویش دور می کند. اصل اول طریق معنویت، رهایی از خود است. چنین رؤیا پروری تکیه بر خود است.

    ب. راه رؤیا راه رضایت خدا است.

    1. رؤیاها، نوعی نشان از نقص های درونی است. از این رو، رؤیا را می توان نوعی بازگشت به خود دانست. مهم این است که شعور نیز همراه این حرارت درون شود و مصادیق کمال به درستی تشخیص داده شوند. اگر چنین شود، قطعاً خداوند نیز به کمال کسب شده راضی خواهد بود. اشتباه در انتخاب مسیر نیز موجب پی گرفتن قوای شهوانی و سقوط به مرز حیوان بودن خواهد شد.

    3. پائولو در نوشته های خود، هیچ تبیینی از این موضوع ندارد که چگونه خداوند در پی گرفتن رؤیاها، هرچند ثروت اندوزی و سکس باشد، راضی خواهد بود. خداوند اگر کمال بی انتها است، تنها به کمال و در مسیر کمال واقعی قرار گرفتن راضی خواهد شد.

    ب. هویت بخشی به خود بر اساس انتخاب آزاد

    تأکید بیش از حد پائولو بر اینکه انسان باید با انتخاب آزادنه خود هویت خود را شکل دهد. او را در کنار اگزیستانسیالیست ها جای می دهد. شعار جنبش اگزیستانسیالیسم این است که هر فردی خود، هویت خویش را بر اساس اراده آزاد خود می سازد. ذات انسان در این مکتب، آزادی است. اوست که خود با آرزوها و فعالیت های خود به زندگی اش معنا می بخشد. در این نگاه، مهم آزادی اراده و فعل است و جهتی که انسان آزاد به سوی آن حرکت می کند، اهمیت ندارد.86 پائولو نیز همسو با ایشان معتقد است: «کسی که انتخاب نکند، در نظر پروردگارش مرده است.مهم ترین فضیلت انسان در اندیشه او، قدرت انتخاب است.»87 پائولو این نظر خود را نیز به کتاب مقدس مستند می کند: «مطابق عهد قدیم، خدا خدا است. او «به موسی نگفت خوب است یا بد است، فقط خیلی ساده گفت: من هستم.»88

    پائولو، که به اعتراف خودش در طول زندگی به دنبال پاسخ این سؤال بود که من کیستم، وقتی این پاسخ را یافت، آرام شد و از تلاش برای حل معمای زندگی بازایستاد. وی اکنون فهمیده است که پاسخ چیست: «من هستم. و از لحظه ای که هستم، باید باشم. پس نمی توانم پاسخ دهم که باید بی کم و کاست باشم. خداوند به موسی که می پرسد: تو کیستی؟ می فرماید: «من هستم آن که هستم. من فکر می کنم که ما هستیم. همین. هیچ چیز اضافه ای ندارد.»89

    در نگاه اگزیستانسیالیستی پائولو، مهم این است که انسان همان باشد که خود ساخته است. کیفیت این ساختن مهم نیست. تنها مهم این است که انسان ها مصمم باشند، همان باشند که می خواهند باشند.90 همان باشند که هستند و نه آنچه دیگران بخواهند از ما بسازند.91 مهم نیست این دیگران چه کسانی باشند، همسایگان باشند و یا پیامبران الاهی. تمام تلاش پائولو این است که انسان را حتی از تحت سیطره تربیت الاهی نیز خارج کند. انسان در مکتب او، خود باید به هویت خویش رنگ ببخشد و حتی برنامه های الاهی نیز نباید بر او تحمیل شود.

    نقد و بررسی

    مهم ساختن شخصیت خود بر اساس اراده آزاد است.

    همان طور که گذشت،  اعمال انسان به اختیاری بودن آن است. اما این شرط، شرط لازم است، شرط کافی. در ارزش سنجی نهایی عمل، نوع عمل نیز مهم است. ممکن است انسان با اختیار آزاد خود، انسان را بکشد و ممکن است یک انسان را نجات دهد. ارزش این دو،  هم مساوی نیست. وقتی اعمال انسان مختار ارزشمند است که او را به کمال خود نزدیک ند.

    ج. پراکندن عشق

    در رساله های پائولو، ف از زندگی انسان در این دنیا، آموختن عشق ورزی بیان شده است.92 و عشق را برترین گنجینه روحانی می داند.93آوای درونی میخائیل، راهنمای سفر در رمان زهیر، می گوید: «مأموریت من مأموریت تمام انسان ها است، کاشتن دوباره عشق روی زمین.»94 آتنا نیز که قهرمان داستان ساحره پورتوبلو است، در مورد رسالت انسان ها چنین موعظه می کند: «همه ما وظیفه داریم،عشق بورزیم و بگذاریم عشق به هر شکلی که بهتر می داند، تجلی یابد. نمی توان و نباید بترسیم وقتی قوای تاریک فقط برای کنترل دل و ذهن ما سعی می کند، صدایش را به گوش ما برساند.»95

