تحلیل هستیشناسانۀ عرفانی تجربههای نزدیک به مرگ

Article data in English (انگلیسی)
- Engmann Birk (2014). Near-Death Experiences Heavenly Insight or Human Illusion? USA: Springer International Publishing.
- Fischer, John Martin & Mitchell-Yellin, Benjamin (2016). Near-death experiences: understanding visions of the afterlife. England: Oxford University Press.
- Fox, Mark (2003). Religion, Spirituality and the near-death experience. London and New York: Routledge.
- Green, C. E. (1968). Out-of-the-Body Experiences. Institute of Psychophysical Research.
- Green, Celia (1967). Out-of-the-body experiences. Ballentine: English, pdf.
- Gregory of Tours (1974). The history of the Franks. United Kingdom: Penguin, Harmondsworth.
- Holden, Janice Miner & Greyson, Bruce & James, Debbie (2009). The Handbook of Near-Death Experiences. Westport: Praeger Publishers, pdf.
- Kevin R. Williams (2002). Nothing Better Than Death. USA: Xlibris Corp, pdf.
- Long, Jeffrey & Paul Perry ( 2011). Evidence of the Afterlife: The Science of Near-Death Experiences. HarperOne.
- Moody, R. (1977). Reflections on life after life. New York: Bantam Book.
- Moody, R. (1989). A fényen túl, Hungarian. Magyarország: Apostoli Szentszék Könyvkiadó.
- Moody, R. (2001). Life after Life, USA: HarperOne; the 25th Anniversary of the Classic Bestseller edition.
- Morgan, David H. & Atwater, P. M. H. (2000). The Complete Idiot's Guide to Near-Death Experiences. USA: Alpha Books.
- Ring K. & Cooper S. (1999). Mindsight. Near-death and out-of-body experiences in the blind. William James Center for Consciousness Studies at the Institute of Transper, Palo Alto: sonal Psychology.
- Valarino E. (1980), Life at death: A scientific investigation of the near-death experience. New York: Coward, McCann, & Geoghegan.
- Varghese, Roy Abraham & Moody, Raymond (2009). There Is Life after Death: Compelling Reports from Those Who Have Glimpsed the Afterlife. English: New Page Books.
- Zaleski, Carol (1987). Otherworld journeys: accounts of near-death experience in medieval and modern times. England: Oxford University Press.
مقدمه
افراد متعددي با سنين، فرهنگ و جنسيتهاي مختلف مدعياند در مقطعي از زمان زندگي خود، بر اثر مرگِ زيستي و طبيعي، خروج روح از بدن و گاه از عالم مادي، کسب حالات معنوي و آگاهيهاي متفاوت و نامتعارف و در نهايت، بازگشت به بدن را تجربه کردهاند که با توجه به کثرت افراد و تنوع جغرافيايي اين تجارب، اطمينان زيادي به صدق کلامي آنها حاصل ميگردد، هرچند صدق منطقي و مطابقت آنها با واقعيت نيازمند بررسي بيشتر است.
درخصوص مؤلفههاي اين تجارب، اختلاف نظر وجود دارد، تا جايي که برخي از صاحبنظران تا پانزده مؤلفه را برشمردهاند (ورقسه و مودي، 2009، ص11). با وجود اين اختلاف، سه مولفۀ ذکرشده (خروج از بدن، کسب آگاهيهاي متفاوت و نامتعارف، بازگشت و توجه به بدن) مدنظر انديشمندان است (مودي، 1373، ص32؛ فوکس، 2003، ص43؛ والارينو، 1980، ص40).
هاموند از محققان اين تجارب ميگويد: خروج از بدن بعد از مرگ طبيعي عنصر مشترک اين تجارب است (هاموند، 1374، ص27). اين افراد همچنين با داشتن حالاتي، مانند احساس آرامش وصفناپذير، ديدن نور خيرهکننده، ديدار با موجودات روحاني، مرور رخدادها و حوادث زندگي و غير آن موجوديت غيرجسماني خود را درک کرده و از آن آگاهي کامل يافته (اعتمادينيا، 1392، ص12) و در نهايت به زندگي فيزيکي خود ادامه ميدهند (مودي، 1977، ص124).
پديدۀ تجربيات نزديک به مرگ با انتشار کتاب زندگي پس از زندگي (Life After Life) ريموند مودي (1975) فيلسوف، پزشک و روانشناس امريکايي علاقه و توجه عموم را جلب کرد (وولف، 1386، ص826). در جامعۀ علمي، مودي اولين کسي نبوده که با اين مسئله روبهرو شده است؛ زيرا چندين اثر در اين زمينه قبل از ايشان وجود دارد. بر اين اساس، مودي از جهت تحقيق روشمند پيرامون NDE اولين نفر است (لانگ و پري، 2011، ص10).
از اين تجربيات تحليلهاي متفاوت طبيعي و روانشناختي ارائه شده است (مودي، 2001، ص32). برخي آنها را يک پديدۀ طبيعي دانسته و برخي ديگر ناشي از واکنش رواني تجربهگران شمردهاند. اينگونه تحليلها علاوه بر اينکه قادر نيستند همۀ ابعاد و اضلاع تجارب را تبيين کنند و با انسانشناسي درست ناسازگارند، با اين مسائل بيپاسخ نيز مواجهاند:
الف. چگونه افرادي که در اتاق عمل، تجربۀ نزديک به مرگ داشتهاند، گزارشهاي کامل و مفصلي از عمليات نجات و آنچه پزشکان انجام دادهاند، ارائه ميکنند؟
ب. چگونه چنين افرادي با وجود اينکه جسم آنها در اتاق عمل و تحت عمليات نجات است، توانستهاند اتفاقات اتاقهاي مجاور و امور مادي ديگر را شرح دهند؟ (مودي، 1373، ص178).
تحقيق حاضر در تلاش است تحليلي معقول و فراگير از اين تجربيات ارائه کند. به همين سبب از مباني هستيشناسانه عرفاني، بهويژه عالم مثال و ويژگيها و اقسام آن، همچنين مباني انسانشناسانة عرفاني و به طور خاص ساحت نفساني و چند امر مرتبط با آن بهره برده است؛ مانند: الف) مراتب نفس؛ ب) نحوۀ تعامل و ارتباط اين ساحت با قواي باطني و بهطور ويژه قوۀ خيال؛ ج) نحوه و ميزان تأثيرپذيري ساحت نفساني از پيشداشتهها؛ د) نحوۀ ادراک نفس و ميزان نقشآفريني قوا در ادراک؛ ح) نحوۀ ارتباط نفس با بدن.
اين درحالي است که تبيينهاي طبيعتگرايانه به اين مباني توجه نداشته و کوشيدهاند اين پديده را در ساحت جسماني و بدني انسان خلاصه و تحليل کنند.
1. عوالم هستي و عالم مثال
بيشتر عارفان در نگاه هستيشناسنانۀ خود، وجود را مختص ذات خدا دانسته و براي غير الله، وجودي حقيقي قائل نيستند و آنها را تنها مظاهر و تجليات خدا ميدانند (قونوي، 2010، ص22؛ مهائمى، 1429ق، ص209). در اين تفکر، وجود در مقام تجلى و ظهور، داراى مراتب و درجات متعددي است (قيصري، 1381، ص134). چنين وجودي به صورت نزولي از غيب مطلق آغاز شده و به عالم برزخ رسيده است و از مسير آن به عالم ملک و ماده ختم ميشود. بهبيان قيصري اولينِ حضرات کليه حضرت غيب مطلق است که عالم آن عالم اعيان ثابته است و در مقابل اين، حضرت شهادت مطلق قرار دارد که عالم آن عالم ملک و شهادت است... عالم نزديک به شهادت، عالم مثال است... عالم ملک مظهر عالم جبروت، يعني عالم مجردات است که اين عالم، خود مظهر عالم اعيان ثابته است که او نيز مظهر اسماء الهي و حضرت واحديه بوده که او نيز مظهر حضرت احديت است (قيصري، 1375، ص90؛ اسيرى لاهيجى، 1312، ص88).
يکي از عوالم در نظام هستي از منظر عارفان، عالم برزخ است که واسطۀ ميان عالم عقل و عالم ماده بهشمار ميرود. عالم برزخ يا مثال در يک تقسيمبندي به دو قسم متصل و منفصل تقسيم ميشود. مثال منفصل مستقل از نفس انساني و عالم مثال متصل يا عالم خيال وابسته به نفس انساني است. به بيان ديگر، اوّلي مرتبۀ برزخي عالم و دومي مرتبۀ برزخي انسان است، هرچند به بيان عارفان، مثال متصل در مقايسۀ با عالم مثال منفصل، مانند جدولي از يک نهر و بحر عظيم است (قونوي، 1372، ص144).
مثال متصل و منفصل از جهت واقعيت داشتن يا نداشتن بهمعناي مطابقت صورت با عين خارجي با يکديگر متفاوتاند. موجودات برزخ متصل ميتوانند صرفاً ساختۀ خيال انساني بوده و واقعيت خارجي نداشته باشند، برخلاف موجودات برزخ منفصل که واقعي بوده و در عالم مستقلي قرار دارند (جامي، 1370، ص156؛ قيصري، 1375، ص631).
چنانکه در ادامه خواهد آمد، از يکسو مثال انسان و مثال عالم ويژگيهاي مشترکي دارند و از سوي ديگر بنا بر استقرا و مراجعه به آثاري که تجارب را جمعآوري کردهاند، تجربهگران براي تجارب خود، ويژگيها و خصوصياتي را مطرح ميکنند. بررسي ويژگيهاي تجارب نزديک به مرگ و مقايسة آنها با ويژگيهاي مشترک مثال انسان و مثال عالم نشان ميدهد ميان آنها همخواني وجود دارد. نتيجة اوليه از اين همخواني پذيرش وقوع اين تجارب در عالمي غيرمادي (يعني مثال و خيال انسان يا مثال عالم) است؛ به اين معنا که فرد ممکن است در فضاي مثال خودش يا مثال عالم خود قرار گرفته باشد.
در ادامه چند ويژگي مشترک مثال انسان و عالم از يکسو و تجربيات نزديک به مرگ از سوي ديگر را ذکر ميکنيم تا ميزان همخواني اين دو هويدا گردد:
2. ويژگيهاي عالم مثال و مقايسة آن با تجارب نزديک به مرگ
يک) در هر دو مثال حيات و آگاهي وجود دارد (بانوي اصفهاني، 1361، ج1، ص15) و حيات و آگاهي اين دو مثال متعاليتر از حيات مادي بوده و درواقع، نسبت حيات در عالم مادي، دنيايي و ظاهري با حيات در عالم وراي آن، همانند خواب در مقابل بيداري است (بانوي اصفهاني، 1361، ج11، ص44) و اين يعني: حيات و آگاهي حقيقي در وراي عالم ماده و حس و هنگامي است که انسان وارد مثال خود يا عالم ميشود (همداني، بيتا، ص629). به همين خاطر نبايد حيات و آگاهي را محدود به عالم ماده دانست.
دو) موجودات مثالي امتداد مثالي و برزخي دارند؛ زيرا موجودات مثالي در مراحل تنزلي بعد از موجودات عقلي قرار دارند که فاقد شکل و اندازه هستند، ولي در مرحلة مثالي شکلها و اندازهها و رنگها بدون ماده پديد ميآيند، ولي در مرحلة پاياني و در عالم ماده، اشکال و اندازهها و رنگها با مصاحبت و مقارنت ماده وجود مييابند (قيصري، 1375، ص97).
سه) مثال انسان يا مثال عالمْ باطني است؛ يعني نسبت آن با عالم ملک، نسبت ظاهر و باطن است. با توجه به اينکه عالم ملک را با حواس مقيد به چشم و گوش ميتوان ادراک کرد، عالم مثال را با حواس آزاد و غيرمقيد (يعني قوۀ بينايي، شنوايي و مانند آن) و ابزار باطني ميتوان ادراک کرد (شاهآبادي، 1386، ص205-206).
غزالي مينويسد: مقتضاي حواس ظاهري انسان حجاب بودن است و اگر نسيمي بوزد و حجاب و حواس ظاهري کنار روند چيزي از باطن در آينۀ قلب نمايان ميشود (غزالي، بيتا، ج16، ص14).
چهار) مکان عالم باطن غيرمادي است. با وجود بهرهمندي موجوداتِ خيال انسان يا خيال عالم از مکان، بهسبب داشتن امتداد غيرمادي و مثالي که موجب شده همانند موجودات مادي محسوس و مقداري باشند، اين خصوصيت و مکانداري براي آنها به صورت غيرمادي است (قيصري، 1375، ص97). بر همين اساس، وقتي دربارة مثال و عالم باطن بحث ميشود از يکسو از جسم و از سوي ديگر از بودن آن در اماکن متعدد سخن به ميان ميآيد و اين يعني: مکان هست، ولي غيرمادي است (محمود الغراب، 1414ق، ص15).
پنج) عالم باطن يعني مثال انسان و عالم، عاري از تضاد و تزاحم است؛ زيرا علت تضاد و تزاحم ماده است و چون موجودات در مثال انسان و مثال عالم عاري از ماده هستند، از تضاد و تزاحم عارياند (محمود الغراب، 1414ق، ص15).
شش) در عالم باطن و مثال حالات نفساني، ترس، اميد، خوشحالي و لذت و مانند آن وجود دارد (تهراني، 1423ق، ج2، ص164)؛ يعني انسان، هم زماني که در مثال و خيال خويش است، شاد يا غمگين ميشود و از اموري لذت ميبرد و هم آن هنگام که در مثال عالم پاي ميگذارد شاد يا غمگين شده، از اموري لذت ميبرد و از اموري ديگر حس تنفر دارد.