    وقتی جهان برای عشق خلق شده است و رسالت آدمیان، پراکندن عشق است، شریعتی هم اگر در میان باشد، فرجامش عشق است.96در این شریعت، واپسین آزمون، عشق است. همه آنچه در این دنیا انجام داده ایم، «به حساب نخواهد آمد. همچنین است آنچه باور داشته ایم، یا آنچه به انجام رسانده ایم، هیچ یک از اینها ذخیره نمی شود. آنچه برای ما ذخیره می شود، روش ما برای عشق ورزیدن به همنوع است.»97 اگر ایمانمان به حدی باشد که کوه ها را بتوانیم جابه جا کنیم و عشق نداشته باشیم، هیچ هستیم. اگر تمامی اموالمان را میان فقرا تقسیم کنیم و بدن خود را به آتش سپاریم، اما عشق نداشته باشیم. هیچ حاصلی به دست نیاورده ایم.98

    نقد و بررسی

    وظیفه انسان و شریعت او در عشق ورزی است.

    عشق نیروی قدرتمندی در رساندن سالک به منزل نهایی است. البته، آن هم نه هر عشقی. عشقی انسان را به کمال خود هدایت می کند که مناسب با هویت او روحانی باشد. در اسلام نیز دین چیزی غیر از محبت نیست.99 اما باید توجه داشت که عشق خود هدف نیست. عشق زمینه ساز می شود، سالک بهتر به دستورات خداوند عمل کند. نتیجه عشق به خداوند، تبعیت و اطاعت بردن از او خواهد بود.100

    3-2. ذات انسان

    الف. متفاوت

    پائولو معتقد است، تمامی انسان ها در ذاتشان متفاوت هستند. این تفاوت به حدی است که هر انسانی راه و نقشه ای متفاوت دارد. در اندیشه او، «تمام انسان ها متفاوت اند و باید هر کاری را می توانند بکنند تا متفاوت بمانند.»101 مهم این است که هرکس افسانه شخصی اش را تحقق بخشد. در این راه به حرف ها و طعن های دیگران نباید توجه کند؛102 چرا که هر کس شیوه خود را دارد.103 در تصویری که او از انسان ها ارائه می دهد، انسان ها ذات مشترکی ندارند، نمی توانند رؤیاها و آرمان های مشترکی داشته باشند.

    نقد و بررسی

    الف. هر کسی متفاوت از دیگران است.

    1. شکی در تفاوت انسان ها در شرایط و برخورداری از امکانات نیست، اما اینها هیچ یک تفاوت در ذاتیات انسان نیست. همه انسان ها در دل میل پرستش دارند، زیبایی را دوست دارند، از خوبی خوششان می آید و از بدی تنفر دارند.

    2. پذیرفتنی است که میزان استعداد های انسان ها متفاوت باشد، اما همه یک راه داشته باشند و مهم این باشد که هرکس به اندازه وسع خویش مکلف به پیمودن مسیر باشد. در قرآن این نکته بارها تکرار شده است.( مؤمنون:62. همچنین ن.ک: بقره:233 و 286، انعام:152، اعراف:42.)

    ب. انسان ها متفاوت اند شاید به این دلیل که هر کسی رؤیای متفاوتی دارد.

    اگر معیار تفاوت انسان ها به هواپرستی باشد، انسان ها بی نهایت گونه دارند. البته در همین هواپرستی هم، تنها مصادیق راه متفاوت است و انسان ها در نوع امیالشان مشترک هستند. تفاوت واقعی انسان ها در این است که، برخی به اراده خود با امیال خویش به جست وجوی خدا می روند و برخی ارضای امیال خویش را در زمین جست وجوی می کنند.

    ب. نیمه مؤنث

    از دیگر اصولی که پائولو در توصیف ذات انسان دارد، وجود نیمه مؤنث در هر فرد مذکر و وجود نیمه مذکر در هر فرد مؤنثی است. «هر مردی وجهی زنانه و هر زنی وجهی مردانه دارد.»104 پائولو این نگاه خود را ریشه دار در اندیشه تناسخ می داند. وی معتقد است: ارواح انسان هایی که عاشق یکدیگر می شوند، از قبل به هم متصل بوده اند.105وقتی سال ها و شاید قرن ها بعد، این دو نیمه به هم می رسند. نیرویی حاصل می شود که عشق نامیده می شود.106

    نقد و بررسی

    الف. وجود عشق اولین دلیل وجود نیمه مؤنث است.

    1. پدید آمدن عشق بین دو نفر، پدیده ای قابل تحقیق است. یک فرضیه در مورد پیدایش این حالت این است که عاشق و معشوق سابقاً به هم تعلق داشته اند. حال دو نیمه گم شده دوباره همدیگر را یافته اند. چنین فرضیه ای،  تنها فرضیه ممکن نیست و اثبات آن نیازمند دلیل است.