بنا بر آنچه صاحبنظران از تجارب نزديک به مرگ منعکس کردهاند، صاحبان اينگونه تجارب مدعياند حيات واقعي را درک کرده و آگاهي ويژهاي داشتهاند (لانگ و پري، 2011، ص62)؛ هم خود از جسم و امتداد غيرمادي برخوردار بودهاند (مودي، 1377، ص58) و هم موجودات با اجسام غيرمادي را مشاهده کردهاند (مورس، 1380، ص149؛ کوين، 2002، ص23)؛ محدود به مکان و زمان مادي نبودهاند (مورگان و اتواتر، 2000، ص28؛ مودي، 1377، ص145؛ صادقي، 1397، ص157-170)؛ تضاد و تزاحم رنگ باخته است (مودي، 1366، ص77)؛ حالات نفساني مانند ترس و لذت در اوج بوده (فيشر و ميشل ـ يلين، 2016، ص161) و توان بيان حقيقت مشاهدات خود را ندارند. بعد از گذر از ظاهر و کاهش توجه به بدن، به باطن رسيده و با ابزارهاي باطني ادراکات خود را انجام ميدادهاند (توانا، 1396، ص45؛ فيشر و ميشل ـ يلين، 2016، ص77) و مشاهداتي از عالم دنيا و ماده داشتهاند (مورس، 1380، ص149؛ هاموند، 1374، ص23). با کنار هم قرار دادن ويژگي مثال انسان و عالم با ويژگيهاي تجارب نزديک به مرگ، مشابهت اين دو نمايان ميشود. درخصوص هر دو، سخن از حيات و آگاهي، امتداد غيرمادي، عدم محدوديت زماني و مکاني و مانند آن مطرح است. چنين مشابهتي انسان را به اين نتيجه ميرساند که اين تجارب يا در مرتبۀ خيال و مثال انسان واقع شدهاند و يا در مثال عالم رخ دادهاند. البته در ادامه نشان خواهيم داد که تجربيات در خيال انساني رخ ميدهند و دربارة افراد معدودي از راه گذر از خيال آنها، در خيال عالم رخ دادهاند.
3. نفس و مرتبة مثال
لطيفۀ انساني حقيقت او را تشکيل داده، بدن را تدبير ميکند (ابنعربي، بيتا، ج2، ص503). مکاشفات و مشاهدات انبيا و عرفا ازجمله ادلۀ اين ساحت غيرمادي است (ابنعربي، 1946، ج1، ص47). عرفا در نگاه انسانشناختي خود، انسان را کون جامع ميدانند، ليکن ميان انسان کامل و غير آن تفاوت قائل ميشوند. انسان کامل به صورت بالفعل، کون جامع و جامع همۀ حضرات است (ابنعربي، 1946، ج3، ص375؛ شعراني، 2007، ص179)؛ يعني در کنار دارا بودن عالم ملک، داراي تجرد مثالي و عقلي نيز هست (آملي، 1422ق، ج1، ص18، مقدمه)؛ ولي ساير انسانها اين جامعيت را به صورت بالقوه دارند (موسوي خميني، 1386، ص71-72)؛ بدين معنا که وجود فعالي در همۀ عوالم ندارند، بلکه ميتوانند از پايينترين مرتبه به طرف بالاترين مرتبه راه بپيمايند. آنها تنها مرتبۀ ملک و تجرد مثالي و ملکوتي و برزخي را ـ که اولين مرحله و مرتبۀ خروج از ماديت است و با مثال متصل و خيال آغاز ميشود ـ دارا هستند و وجودي فعال در مرتبه و عالم عقل ندارند (موسوي خميني، 1381، ج3، ص38-39).
اين دسته از انسانها تنها همافق موجودات غيرمادي خيالي و مثالي گرديدهاند و ميتوانند موجودات مثال متصل و خيال خود را مشاهده کنند و برخي که از اين مرحله عبور کنند توانايي مشاهدۀ موجودات مثال منفصل را خواهند داشت. بر اين اساس ساحت نفس انسانها که با خروج از اين مرحله و مرتبه آغاز ميشود، هويتي برزخي دارد که به جهت ذات، جداي از مرتبۀ مادي نبوده و اساساً عين تدبير بدن است (ابنعربي، بيتا، ج2، ص503ـ504).
پذيرفتن ساحت نفساني با تجرد مثالي و برزخي براي انسان لوازم و نتايج گوناگوني در پي دارد:
اولاً، گسترۀ عالم مثال مرتبۀ مثالي و خيالي نفس انساني را دربر ميگيرد (آشتياني، 1381، ص227).
ثانياً، مادون اين ساحت، ساحت مادي است که اساساً با توجه به تجرد علم و حالات نفساني، امکان عالم شدن نبست به اين حالات و تجربيات را ندارد. نتيجه اين دو نکته آن است که بگوييم: داشتههاي ادراکي و حالات نفساني انساني ـ همه در ساحت غيرمادي و مجرد مثالي اويند.
ثالثاً، چون ساحت نفس مجرد و غيرمادي است و با خروج از مرحلۀ ماديت آغاز ميگردد، توجه او به عالم مادي و مرتبۀ مادي و بدن جسماني برخلاف ذات اوست. نفس تا وقتي متوجه بدن و ساحت مادي است، از حقيقت برزخياش غافل است؛ اما هنگام انسلاخ از عالم ماده و حواس ظاهري (همانند تجربيات نزديک به مرگ)، به حقيقت خود متوجه شده، به حيات خود ادامه خواهد داد و اين درواقع يک ترقي است (قونوي، 1372، ص144)؛ يعني درهاي عالم غيب به روي او گشوده گشته، چشم او به مرتبۀ برزخي خود يا عالم باز ميشود (آشتياني، 1370، ص504؛ فناري، 2010، ص378). اين کاهش توجه و گشودهشدن را افراد ـ دستکم ـ در عالم رؤيا تجربه ميکنند (انصارى اسيدى، بيتا، ص89-90).
در تجربيات نزديک به مرگ، با کاهش توجه به بدن مادي، حيات ادامه پيدا کرده، نفس به مرتبۀ غيرمادي و خيالي متوجه ميشود و مشاهدات و ادراکات متفاوتي پيدا ميکند (فيشر و ميشل ـ يلين، 2016، ص161)؛ مثلاً، تجربهگري ميگويد: در تشيع جنازۀ خودم جانوران وحشي و درندگان را ميديدم و آن هنگام که مرا در قبر گذاشتند جانوراني آشکار شدند که به جنازه حمله ميکردند. من آنها را ميديدم، ولي مردم آنها را نميديدند. به همين خاطر کسي متعرض آنها نميشد. من براي بيرون کردن آن جانوران داخل قبر شدم، ولي تعداد آنها زياد بود و من توان غلبه بر آنها را نداشتم. ناگهان افراد ديگري به قبر وارد شدند که به کمک آنها اين جانوران دفع شدند. آنها خود را اينگونه معرفي کردند: «خوبيها بديها را دفع ميکند» و سپس رفتند (نجفي قوچاني، 1380 ، ص73).
با توجه به تجرد نفس و عدم صلاحيت مرتبۀ مادي انسان نسبت به عالم شدن، لاجرم تجربيات نزديک به مرگ که هنگام فاصله گرفتن نفس از بدن مادي رخ ميدهند در ساحت غيرمادي و نفساني انسان اتفاق ميافتند. اين مطلب سؤالاتي را برميانگيزد:
اول. ابداني که تجربهگران در تجارب خود از آن سخن به ميان ميآورند چگونه تبيين ميگردد؟
دوم. نفسْ چنين ادراکاتي را توسط کدام قوه يا قواي باطني انجام ميدهد؟
سوم. مشاهدات افراد از عالم ماده چگونه تبيين ميگردد؟
چهارم. پيشداشتههاي افراد چه تأثيري در مشاهدات ايشان دارد؟
در ادامه، به پاسخ اين سؤالات ميپردازيم. ابتدا بدن برخي و سپس قوۀ خيال و بعد از آن تأثير پيشداشتهها و در پايان بحث ادراک شهودي نفس را مطرح ميکنيم.
4. نفس و بدن مثالي
صاحبان تجارب نزديک به مرگ بعد از فاصله گرفتن از بدن مادي، بدن متفاوتي را تجربه کردهاند (گرين، 1967، ص18). انسان درواقع موجودي است که مراتب گوناگون را با هم دارد؛ مرتبۀ مادي، برزخي و عقلي (ابنعربي، بيتا، ج1، ص54). مرتبۀ بدن و جسماني او منقطع از مرتبۀ ديگر او نيست. وقتي انسان از مرتبۀ ماديت خارج ميشود و با تمام وجود وارد مرتبۀ تجرد مثالي و نفسانيت ميگردد، اين مرتبۀ مادي اوست که ارتقا پيدا کرده، مجرد مثالي ميشود. پس اين دو مرتبه از يکديگر بيگانه نيستند و مرتبۀ مادي و بدن جسماني مرتبۀ نازلۀ نفس است (حسنزاده آملي، 1383، ص121) و ميان نفس و بدن ارتباط ذاتي برقرار است (ابنعربي، بيتا، ج4، ص423) و بدن خيالي و مثالي نفس رابطه و پلي ميان نفس با مرتبه و بدن مادي خويش است (قونوى، 1372، ص142-143).
قونوي اين وساطت را چنين ترسيم ميکند: چون ميان بدن مادي و نفس مباينت وجود دارد و امکان تدبير فراهم نيست، خداي متعال بدن مثالي را ـ که از يکسو با بدن و از سوي ديگر با روح تناسب دارد ـ آفريد تا وساطت صورت گرفته، امر تدبير بدن مادي تحقق يابد (قونوي، 1372، ص144).
با توجه به مطالب مزبور، وقتي مرتبة مادي کنار رود و نفس به آن توجه ويژه و خاصي نداشته، از آن فاصله بگيرد و در مرتبۀ خيال خود واقع شود، بدن خيالي و مثالي نفس باقي است که با آن همراه شود (حسنزاده آملي، 1381، ج5، ص281). داشتن بدن خيالي در گزارشهاي فراواني از تجربيات نزديک به مرگ وجود دارد (انگمن، 2014، ص19؛ رينگ و کوپر، 1999، ص24).
فاصله گرفتن از بدن مادي و فقط همراه شدن با بدن خيالي و غيرمادي لاجرم موجب رها شدن از حصار زمان، مکان و محدوديتها ميشود؛ زيرا چنين بدني به بيان جامي و ديگران، در نهايت لطافت است (جامي، 1370، ص55؛ ورقس و مودي، 2009، ص12).
مطابق تحليل علامه حسنزاده آملي، بدن خيالي در نهايت ضعف از جهت ماديت و جسمانيت است. ايشان ميگويد: ميان قوت نفس و ضعف ماديت و جسمانيت بدن، رابطه وجود دارد. هنگامي که نفس از بدن فاصله ميگيرد (مانند شرايط تجربيات نزديک به مرگ) نفس قوت پيدا ميکند. ازاينرو بدن به لحاظ جسمانيت ضعيف ميگردد؛ جسم هست، ولي نه جسم مادي داراي محدوديت، ابدان مثالي و برزخي از موجودات مجرد و مفارقات هستند (حسنزاده آملي، 1381، ص51 و 146).
صاحبان تجارب نزديک به مرگ اين آزادي را يافته و آن را گزارش کردهاند (گرين، 1968، ص13):
خانمي در گزارش خود ميآورد: «نزديک سقف آي.سي.يو بودم. تقريباً 5/1متر بالاتر از سطح زمين... آنجا زمان معنا ندارد. اگر از اصطلاح زمان استفاده ميکنم مقصودم زمان زميني است...» (صادقي، 1397، ص44).
همچنين سربازي در گزارش خود آورده است: «در همان حالي که روي زمين خوابيده بودم، از بدنم جدا شده و به يک کارخانۀ مهماتسازي در نيوجرسي سفر کردم و در آنجا بالاي قسمتي که نارنجک ميساختند، قرار گرفتم و سپس به يکباره به ايتاليا برگشتم» (مودي، 1373، ص103-104).
مردي ميگويد: به فضايي لايتناهي پرتاب شدم (صادقي، 1397، ص246).
بر همين اساس و با توجه به بدن غيرمادي ميتوان گفت چگونه افرادي که تجارب نزديک به مرگ را از سر ميگذرانند، ميتوانند در مکانهاي متعدد حضور يافته، وسعت ديد خارقالعادهاي پيدا کنند.
5. نفس و قوۀ خيال و دخالتهاي شيطاني
براي انساني که توجه خود را به بدن مادي کاهش داده، و در مرتبۀ خيال نفس و برزخ متصل قرار گرفته و تنها با بدن برزخي همراه گرديده، قواي ظاهري کارکرد خود را از دست ميدهند. لاجرم ادراکات خود را با قواي باطني و قوۀ خيالي که متناسب با چنين مرتبهاي است، انجام ميدهد و البته در صورت توانايي، با همين قوه با مثال منفصل ارتباط ميگيرد (ابنعربي، 1946، ج2، ص75).
قوۀ خيال بهمثابۀ پنجرهاي ميماند که نور از آن وارد ميشود و ميتواند انسان را به دريا متصل کند. اين قوه صور محسوسات را که متراکماند، تلطيف کرده، به معاني لباس تجسد ميپوشد (ابنعربي، بيتا، ج1، ص396؛ ج2، ص337).
دستگاه خيال انسان توانايي و قابليتهاي فراواني دارد که در تحليل ادراکات و تجربيات بايد آن را مد نظر قرار داد:
الف) از يک جهت صور جزئي حسي را حفظ ميکند. آنچه انسان در طول زندگي خود ديده يا شنيده همه در خيال او محفوظ است.
ب) از جهت ديگري بر اساس قدرت تصويرسازي خود براي نفس، ميتواند در خود، صور مثالي را خلق نمايد که جز در خيال وجود ندارند (قيصري، 1375، ص631). اين تصويرسازي از برخي گزارشهاي تجارب قابل استفاده است (گريگوري، 1974، ص387).
ج) از سوي ديگر، ابزار و پُلي براي درک موجودات برزخي در عالم برزخ است؛ زيرا از ميان قواي ادراکي انسان، قوۀ خيال با عالم برزخ تناسب دارد و بر اين اساس، نفس انسان هنگام ارتباط با عالم برزخ، اين قوه را به خدمت ميگيرد.
د) خيال ميتواند تحت غلبۀ حس و محسوسات به انحراف کشيده شود و حتي در صورت ارتباط با عالم برزخ، حقايق آن را چنانکه هستند، نشان ندهد و صوري خلق کند که واقعيت ندارند (ابنعربي، 1946، ج2، ص75). برخي از محققان تجارب نزديک به مرگ به اين نکته اذعان دارند (اوسيس و هارالدسون، 1375، ص66).
درواقع نفس ميتواند با عالم مثال و ارواح نسبت برقرار کند؛ همانگونه که ميتواند با عالم محسوسات در ارتباط باشد. اگر نسبت نفس به عالم ارواح قوّت بگيرد، نفس به واسطة شدت اتصالى كه به حقايق موجود در عالم برزخ دارد، حقايق را همانگونه که هستند، ادراك مىنمايد، برخلاف کسي که اينگونه نيست (آشتياني، 1370، ص487).