    2. به عنوان یک فرضیه رقیب، می توان عشق را حاصل ارضای میل کمال طلبی انسان دانست. وجود مرد و زن، هم از نظر جنسی ـ جسمی و هم از نظر روحی، نقص هایی دارد که با در کنار گرفتن همسری از جنس مخالف، آن نقص ها جبران می شود. این جبران، به کمال رسیدن است و هر رسیدن به کمالی همراه با لذت است. علامه طباطبایی در تفسیر آیه «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»107 (روم:21)چنین نظری اتخاذ کرده اند.108

    3. گاه دو انسان از دو جنس یکسان نیز عاشق هم می شوند. این به دلیل این است که این دو، در کمال بخشی هم و تأمین نیازهای عاطفی یکدیگر مؤثر هستند. پائولو با نظریه خود، عشق در این موارد را نمی تواند توضیح دهد. حال آنکه، شدیدترین جذبه های عاشقانه در فرهنگ شیعیان بین آنان و امامانشان می باشد. از طرفی، گاه انسان واقعاً عاشق کسی می شود و بعد از سالها، به جهت اینکه دیگر نیازهایش از سمت او تأمین نمی شود، علاقه عاشقانه به نفرت تبدیل می شود. اگر عشق سال های اول، صرفاً به دلیل اتحاد نیمه های گم شده باشد، نفرت سال های بعد توجیه پذیر نخواهد بود.

    ب. تناسخ دومین دلیل وجود نیمه مؤنث است.

    وی به استناد ابدی بودن ارواح، حکم به پذیرش تناسخ کرده است.109 باید گفت: این دلیل وقتی کامل است که در مقدمه دیگری ثابت شود، تنها فرض تصور ارواح ابدی در چرخه های تناسخ است. اما از آنجا که این مقدمه باطل است، نتیجه هم باطل خواهد بود. صرف قابل قبول بودن فرض معاد انسان ها در دنیای دیگری، برای از اعتبار ساقط کردن آن مقدمه کافی است. علاوه بر این، عقل نیز حکم به امتناع تناسخ می کند. ابن سینا و ملاصدرا هر یک در استدلال های جداگانه ای این امتناع را نشان داده اند.110

    ج. شریر

    در نگاه پائولو، ذات انسان شریر است. هر وقت فرصتی برایش پیش آید، ظرفیت بالایی برای بدی دارد.111 کشیش رمان او می گوید: همه ما انسان ها سرشتی پست و پلید داریم. تنها به این دلیل گرفتار مجازات ابدی نمی شویم که عیسی خود را برای نجات نوع بشر قربانی کرده است.112 در این نگاه، نه تنها انسان های معمولی، که حتی انبیاء الاهی نیز در این اصل مشترک هستند و ذات شریری دارند. پائولو این اعتقاد خود را مستند به انجیل لوقا می کند:

    در انجیل لوقا لحظه ای است که مرد مهمی به عیسی(ع) نزدیک می شود و می پرسد، ای استاد نیک! چه کنم تا وارث حیات سرمدی گردم؟ و شگفت زده می شویم که عیسی(ع) پاسخ می دهد: چرا مرا نیکو می گویی، هیچ کس نیکو نیست، جز یکی و آن خداوند است.

    سال ها بر این متن کوتاه غور کرده ام. و کوشیده ام منظور مولامان را بفهمم: اینکه او نیک نبوده؟ که تمام مسیحیت، با آن جوهره نیکوکاری بر اساس آموزش های کسی بنا شده که خود را بد می دانست؟ سرانجام، فهمیدم: مسیح(ع)، در این لحظه به سرشت انسانی خویش اشاره می کند. هنگامی که انسان است، بد است. هنگامی که خدا است، نیک است.113

    کتاب شیطان و دوشیزه پریم، شرح  نبرد ذات شریر انسانی با نیکی است. «خارجی» به دهکده ویکسوز آمده است تا ببیند ذات انسان ها شریر است یا نیک. اگر نیک باشد، خدا عادل است و انسان را به دلیل هر کاری که کرده، خواهد بخشید، اما اگر بد باشد، همه چیز رواست و انسان از پیش محکومیم.114 او در این رمان بسیار کوشیده است نشان دهد: اگر بپذیریم ذات انسان ها شریر باشد، زندگی و مصیبت های آن، که از شرارت دیگران حاصل می شود، پذیرفتنی تر است.115

    نقد و بررسی

    الف. ذات انسان بد است و ظرفیت شرارت دارد.

    1. افکار پائولو شکل گرفته از جامعه مسیحی است. شاید اندیشه او در شریر بودن ذات انسان نیز ریشه در کتاب مقدس، آن هم به روایت پولس باشد. در اندیشه مسیحی، انسان با طینت گناه متولد می شود. فرزند آدم، وقتی پای به عرصه زندگی می گذارد، در گناه پدرش شریک است116و مرگ مجازات او است. پولس رسول گفته است: انسان برده گناه است117 و به گناه فروخته شده است.118 گناه همراه خود مرگ را آورده و چون همه گناهکارند، پس مرگ همه را دربرگرفته است.119 در نگاه پولس، ذات انسان چنان به شرارت خو دارد که نمی تواند کار نیکی که می خواهد انجام دهد. در عوض، کاری را که از آن نفرت دارد به جا می آورد.120

    2. علت دیگر چنین اندیشه ای، قطعاً ضعف در خداشناسی است. خدای عادل نمی تواند انسان ها را با ذات شریر خلق کرده باشد و از آنها توقع نیکی داشته باشد.