هـ .) خيال محل جولان دادن شيطان و القائات شيطاني است. از منظر عرفاني خدا به شيطان اجازۀ ورود به حضرت خيال داده و به او براي تصرف در آن تفويض اقتدار کرده است. اينجاست که شيطان براي اغوا و اضلال انسانها دست به کار ميشود و چيزهاي غيرواقعي را به خيال انسان درميآورد.
آيتالله جوادي آملي در ارتباط با خيال و تصرفات شيطاني ميگويد: چون موطن وهم و خيال تحت نفوذ شيطان و شيطنتهاي اوست، پس تا آن هنگام که انسان در اين فضا باشد، از خطر شيطان ايمن نخواهد بود و در صورتي که خيال و وهم او تهذيب نشده باشد، حتي اگر روزنهاي از عالم غيب نيز به روي او گشوده شده و موفق به مشاهدۀ اين عالم گشته و نسيمي جانفزا از بوستان معرفت شامۀ او را نوازش کند، باز علفهاي هرز به صورت اضغاث و احلام بر آن رايحه و نسيم افزوده شده و رايحههاي غرايز و اميال مشام او را آزرده ميکنند، بهگونهايکه تشخيص آن نسيم و رايحه دشوار ميگردد (جوادي آملي، 1387، ص246-247).
با توجه به اين نکات، منشأ آنچه از براي انسان در خيال متصل او نمايان ميگردد، ميتواند حواس ظاهري او يا خلاقيت خيال که هيچ واقعيتي ندارد و يا حقيقتي از عالم مثال و يا معنايي از عالم معنا باشد و يا ميتواند تمثلاتي از القائات شيطاني باشد (آشتياني، 1370، ص104).
در تحليل تجارب نزديک به مرگ، همانند ساير مشاهدات نبايد از خيال و ويژگيهاي آن غافل شد؛ مثلاً، وقتي خانمي در گزارش خود آورده است که خواهر فوتشدۀ خود را ديده است يا تجربهگر ديگري از ديدن راما گزارش داده يا کودکي دوسال و نيمه که مادرش را در دو سالگي از دست داده است، از بستر خودش برخاسته و مادرش را صدا ميزند و فوت ميکند (اوسيس و هارالدسون، 1375، ص94)، اين مشاهدات ميتواند متأثر از صور خيالي ايشان باشد که در گذشته با وساطت حواس به دست آمده است (زالسکي، 1987، ص129؛ مورگان و اتواتر، 2000، ص28) يا اينکه شخص در دام خيال افتاده و مشاهدات او ساخته و پرداختۀ قوۀ خيال و متخيلۀ ايشان باشد (انگمن، 2014، ص26؛ فيشر و ميشل ـ يلين، 2016، ص36).
البته در موارد معدودي و براي انسانهاي خاصي ميتواند حقايق عالم مثال و اعمال مجسمشدة او باشد که در اثر ورود فرد به اين عالم بر او هويدا شده است. البته پذيرش اين نکته که تجربهگران نزديک به مرگ وارد عالم مثال منفصل شده باشند، با توجه به شرايطي که عرفا براي ورود عارف به عالم مثال منفصل ذکر کردهاند، محل ترديد قرار ميگيرد (الهي قمشهاي، 1363، ص332).
با توجه به نقشآفريني قوۀ خيال و ويژگيهاي آن، بايد سهم غالب در اين تجارب را به صور سابق يا ساختۀ قوۀ متخيله و متأثر از دخالتهاي شيطاني داد که عموماً بهرهاي از واقعيت ندارند، هرچند نبايد از حقايق عالم مثال منفصل ـ هرچند براي عدۀ معدودي ـ غفلت نمود.
نمونهاي براي هنرنمايي قوۀ خيال در تجارب نزديک به مرگ شايد گزارش سرباز حاضر در معرکه باشد که گفت: من گروهبان دستهاي بودم که درحال عبور از دشتي بود که توسط مسلسلهاي آلماني متوقف شده بودند. خودم را به پشت سر آنها رسانده و نارنجکي به سمت آنها پرتاب کردم و فرياد زدم، ولي نارنجک عمل نکرد و آنها مرا به مسلسل بستند. شايد ارتفاع پلي که روي آن بودم، مانع برخورد تير آنها با من شده بود، ولي در همان حال، ديدم که بدنم را ترک کرده و به کارخانهاي در نيوجرسي سفر کردم و بالاي خط توليد نارنجک رفتم و ميخواستم به خانمهايي که آنجا کار ميکنند بگويم دقت کنيد و توجه خودتان را به کار معطوف کنيد، ولي آنها نميشنيدند و به يکباره به ايتاليا برگشتم، به همان صورتي که خوابيده بودم و من زنده بودم. اين در حالي بود که هم آلمانيها و هم افراد دستهام فکر کرده بودند من مردهام (مودي، 1373، ص104-105).
اين داستان ميتواند قوت نقش خيال را در تجربههاي نزديک به مرگ نشان دهد؛ به اين بيان که چون اين سرباز در آن لحظه مشغول فکر دربارة نارنجک بوده است، در آن حالتِ بحراني تيراندازي و شرايط سخت از حواس ظاهري فاصله گرفته ـ مانند وقتي که به چيزي فکر ميکنيم و دوستمان را که از مقابل ما ميگذرد، نميبينيم ـ و کارخانه و امور مرتبط به آن را تصور خيالي کرده است و يا شايد تصاوير کارخانه و کارکنان آن را که قبلاً در جايي ديده، فيالحال به نظاره نشسته باشد.
تعيين دقيق اينکه اين تجارب از کدام قسم هستند، کار آساني نيست؛ همچنانکه براي تشخيص خواب صحيح و داراي تعبير به معبر نياز است و او تشخيص ميدهد که چنين خوابي ساخته و پرداختۀ خيال و يا حاصل دخالت شيطان يا تخيلات فرد هست يا نيست. در تجربيات نزديک به مرگ نيز تشخيص اينکه فرد از مثال متصل خود عبور کرده و از دخالتهاي شيطان در امان بوده، در حيطۀ توانايي هر کسي نيست و افراد خاص خود را ميطلبد.
چنين مطلبي مدنظر محقق تجربيات نزديک به مرگ اوسيس و هارالدسون نيز بوده است. او ميگويد: اين تجربيات هرچند با وضوح بالايي احساس شده باشند ـ و مثلاً، فرد يکي از بستگان فوتشدۀ خود را مشاهده کرده باشد ـ اما اثبات صحت و حقانيت آنها مقدور نيست (اوسيس و هارالدسون، 1375، ص97). البته دربارة تجربيات کودکان بيشتر ميتوان به اين باور رسيد که او چيزي يا فردي را رؤيت کرده باشد؛ زيرا آنها تصوري از مرگ ندارند يا سن آنها کمتر از آن است که بتوانند باور به جهان ديگر داشته باشند (اوسيس و هارالدسون، 1375، ص97؛ مودي، 1989، ص37-38).