    3. اینکه گاه از انسان شرارت سر می زند، دلیل نمی شود که ذاتش با شرارت سرشته شده باشد. ذات انسان هم ظرفیت بدی دارد و هم ظرفیت نیکی. نفس هم میل به شرارت دارد و هم میل به خداپرستی.خوبانی که خوبی می کنند، هیچ احساس نمی کنند که خلاف حال و مقتضای دل خویش عمل می کنند.

    4. نفس انسان طوری خلق شده که با اراده قوی اش بتواند نفس امّاره خود را لگام زند. پائولو خود بارها تکرار کرده است: انسان این توانایی را دارد که نفس شرارت گر خویش را مهار کند.121

    ب. در چنین صورتی است که وجود شرارت ها و گزندها پذیرفتنی تر است.

    زندگی وقتی معنادار است که همه ارکان آن در راستای هدفی باشد که حیات برای آن ادامه دارد. راه کمال باید از سختی ها و آزمایش های متعدد بگذرد و شرارت ها و گزندهای دیگر انسان ها، نه به معناداری زندگی آسیبی نمی زند و نه گریزی از آن است.

    د. مجبور

    پائولو در انسان شناسی خود، انسان را اسیر سرنوشت مکتوب می داند. اختیار را از او سلب می کند. در نگاه او هرچند «همه گمان می کنند که همه چیز تحت اختیارشان است، اما بر هیچ چیزی اختیار ندارند. در انجیل متی 5:18 آمده است: هیچ کس نمی تواند همزه یا نقطه ای به آنچه مکتوب است اضافه کند.»122اعتقاد به جبر، موجب شده پائولو دو کتاب خود را به نام عربی مکتوب نام گزاری کند. او با استفاده از این واژه، در رمان کیمیاگر نیز به خوانندگان خود القاء می کند که نباید از سرنوشت مکتوب خود بگریزند.123 در این اندیشه، سالک راه باید بیاموزد همه نشانه هایی که در راه می بیند، پیام مکتوب است و نه یک تصادف.124

    در داستان های او، وقتی آرجونای رزم آور از شرکت در نبردی که منجر به کشته شدن برادرش می شود، منصرف می شود، کریشنا به او می گوید: «گمان می کنی می توانی کسی را بکشی؟ دست تو دست من است. هر کاری می کنی، قبلاً رقم خورده است. هیچ کس نمی کشد، هیچ کس نمی میرد.»125 انسان باید به یاد داشته باشد که دستی وجود دارد که هر حرکت او را هدایت می کند. اسم این دست خدا است، او همیشه باید او را در مسیر اراده اش حرکت دهد.126

    برای توجیه معنای زندگی، بلاها و خطاکاری های، دیگران که زندگی ما را ویران می کند، پائولو راه حل را در ذات مجبور انسان ها می داند. دراین صورت، هر اتفاقی که بیافتد جایز است. ما در قبال حوادثی که رخ می دهد، مسئول نیستیم؛ چراکه «ما از پیش محکومیم و کردارهای ما در این زندگی، کم ترین اهمیتی ندارد.»127 شاید کمی مبهم باشد که چگونه پائولو هم نقشه راه را پی گرفتن رؤیای شخصی بداند و هم انسان را مجبور بداند؟ پائولو در پاسخش به این سؤال، قرار گرفتن رؤیا ها در مسیر زندگی را نیز خارج از اختیار آدمی می داند.128 انسان اختیاری ندارد و همه چیز به این بسته است که کدام یک از نیکی و بدی سر راه انسان قرار بگیرند.129

    پائولو در رمان کیمیاگر می نویسد: مهم ترین پیام کتاب ها، تأکید بر این نکته است که انسان ها در انتخاب تعیین سرنوشت خویش ناتوان هستند و تنها باید به آن، تن دهند.130 حال اگر این نکته را در نظر گیریم که کیمیاگر  برجسته ترین اثر او در زمینه ترویج پی گرفتن افسانه شخصی باشد، متوجه می شویم که او تن دادن به سرنوشت مکتوب رؤیاها را، یگانه راه زندگی می داند؛ رؤیاهایی که به اختیار ما در ذهن ما قرار نگرفته اند و برای معنایابی زندگی، چاره ای جز پی گیری آن نداریم. در واقع، تمام آنچه پائولو می خواهد از جبر تقدیر بگوید، همین است که انسان برای خوشبختی و معناداشتن زندگی اش چاره ای جز تسلیم شدن به حوادث و رؤیاهایش ندارد؛ حوادثی که با طرح قبلی خداوند در زندگی انسان قرار می گیرند.131 خداوند نیز در این زندگی، از گذشته و آینده بندگان با خبر است و از اعمال زشت انسان ها نیز تعجب نمی کند.132

    نقد و بررسی

    الف. نمی توان نقطه ای به آنچه مکتوب است افزود.