مايکل سابوم در کتاب خاطرات مرگ خود به مطلبي اشاره ميکند که ارزشمند است. او ميگويد: با 25 تن از افرادي که از مرگ بازگشتند، مصاحبه کرديم. اينان در زمان توقف قلبي خودشان تجربهاي نداشتند، ولي سابقۀ بيماري آنها نشاندهندۀ اين بود که با کساني که اين تجارب را در زمان توقف قلبي داشتهاند، وضعيت مشابهي دارند. اما اين افراد توانسته بودند با اختلاف جزئي شيوۀ بازگشت به حيات قلبي ريوي را با تکيه به معلومات قبلي خود توضيح دهند. هرچند سابوم با تکيه بر تفاوتها و جزئياتي که در گزارش دارندگان تجارب وجود دارد، از واقعي بودن اين دسته از تجارب دفاع ميکند، اما امکان تأثير آگاهيهاي قبلي يا امکان خيالپردازي را نميتواند بکلي ناديده بگيرد (سابوم، 1982، ص229-230).
در کنار هنرنماييهاي خيال انسان، حب و بغضها، علائق و ميلها، تفکرات سابق انسان، زمينهها و بسترهاي او نيز در مشاهداتش مؤثرند ـ که در ادامه به تبيين اين مطلب ميپردازيم:
6. نفس و پيشداشتهها
علاقه، ذهنيت، آرزو، باورها، و حب و بغضها ميتوانند مشاهدات گوناگوني براي افراد به ارمغان بياورند. از منظر عرفاني فردي مانند حضرت موسي با آتش مواجه ميشود و در خلال شعلههاي آن با خداوند به گفتوگو ميپردازد؛ چون فضاي روحي و ذهني، خواسته و نياز او چنين چيزي بود (ابنعربي، 1946، ص216و 316). حتي فردي مانند حضرت مريم حضرت جبرئيل را در حالي که اندامي معتدل داشت، مشاهده کرد؛ زيرا شرايط روحي و جسمي ايشان و فضاي ذهني و خواستۀ ايشان اقتضاي چنين چيزي را داشت (حسنزاده آملي، 1371، ص617ـ630).
بر اين اساس ممکن است شخصي با فضاي ذهني خاص يا باور، يا خواسته و نياز خود، چيزي را مشاهده کند که ديگران چنين مشاهدهاي را نداشته باشند، بلکه بر اساس نيازها و باورهاي متفاوت خود، چيزهاي متفاوتي مشاهده کنند؛ مثلاً، شخصي حضرت مسيح (زالسکي، 1987، ص153-154) يا ديگري ياما را رؤيت کرده است (انگمن، 2014، ص56). يک مرد هندو از پرواز به آسمانها و سفر به سوي جهان ديگر گزارش داده است که خدايان مذهب هندو در آن نشستهاند. يا زني از مشاهدۀ شوهر خود گزارش داده است (اوسيس و هارالدسون، 1375، ص75-76 و 106 و110).
مطابق سخن مزبور اين احتمال وجود دارد که اگر فردي ديگر در کنار موسي کليم الله با خواستههاي متفاوت ميبود، چيزي را مشاهده ميکرد که مطابق با خواستۀ خودش باشد؛ درست مانند رؤيايي که انسان ميبيند و از فردي به فرد ديگري متفاوت است؛ زيرا ذهنيات، باورها و تمايلات نفساني آنها متفاوت است. البته ممکن است انسان به لحاظ وجودي به جايي برسد که خواستهها و حب و بغضهاي او تأثيري نداشته باشد و واقعيت را آنگونه که هست به نظاره بنشيند، ليکن با توجه به شرايطي که عرفا براي چنين افرادي ذکر ميکنند اين توانايي دربارة گزارشگران تجربيات نزديک به مرگ محل ترديد است.
علاءالدوله سمناني ارادت افراد را در تفاوت مشاهدات افراد محور قرار ميدهد و معتقد است: ارادت افراد اگر قوي يا ضعيف يا نوراني و مانند آن باشد، مشاهدات متفاوتي خواهند داشت:
و اگر مىخواهى كه روشنات شود كه وقايع بيشتر به حال بيننده بازمىگردد، صورتى ديگر بيان كنيم... مثلاً، ده خلوتى متفاوت الاستعداد در وقت نماز شام، شيخ خود را يا مصطفى را ـ صلى الله عليه و سلم ـ مىبيند كه با يكى در صورت نورانيت از راه بسط او را نوازشى مىفرمايد، و ديگرى مىبيند كه در صورت جسمانيت، از سر قهر او را تأديبى مىكند، و ديگر در صورت پيرى مىبيند، و ديگرى در صورت جوانى مىبيند، و ديگرى در صورت رنجورى مىبيند، و ديگرى روى در صحت آورده مىبيند، و اين شيخ در عالم صورت خود در مقام خود نشسته است، يا پير است يا جوان، در آن يك حال منبسط است يا منقبض. و اين تفاوت يقين شود كه هر كسى صورت ارادت خود را ديدهاند و به قدر صحت ارادت و قوت، او را صحيح و قوى ديده، و به قدر ضعف ارادت او را ضعيف ديده، و به قدر نورانيت در عالم ارادت او را نورانى مشاهده كرده، و به قدر محافظت آداب او را راضى يافته، و به نسبت ترك ادبى از آداب او را در غضب آورده (سمناني، 1383، ص164).
بر اين اساس مشاهدات انساني ميتوانند محصول حب و بغضها، تفکرات و انديشهها و در يک جمله، پيشداشتههاي او باشند که در بسياري از موارد حظي از واقعيت خارجي و بيروني ندارند.
7. نفس و ادراک شهودي
نفس انساني از قواي خود انفکاکي ندارد. اين خود نفس است که در مرتبۀ حس، حاس بوده و در مقام خيال به اين مرتبة منتقل شده، ادراک خيالي انجام ميدهد (ابنعربي، بيتا، ج2، ص377؛ شعراني، 1418ق، ص268). درواقع، قوا ملائکۀ مملکت انسان و مراحل نفس ناطقه هستند (حسنزاده آملي، 1378، ص14)؛ يعني نفس در مقام ذات، واحد بسيط است و در عين وحدت، متضمّن كثرت است، به اين نحو كه همة قوا و كمالات به وجود جمع الجمع در نفس موجودند (کاشاني، بيتا، ص92). بر همين اساس است که افعال قوا را ميتوان حقيقتاً افعال نفس دانست (حسنزاده آملي، 1381، ص58).
تجربهگري گزارش داده است که وقتي در بيماربر (آمبولانس) بودم به خودم مينگريستم و فکر ميکردم: «خداي من! اوه خداي من! چه خبر است؟!» و سپس من بالاي سقف بودم و به خودم نگاه ميکردم.... (هولدن و ديگران، 2009، ص95).
توجه داريم که «نفس» در عرفان به اعتبار تدبير بدن، به حقيقت انساني اطلاق ميگردد، وگرنه نفسي که به مقام مطمئنه برسد «قلب» نام ميگيرد که محل تلاقي دو عالَم ظاهر و باطن است (قيصري، 1375، ص137-139). در اين مرتبه همۀ قوا رعيت او ميشوند. به تعبير ابوحامد غزالي، «قلب» لطيفهاي است که همۀ اعضا و جوارح انساني را تدبير ميکند. درواقع بايد گفت: همۀ قوا ابزاري براي حقيقت انساني و قلب هستند. بر اين اساس وقتي ادراکي صورت ميگيرد قلب انسان (همان نفس در اصطلاح فلاسفه) کار ادراک را انجام ميدهد؛ يعني در صورت نياز از قواي حس و خيال بهره ميبرد و امور مربوط به آنها را انجام ميدهد و برخي موارد با عالم مثال و بالاتر ارتباط گرفته، از آنها بهره ميبرد (صدرالمتألهين، 1363، ص213).
ابنعربي نيز بر فعال بودن مستقيم نفس مهر تأييد ميزند، آنجا که ادراک حواس را ضروري ميداند و مراد او از «ضرروي بودن» بيواسطه و مستقيم بودن ادراک است؛ يعني نفس، خود مستقيم ادراک حسي ميکند و اين يعني: در ادراک حسي مُدرِك با مُدرَك رابطهاي بيواسطه دارد. به همين سبب ميتوان ادراك حسي را «شهود» ناميد. مثال شيخ براي شهود حسي و ادراک بيواسطۀ حواس، ديدن ساحل متحرک براي فرد سوار بر کشتي و يافتن تلخي عسل است که از منظر ايشان خطايي ندارند و عقل در مقام تطبيق، تفسير، علتيابي و حکم دچار خطا ميشود (ابنعربي، بيتا، ج1، ص213-214).
در گزارشها نيز به درک مستقيم نفس توجه شده است. خانمي در گزارش خود آورده است: مطلقاً خودم را نميديدم؛ مثل اينکه فقط چشم بودم (صادقي، 1397، ص44). با توجه به نقش مستقيم نفس در ادراکات انساني بهويژه ادراکات حسي و استفادۀ ابزاري نفس از قوا و امکانات و تواناييها، ميتوان گفت: نفس تا آن هنگام که با بدن ارتباط دارد، از چشم براي ديدن، گوش براي شنيدن و... استفاده خواهد کرد؛ اما آن وقت که توجه خود را نسبت به بدن کاهش ميدهد، ميتواند ابزارهاي ديگري را براي اين امور انتخاب کند و کار ديدن و شنيدن و... را پيش ببرد.
مطابق اين تحليل آنچه صاحبان تجارب نزديک به مرگ نقل کردهاند که بعد از وقوع حادثه و جدا شدن نفس از بدن توانستهاند بشنوند يا ببينند يا حرف بزنند (موگان و اتواتر، 2000، ص33؛ مودي، 2001، ص25و 32؛ زالسکي 1987، ص119) و بلکه بهتر، دقيقتر و وسيعتر از قبل به مشاهدۀ امور بپردازند کاملاً در چارچوب فکر عرفاني قرار دارد و خارج از آن نيست.
براي نمونه، جوان موتورسواري اينگونه ميگويد که خودم را بالاي صحنۀ واقعه ديدم. بدن خونآلود خودم و چهرۀ نگران مردم را به نظاره نشسته بودم که به صحنه نگاه ميکردند.
ماهيگيري که به داخل آب افتاده و سرش به سنگي برخورد کرده و غرق شده بود، اينگونه ميگويد: صداي حبابهاي آب را ميشنيدم. بعد رشتههاي نوراني ظاهر شد و احساس شادي ميکردم (هاموند، 1374، ص23). من ميتوانستم گوش راست و طرف راست صورتم را ببينم؛ چون روي قسمت چپ صورتم خوابيده بودم (سابوم، 1982، ص58).
آنچه در اين گزارشها مهم است ادراک نفس است؛ يعني نفس کار ادراک را انجام ميدهد، در حالي از بدن روي برگردانده و بينندهاي در کنار ساير بينندهها شده است. امور مربوط به بدن را درک نکرده، ولي همچنان مشغول ديدن و شنيدن امور است.
علامه حسنزاده آملي دربارة تصرف نفس خارج از بدن، ذيل عبارتي از ابنسينا که ميگويد: نفس بدن را کاملاً در اختيار دارد ـ و آن را به راست و چپ، بالا و پايين برده، حرکت و سکون ميبخشد و مانند اوراقي که تحت تسلط باد است، بدن را تحت اختيار دارد ـ ميگويد: «نفس همانگونه كه در بدن خود تصرف و تدبير دارد، تواند كه در مادة كائنات تصرف كند» (حسنزاده آملي، 1381، ص40).
8. واقعيت و عدم واقعيت در مشاهدات و ادراکات
بعد از بحث از چيستي تجربيات و تلاش در بيان هويت آنها، اين نکته را بايد افزود که تجربيات، ادرکات و مشاهداتي که افراد تجربهگر از عالم مثال منفصل دارند، واقعيت دارند؛ يعني هستي آنها صرفاً در فضاي ادراکي تجربهگر نيست. افرادي که توانستهاند به مثال منفصل راه پيدا کنند موجودات مستقل از نفس خود را ادراک کردهاند؛ اما مشاهداتي که در مثال متصل و مرتبۀ خيال افراد براي آنان حاصل ميشوند بهگونهايکه ساختۀ خيال يا وساوس شيطاني باشند، بهرهاي از واقعيت خارجي ندارند. چنين ادراکاتي نميتوانند از واقعيت خارجي خبر دهند و صاحبان چنين مشاهداتي نميتوانند انتظار ادراک واقعيت خارجي را داشته باشند.
نتيجهگيري
1. از منظري هستيشناختي با توجه به اعتقاد عرفا به عالم مثال بهمثابة يکي از حضرات کلي الهيه و تقسيم آن به متصل (يعني خيال انسان) و منفصل (يعني خيال عالم) از يکسو و برشمردن ويژگيهايي مانند شکل، رنگ و امتداد غيرمادي، بيزماني، بيمکاني، گستردگي، تنوع و مانند آن ـ براي آنکه شبيه ويژگيهايي است که تجربهگران نزديک به مرگ گزارش دادهاند ـ از سوي ديگر، زمينة پذيرش وقوع اين تجارب در عالم غيرمادي مثالي ـ چه متصل (يعني خيال آدم) و چه منفصل يعني (خيال عالم) ـ را فراهم ميکند.
2. از منظري انسانشناختي عرفا انسان را «کون جامع» ميدانند که همة عوالم عالي يادشده را طي کرده و بدون طفره و تجافي به حضرت شهادت مطلق رسيده است و در همة عوالم حضور بالقوه يا بالفعل دارد. ساير انسانها تنها مرتبۀ ملک و تجرد مثالي و ملکوتي و برزخي را ـ که اولين مرحله و مرتبۀ خروج از ماديت است ـ براي خود بالفعل کرده و تنها همافق با موجودات غيرمادي، خيالي و مثالي گرديدهاند. ازاينرو آنها توانايي مشاهدة موجوداتِ خيال خود را دارند و در صورت عبور از آن موجودات، مثال منفصل را مشاهده ميکنند. چون مرتبۀ ملک مادي بوده و علم و حالات نفساني انساني مجرد است، اساساً چنين مرتبهاي قابليت پذيرش و عالم شدن نسبت به اين حالات و تجربيات را ندارد. پس تجربيات لاجرم در ساحت غيرمادي و نفساني انسان واقع ميگردد.