    1. مکتوب بودن سرنوشت، مبهم است. به یک معنا صحیح است و به یک معنا غلط. برداشت اول این است که، خداوند آگاه به همه امور است. همه امور از پیمانه تقدیر او گذر کرده است. برداشت دوم این است که، انسان در این جهان از خود هیچ اختیاری ندارد. هر چه انجام دهد، همان مشقی است که خدا از قبل برایش نوشته است. از مجموع سخنان پائولو بر می آید که وی برداشت دوم را اراده کرده است. این سخن نادرست است؛ چراکه علم خداوند به اعمال بندگان نقشی در نیک و بد شدن اعمال آنان ندارد. از آنجا که خداوند مادی نیست و فرازمانی است، به آنچه که افراد در آینده انجام می دهند علم دارد، اما این علم او تصویر همان واقعیتی است که اتفاق می افتد. متعلق علم خداوند عمل انسان مختار است.

    ب. انسان در قرار گرفتن در مسیر رؤیاهایش نیز مجبور است.

    هرچند انسان ها در جوامع مختلفی، با فرهنگ ها و آرمان های مختلفی متولد می شوند. خانواده، شرایط زندگی و استعدادهای متفاوت بر زندگی افراد اثرگذار است، اما نقش اراده انسان چنان پر رنگ است که می تواند بر همه این عوامل غلبه کند و نگذارد زندگی او را به پیمودن مسیر خاصی مجبور کند.

    ج. زندگی این گونه معنادارتر است.

    زندگی وقتی معنادار است که تماماً در مسیر هدف خود باشد. دنیا برای امتحان خلق شده و معناداری زندگی با اختیار انسان ها در این آزمون کامل می شود. البته آزادی انسان ها، گاه موجب آزارهایی برای دیگران نیز می شود. اما گریزی از آن نیست.

    د. انسان در قبال اعمالش مسئول نیست.

    احتمالاً پائولو تحت تأثیر مسیحیت پولسی چنین کلامی را بر زبان رانده باشد.133 اما حقیقت این است اگر قرار باشد که انسان در این زندگی مجبور باشد، اگر قرار باشد انسان در قبال اعمال خود مسئول نباشد، خلقت انسان بیهوده خواهد شد. نمی توان تصور کرد که خداوند از سر بی حوصلگی جهان را خلق کرد تا بازیچه ای داشته باشد. او کمال نامتناهی است. جز فیض از او انتظار نیست. او انسان را برای به کمال رسیدن خلق می کند و کمال انسان بدون اختیار بی معنا است. وجدان انسان نیز خود مؤید این است که در نقش آفرینی های خود آزاد و مختار است.

    ه‍ . خداوند به اعمال ما آگاه است و از گناهانمان تعجب نمی کند.

    علم خداوند به اعمال بندگان نقشی در نیک و بد شدن اعمال آنها ندارد. از آنجا که خداوند مادی نیست و فرازمانی است، به آنچه که افراد در آینده انجام می دهند علم دارد. اما این علم او، تصویر همان واقعیتی است که اتفاق می افتد. در حقیقت، این انسان است که خود با اختیار خود تصمیم بر انجام یا ترک کاری می گیرد. متعلق علم خداوند عمل انسان مختار است.

    نتیجه گیری

    گفته شد که به نظر پائولو کوئلیو، شناخت خداوند نه ضرورت دارد و نه ممکن است. با این وجود، او خدا را خطاکار، ظالم، بی حکمت و بی برنامه توصیف می کند. حال آنکه، شناخت خدا اولین قدمی است که هر سالک برای تشخیص مسیر خود به آن نیاز دارد. خداوند آن موجودی است که جامع همه کمالات است و نقصی در او راه ندارد. پائولو برای دعوت به دین، مردم را به پرستش خدای مادینه می خواند و اعلام می کند که مبارزه با خداوند نیز جایز است. حال آنکه، نیازی به تصور خدای مادینه نیست. خدای جامع کمالات، در عین حکیم بودن و عادل بودن، مهربان و رحیم نیز هست و مبارزه با چنین خدایی غیر منطقی است.

    در بحث انسان شناسی پائولو پاسخی برای فهم جایگاه انسان در آفرینش یافت نمی شود. وظیفه انسان در این دنیا تنها عشق ورزی، به دنبال رؤیاها رفتن و شکل دهی به هویتش بر اساس اراده آزاد است. حال آنکه، انسان بنده خداوند است و در مسیر این دنیا، جایگاهش آزمون دهنده ای است که باید به کمال رسد و تنها وظیفه اش گام گذاشتن در مسیر هدایتی است که خالق او برایش در نظرگرفته است. همچنین پائولو ذات انسان ها را متفاوت از یکدیگر می داند. هر انسان را دارای یک نیمه مؤنث فرض می کند و او را در نهادش شریر و مجبور می داند. حال آنکه، در انسان شناسی اسلامی، انسان ها ذات یکسانی دارند، برای راه کمال سرشته شده اند و نیک نهاد و مختار هستند.