3. انسان همانگونه که با مرتبة مادي خود (يعني بدن و قواي طبيعي منطبع در بدن) با حضرت شهادت مطلق ارتباط دارد، هنگام کاهش ارتباط با ساحت مادي، با مرتبة مجرد مثالي خود ـ که در اصطلاح، مثال مقيد يا مثال متصل يا خيال متصل يا قوة خيال ناميده ميشود ـ با باطن و غيب در ارتباط است.
4. خيال انسان ويژگيهاي مختلفي دارد: صور جزئي حسي را حفظ ميکند، قدرت تصويرسازي دارد، تحت القائات شيطاني قرار گرفته، جولانگاه شيطان است، پل عبور از خيال انساني به خيال عالم و منفصل است؛ زيرا برزخ متصل و خيال انساني جدولي از نهر برزخ منفصل و حضرت مثال است.
5. افراد هنگام تجربة نزديک به مرگ و مشاهدۀ موجودات غيرمادي شرايط يکساني ندارند. با توجه به شرايط عرفا براي ورود به عالم مثال منفصل، عموم تجربهگران در مرتبۀ خيال خود باقيمانده و ادراکات و مشاهدات آنها يا ادراکات سابق ذخيرهشده در خيال آنها، يا ساختۀ جديد خيال و يا القائات شيطاني است. البته برخي از تجربهگران که توانايي رهاشدن از خيال متصل و پيشداشتهها را دارند، با عبور از خيال متصل با حقايق خيال منفصل مواجه شده، حقايق آن عالم را مشاهده ميکنند.
با توجه به نقشآفريني مستقيم نفس در مشاهدات و ادراکات، کسي که از ابزار و بدن مادي فاصله ميگيرد، دنياي مادي را هم ميتواند ببيند، بلکه بهتر ميبيند.
- آشتیانى، سیدجلالالدین (1370). شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم. تهران: امیرکبیر.
- آشتیانى، سیدجلالالدین (1381). شرح بر زاد المسافر. قم: بوستان کتاب.
- آملى، سیدحیدر (1422ق). تفسیر المحیط الأعظم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
- ابنعربی، محییالدین (1946). فصوص الحکم. قاهره: دار احیاء الکتب العربی.
- ابنعربی، محییالدین (بیتا). الفتوحات المکیه. بیروت: دار صادر.
- الهی قمشهای، مهدی (1363). حکمت الهی عام و خاص. تهران: اسلامی.
- اسیری لاهیجى، محمد بن یحیی (1312). مفاتیح الاعجاز فى شرح گلشن راز. بمبئى: بینا.
- اعتمادینیا، مجتبی (1392). زندگی در کرانهها؛ سه گفتار در باب تجربههای نزدیک به مرگ. تهران: بصیرت.
- انصارى اسیدى، عبدالرحمن بن محمد (بیتا). مشارق انوار القلوب و مفتاح اسرار الغیوب. بیروت: دار الکتب العلمیه.
- اوسیس، کارلیس و هارالدسون، ارلاندور (1375). از مرگ بازگشتگان. ترجمة بهنام جمالیان، تهران: اول.
- بانوى اصفهانى، سیدهنصرت امین (1361). مخزن العرفان در تفسیر قرآن. تهران: نهضت زنان مسلمان.
- توانا، حامد (1396). رهاورد تجربیات نزدیک به مرگ. تهران: پیروز.
- تهرانى، سیدمحمدحسین (1423ق). معادشناسى. مشهد: ملکوت نور قرآن.
- جامى، عبدالرحمن (1370). نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
- جوادی آملی، عبدالله (1387). عین نضاخ، قم: اسراء.
- حسنزاده آملی، حسن (1371). عیون مسائل النفس. تهران: امیرکبیر.
- حسنزاده آملی، حسن (1378). ممد الهمم در شرح فصوص الحکم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
- حسنزاده آملی، حسن (1381). هزار و یک کلمه. قم: بوستان کتاب.
- حسنزاده آملی، حسن (1383). انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه. تهران: الف لام میم.
- سابوم، مایکل (1982). خاطرات مرگ. ترجمة سودابه فضائلی، تهران: زرین.
- سمنانى، علاءالدوله (1383). مصنفات فارسى سمنانى. تهران: علمى و فرهنگى.
- شاهآبادى، محمدعلى (1386). شذرات المعارف. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
- شعرانى، عبدالوهاب (1418ق). الیواقیت و الجواهر فى بیان عقائد الأکابر. بیروت: دار احیاء التراث العربى.
- شعرانى، عبدالوهاب (2007). الجوهر المصون و السر المرقوم فیما تنتجه الخلوة من الاسرار و العلوم. قاهره: دار جوامع الکلم.
- صادقی، جمال (1397). آن سوی مرگ. قم: معارف.
- صدرالمتألهین (1363). مفاتیح الغیب. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگى.
- غزالى، محمد بن محمد (بیتا). احیاء علوم الدین. بیروت: دار الکتاب العربى.
- فرغانى، سعیدالدین (1379). مشارق الدرارى شرح تائیه ابن فارض. قم: دفتر تبلیغات اسلامى.
- فنارى، شمسالدین محمدحمزه (2010). مصباح الأنس بین المعقول و المشهود. بیروت: دار الکتب العلمیه.
- قونوى، صدرالدین (1372). شرح الأربعین حدیثا. قم: بیدار.
- قونوى، صدرالدین (2010). مفتاح الغیب (مصباح الأنس). بیروت: دار الکتب العلمیه.
- قیصرى، داود (1381). رسالة فى التوحید و النبوة و الولایة (رسائل قیصرى). تهران: مؤسسة پژوهشى حکمت و فلسفه ایران.
- قیصرى، داود (1375). شرح فصوص الحکم (القیصرى). تهران: علمى و فرهنگى.
- کاشانى، عزالدین محمود بن على (بیتا). مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه. تهران: هما.
- محمود الغراب، محمود (1414ق). الخیال عالم البرزخ و المثال من کلام الشیخ الأکبر. دمشق: مطبعة نضر.
- مودی، ریموند (1366). زندگی پس از زندگی. ترجمة فریبرز لقائی. تهران: گلشایی.
- مودی، ریموند (1373). نور آنسوی. ترجمۀ حسین جلیلیان. تهران: جمال الحق.
- مودی، ریموند (1377). بازگشت به زندگی. ترجمۀ فرخ سیف بهزاد. تهران: مهر.
- مورس، ملوین (1380). ادراکات لحظات نزدیک به مرگ و تحولات روحی آن. ترجمة رضا جمالیان. تهران: اطلاعات.
- موسوی خمینی، سیدروحالله (1386). اخلاق 1 (انسان شناسی در اندیشه امام خمینی). تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- موسوی خمینی، سیدروحالله (1381). تقریرات فلسفه امام خمینی. تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- مهائمى، علاءالدین على بن احمد (1429ق). مشرع الخصوص الى معانى النصوص. بیروت: دار الکتب العلمیه.
- نجفی قوچانی، محمدحسن (1380). سیاحت غرب. تهران: چاپخانۀ سپهر.
- وولف، دیوید ام (1386). روانشناسی دین. ترجمة محمد دهقان، تهران: رشد.
- هاموند، کریستیان (1374). سفر به ناشناختهها. ترجمة ارغوان جولایی. تهران: جویا.
- همدانى، سیدعلى (بیتا). حل فصوص الحکم (شرح فصوص الحکم پارسا). بیجا: نسخة خطى.