    پی نوشت ها:

    1. پائولو کوئلیو، مکتوب، ص 70.

    2. همو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 150 و 151.

    3. همو، اعترافات یک سالک، ص 96.

    4. ر.ک: عبدالله، جوادی آملی، تبیین براهین اثبات وجود خدا، اسراء و محمد، حسین زاده، فلسفه دین؛ محمد حسن، قدردان قراملکی، پاسخ به شبهات کلامی(دفتر اول خداشناسی).

    5. خدا در زبان فارسی معادل واجب الوجود است. خدا تشکیل شده است از خود به علاوه آی. یعنی وجودش این گونه است که خودش بوده و نیازند کسی که به او وجود و حرکت دهد نبوده است.

    6. پائولو کوئلیو، شیطان و دوشیزه پریم،ص 9.

    7. همان، ص 109.

    8. پائولو کوئلیو، کوه پنجم، ص 224.

    9. همو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ص 167 و 168.

    10. همو، کوه پنجم، ص 194.

    11. همان، ص 176.

    12. همان، ص 224.

    13. پائولو، کوئلیو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 173.

    14. همو، چون رود جاری باش، ص 36.

    15. همان، ص 42.

    16. همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 112.

    17. همان، ص 147 و 148.

    18. پائولو کوئلیو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ص 165.

    19. همان، 25.

    20. پائولو کوئلیو، راه نمایی رزم آور نور، ص 47.

    21. همو، کیمیاگر 2، ص 174 و 175.

    22. همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 177.

    23. همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 164.

    24. همو، مکتوب، ص 25

    25. کوئلیو، پائولو، زهیر، ص 186.

    26. همو، کوه پنجم، ص 34.

    27. همو، مکتوب، ص 36.

    28. همو، زهیر، ص 186؛ همو، ، کوه پنجم، ص 34.

    29. پائولو کوئلیو، راه نمایی رزم آور نور، ص 47.

    30. همو، چون رود جاری باش، ص 171.

    31. جبران، خلیل جبران، نامه های عاشقانه یک پیامبر، ص126.

    32. پائولو، کوئلیو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 31.

    33. همان، ص 84.

    34. شهاب شهرزاد، زندگی و آثار پائولو کوئلیو ، ص 38 .

    35. پائولو کوئلیو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 83 و 85 و 88 -91.

    36. همان، ص 148.

    37. همان، ص 85.

    38. پائولو کوئلیو، ساحره پورتوبلو، ص 159.

    39. همان، ص 118 و 119و 137 و 138 و 142 و 168 و 176.

    . 40پائولو کوئلیو، بریدا، ص 303.

    41. همو ، اعترافات یک سالک، ص 114.

    42. همان، ص 185.

    43. همان، ص 113.

    44. پائولو کوئلیو، ساحره پورتوبلو، ص 160.

    45. همان، ص 269.

    46. پائولو کوئلیو، اعترافات یک سالک، ص 110.

    47. همو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 200.

    48. همو، ساحره پورتوبلو، ص 242.

    49. همو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 162.

    50. به عنوان نمونه: همو، کیمیاگر 2، ص 6.

    51. همو، ساحره پورتوبلو، ص 119 و 154 و 245.

    52. همان، ص 266.

    53. همان، ص 222-225.

    54. پائولو کوئلیو، اعترافات یک سالک، ص 94.

    55. همو، زهیر، ص 100

    56. همو، کوه پنجم، ص 230.

    57. همان، ص 193 و 213.

    58. همان، ص 197.

    59. همان، ص 210 و 211.

    60. همان، ص 230.

    61. همان، ص 213.

    62. همان، ص 213.

    63. همان، ص 224.

    64. پیدایش 32 : 24-30.

    65. پائولو کوئلیو، اعترافات یک سالک، ص 216.

    66. همو، زهیر، ص 328.

    67. همو، بریدا، ص 225.

    68. مارسیا بوتهلو، زندگی، گزین گویه های پائولو کوئیلو، ص 5.

    69. ر.ک: عبدالله، جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن (صورت و سیرت انسان در قرآن)، ج 14.

    70. فاطر:15.

    71. تین:4.

    72. ملک:23.

    73. اسراء:70.

    74. انسان:3.

    75. تغابن‏:3.

    76. ذاریات:56.

    77. هود:7.

    78. انشقاق:6.

    79. بقره:30.

    80. فرقان:44.

    81. پائولو کوئلیو، چون رود جاری باش، ص 170.

    82. همو، کیمیاگر، ص 40.

    83. همو، بریدا، ص 149.

    84. مارسیا بوتهلو، زندگی، گزین گویه های پائولو کوئیلو، ص 24.

    85. پائولو کوئلیو، کیمیاگر، ص 142.

    86. ژان پل، سارتر،اگزیستانسیالیسم یا مکتب انسانیت، ترجمه جواهر چی، ص45؛ بلاکهام، ه.ج، شش متفکر اگزیستانسیالیست، مترجم: محسن حکیمی، ص 73 – 77، 207، 220، 234، 250.

    87. پائولو کوئلیو، کوه پنجم، ص 146؛ همو، چون رود جاری باش، ص 170.

    88. همو، کوه پنجم، ص 16.

    89. همو، اعترافات یک سالک، ص 225.

    90. همو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 75.

    91. همو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ص159.

    92. همو، عطیه برتر،، ص 75 و 77.

    93. اول قرنتیان 13: 13؛ پائولو، کوئلیو، عطیه برتر، ص 27 و28.

    94. پائولو کوئلیو، زهیر، ص 215.

    95. همو، ساحره پورتوبلو، ص 254.

    96. همو، عطیه برتر، ص 30.

    97. همو، عطیه برتر، ص 105.

    98. اول قرنتیان 13: 1-3؛ پائولو کوئلیو، عطیه برتر، ص 21.

    99. محمدبن یعقوب، کلینی، الکافی، ج 8، ص 79.

    100. آل عمران:31.

    101. پائولو کوئلیو، چون رود جاری باش، ص 170.

    102. همان، ص 96.

    103. پائولو کوئلیو، بریدا، ص 53.

    104. همو، چون رود جاری باش، ص 171.

    105. همو، بریدا، ص77.

    106. همو، یازده دقیقه، ص 199. او این نظریه را به افلاطون هم نسبت می دهد و تمثیلی از او نقل می کند که مؤید این نظر است. (همو، ساحره پورتوبلو، ص 254.)

    107. و از نشانه‏هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند!

    108. سیدمحمدحسین‏، طباطبایى، المیزان، ج 16، ص 166و167.

    109. پائولو کوئلیو، بریدا، ص 76

    110. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، شرح: نصیرالدین طوسی، ج4، ص 37-38؛ صدرالدین، شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج9، ص 2-6.

    111. پائولو کوئلیو، زهیر، ص 253.

    112. همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 153.

    113. همان، ص 152.

    114. همان، ص 35 و 36.

    115 همان، ص 35.

    116. رومیان 5: 18.

    117. رومیان6: 17.

    118. رومیان 7: 14.

    119.رومیان 5: 12.

    120. رومیان 7: 14-19.

    121. پائولو کوئیلو، مکتوب، ص 18و 136؛ همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 228 و 229.

    122. همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 70.

    123. همو، کیمیاگر، ص 10 و 121.

    124. همو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ص 15.

    125. همو، چون رود جاری باش، ص 36.

    126. همان، ص 42.

    127. پائولو کوئلیو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 35 و 36.

    128. همو، دومین مکتوب، ص 47و 48.

    129. همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص 55 و 56.

    130. همو، کیمیاگر، ص 35.

    131. همو، دومین مکتوب، ص 47و 48؛ همو، کیمیاگر، ص 46 .

    132. همو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ص 25 و 26.

    133. رومیان 7: 14-19.

     


    منابع

    ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، شرح: نصیر الدین طوسی، چ دوم، بیروت، نعمان، 1413.

    بلاکهام، ه.ج، شش متفکر اگزیستانسیالیست، ترجمه محسن حکیمی، تهران، مرکز، 1368.

    جمعی از نویسندگان (زیر نظر محمود فتحعلی)، مبانی اندیشه اسلامی-3 (انسان، راه و راهنماشناسی)، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1390.

    جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن (صورت و سیرت انسان در قرآن)، چ دوم، قم، اسراء، 1381.

    حسینیان، حامد، مسیحیت آیین بی شریعت، تهران، علیون، 1390.

    خلیل جبران، جبران، نامه های عاشقانه یک پیامبر، گرد آوری و اقتباس، پائولو کوئلیو، ترجمه آرش حجازی، چ یازدهم، تهران، کاروان، 1387.

    رهنمای آذر، مهوش، پائولوکوئلیو در میان ایرانیان، تهران، آزاد اندیشان، 1380.

    زرلکی، شهلا، جادوگر سرزمین سامبا (بررسی و نقد آثار پائولوکوئلیو)، فرهنگ کاوش، 1380.

    سارتر، ژان پل، اگزیستانسیالیسم یا مکتب انسانیت، ترجمه جواهر چی، فرخی، 1348.

    شریفی، احمد حسین، در آمدی بر عرفان حقیقی و عرفان های کاذب، قم ، صهبای یقین، 1387.

    شهرزاد، شهاب، زندگی و آثار پائولو کوئلیو، بی جا، ندای دانش، 1379.

    صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج9، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1981.

    طالبی دارابی، باقر، مکاتب جایگزین (تأملی در باب منشأ احتمالی عرفان های کاذب در ایران)، چ دوم، قم، مرکز نشر دارالمعارف، 1388.

    طباطبایى، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین،1417.

    فعالی، محمدتقی، آفتاب و سایه ها (نگرشی بر جریان های نوظهور معنویت گرا)، چ دوم، نجم الهدی، 1386.

    ـــــ ، جنبش های نوظهور معنوی، ج7، (نگرشی بر آراء و اندیشه های پائولو کوئلیو)، سازمان ملی جوانان، 1388.

    کوئلیو، پائولو، اعترافات یک سالک (خوان آریاس در گفتگو با پائولو کوئلیو)، ترجمه دل آرا قهرمان، تهران، بهجت، 1379.

    ـــــ ، بریدا، ترجمه آرش حجازی و بهرام جعفری، چ یازدهم، تهران، کاروان، 1383.

    ـــــ ، چون رود جاری باش، ترجمه آرش حجازی، چ چهارم، تهران، کاروان، 1386.

    ـــــ ، خاطرات یک مغ، ترجمه آرش حجازی، چ دهم، تهران، کاروان، 1387.

    ـــــ ، دومین مکتوب، ترجمه آرش حجازی و بهرام جعفری، چ چهارم، تهران، کاروان، 1381.

    ـــــ ، راهنمایی رزم آور نور، ترجمه آرش حجازی، چ پنجم، تهران، کاروان، 1388.

    ـــــ ، زائر کوم پوستل، ترجمه حسین نعیمی، چ پنجم، ثالث، 1389.

    ـــــ ، زهیر، ترجمه آرش حجازی، چ سوم تهران، کاروان، 1384.

    ـــــ ، ساحره پورتوبلو، ترجمه آرش حجازی، چ سوم، تهران، کاروان، 1386 .

    ـــــ ، شیطان و دوشیزه پریم، ترجمه آرش حجازی، چ چهاردهم، تهران، کاروان، 1388.

    ـــــ ، عطیه برتر، ترجمه آرش حجازی، چ دوازدهم، تهران، کاروان، 1385.

    ـــــ ، قصه هایی برای پدران، فرزندان، نوه ها، ترجمه آرش حجازی، چ نهم، تهران، کاروان، 1387.

    ـــــ ، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ترجمه آرش حجازی، چ هشتم، تهران، کاروان، 1384.

    ـــــ ، کوه پنجم، ترجمه آرش حجازی، چ سوم، تهران، کاروان، 1383.

    ـــــ ، کیمیاگر 2، ترجمه آیسل برزگر جلیلی مقام، تهران، شیرین، 1383.

    ـــــ ، کیمیاگر، ترجمه آرش حجازی، چ شانزدهم، تهران، کاروان، 1388.

    ـــــ ، مکتوب، ترجمه آرش حجازی، چ هشتم، تهران، کاروان، 1385.

    ـــــ ، والکیری ها، ترجمه آرش حجازی و حسین شهرابی، چ پنجم، تهران، کاروان، 1388.

    ـــــ ، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ترجمه آرش حجازی، چ دهم، تهران، کاروان، 1387.

    ـــــ ، یازده دقیقه، ترجمه کیومرث پارسایی، تهران، نی، 1385.

    مارسیا بوتهلو، زندگی، گزین گویه های پائولو کوئیلو، ترجمه سمیه پیله ور، چ دوم، تهران، حوض نقره، 1388.

    محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.

    مصباح یزدی، محمد تقی، در جستجوی عرفان اسلامی، تدوین محمدمهدی نادری قمی، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1388.

    مظاهری سیف، حمید رضا، جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور، چ چهارم، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389.

    مقاله

    پارساپور، شهرزاد،جادوگر سرزمین سامبا، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره 59، شهریور 1381، (از صفحه 86 تا 87).

    حسینیان، حامد، حقیقت ایمان، معرفت کلامی، شماره 2، تابستان 1389.

    زرشناس، شهریار،پائولوکوئیلو و معنویت ممسوخ مدافع وضع موجود عالم، ادبیات داستانی،شماره 64 و 65،دی و بهمن 1381،(از صفحه 5 تا 8).

    مظاهری سیف، حمیدرضا، سحر و جادو در آثار پائولو کوئیلو، کتاب نقد، شماره 45،(از صفحه 57 تا107).

    ـــــ ، حمیدرضا، نقد عرفان پست مدرن، کتاب نقد، شماره 35، تابستان1384، (از صفحه 19 تا 50).

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینیان، حامد.(1390) نقد و بررسی مبانی خداشناختی و انسان‌شناختی پائولو کوئلیو. فصلنامه انوار معرفت، 1(1)، 133-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامد حسینیان."نقد و بررسی مبانی خداشناختی و انسان‌شناختی پائولو کوئلیو". فصلنامه انوار معرفت، 1، 1، 1390، 133-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینیان، حامد.(1390) 'نقد و بررسی مبانی خداشناختی و انسان‌شناختی پائولو کوئلیو'، فصلنامه انوار معرفت، 1(1), pp. 133-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینیان، حامد. نقد و بررسی مبانی خداشناختی و انسان‌شناختی پائولو کوئلیو. انوار معرفت، 1, 1390؛ 1(1): 133-