انوار معرفت، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 26، بهار و تابستان 1403، صفحات 77-100

    تحلیل معرفت در عرفان ادبی: بررسی استعارات و فضاهای احساسی در ادبیات عرفانی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مهدی بابایی المشیری / استادیار عرفان و فلسفه مرکز پژوهشی دائرةالمعارف علوم عقلی اسلامی مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ع) / babaei@iki.ac.ir
    dor 20.1001.1.26458217.1403.13.1.5.6
    doi 10.22034/erfani.2025.5001517
    چکیده: 
    این مقاله مفهوم «معرفت» در عرفان ادبی و تأثیر آن بر سیر و سلوک عرفانی را بررسی کرده است. عرفان ادبی به‌مثابة بخشی از عرفان اسلامی، بر انتقال احساسات و عواطف توحیدی از طریق زبان ادبی و شعری متمرکز است. در این زمینه، معرفت به‌منزلة یکی از موضوعات کلیدی در اشعار عارفان ادیب مطرح می‌شود. این پژوهش به بررسی جایگاه «معرفت» در عرفان ادبی و معادل‌های استعاری و تشبیهی آن (مانند آب، می، شراب و باده و غیر اینها) در فضاهای احساسی مختلف پرداخته است. این استعارات و تشبیهات به‌خوبی نشان‌دهندة عمق و پیچیدگی مفهوم «معرفت» در عرفان ادبی هستند و هریک از آنها ابعاد خاصی از معرفت را به تصویر می‌کشد. بررسی فضاهای احساسی مختلف در عرفان ادبی که شامل عاشقانه، مستانه، رندانه، سالکانه، زاهدانه و وحدت‌مدارانه می‌شود، همچنین بررسی ویژگی‌ها و آثار معرفت شهودی در این فضاهای احساسی از اهداف این مقاله است که در این زمینه به درک عمیق‌تری از نقش معرفت در سیر و سلوک عرفانی و ادبیات عرفانی کمک می‌کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Analyzing Knowledge in Literary Mysticism: Examining Metaphors and Emotional Atmospheres in Mystical Literature
    Abstract: 
    In this article the concept of "knowledge" in literary mysticism and its impact on the path of mystical journey has been studied. As a part of Islamic mysticism, literary mysticism focuses on the transmission of monotheistic feelings and emotions through literary and poetic language. In this regard, knowledge emerges as one of the key issues in the works of mystical poets. This research investigates the position of "knowledge" in literary mysticism and its equivalents in metaphor and similitude (such as water, wine, and other related terms) across various emotional atmospheres. These metaphors and similes clearly illustrate the depth and complexity of the concept of "knowledge" in literary mysticism, each depicting specific dimensions of knowledge. The different emotional atmospheres within literary mysticism—including romantic, ecstatic, spiritual "rogue", mystic, ascetic, and unity-centered themes—along with the characteristics and effects of intuitive knowledge within these emotional atmospheres, which contribute to a deeper understanding of the role of knowledge in the mystical journey and mystical literature, are investigated in this paper.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    تحليل معرفت در عرفان ادبي:
    بررسي استعارات و فضاهاي احساسي در ادبيات عرفاني
    مهدي بابائي المشيري         / استاديار عرفان و فلسفه مرکز پژوهشي دائرةالمعارف علوم عقلي اسلامي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني دريافت: 15/10/1403 - پذيرش: 01/02/1404    babaei@iki.ac.ir
    چکيده
    اين مقاله مفهوم «معرفت» در عرفان ادبي و تأثير آن بر سير و سلوک عرفاني را بررسي کرده است. عرفان ادبي به‌مثابة بخشي از عرفان اسلامي، بر انتقال احساسات و عواطف توحيدي از طريق زبان ادبي و شعري متمرکز است. در اين زمينه، معرفت به‌منزلة يکي از موضوعات کليدي در اشعار عارفان اديب مطرح مي‌شود. اين پژوهش به بررسي جايگاه «معرفت» در عرفان ادبي و معادل‌هاي استعاري و تشبيهي آن (مانند آب، مي، شراب و باده و غير اينها) در فضاهاي احساسي مختلف پرداخته است. اين استعارات و تشبيهات به‌خوبي نشان‌دهندة عمق و پيچيدگي مفهوم «معرفت» در عرفان ادبي هستند و هريک از آنها ابعاد خاصي از معرفت را به تصوير مي‌کشد. بررسي فضاهاي احساسي مختلف در عرفان ادبي که شامل عاشقانه، مستانه، رندانه، سالکانه، زاهدانه و وحدت‌مدارانه مي‌شود، همچنين بررسي ويژگي‌ها و آثار معرفت شهودي در اين فضاهاي احساسي از اهداف اين مقاله است که در اين زمينه به درک عميق‌تري از نقش معرفت در سير و سلوک عرفاني و ادبيات عرفاني کمک مي‌کند.
    کليدواژه‌ها: معرفت، عرفان ادبي، فضاهاي احساسي، سير و سلوک عرفاني، عشق الهي.

    مقدمه
    عرفان ادبي بخشي از گنجينة بزرگ عرفان اسلامي در کنار عرفان نظري، عرفان عملي و تأويل عرفاني به انتقال احساسات و عواطف پاک توحيدي در قالب زبان ادبي و شعري مي‌پردازد. در اين بخش از عرفان، تمرکز بر بيان همان موضوعات و مسائل مطرح‌شده در ديگر ابعاد عرفان اسلامي (يعني حق تعالي و اسماء و صفات او و سير و سلوک به شيوة احساسي و عاطفي) است.
    ازجمله مباحثي که در عرفان ادبي مد نظر عارفان اديب قرار گرفته و با واژه‌هاي استعاري همراه با بار احساسي و عاطفي در اشعارشان مطرح شده، بحث «معرفت» (شناخت) است. آنها در اشعارشان بر اهميت معرفت تأکيد کرده‌اند و مقصودشان از معرفت در بيشر موارد، معرفت به حق‌تعالي و اسماء و صفات او و به اسرار هستي است که از طريق کشف و شهود به‌دست آمده باشد. آنان راه دستيابي به اين معرفت و خصوصيات و آثار آن را در فضاي احساسي و عاطفي بيان کرده‌اند. نزد آنان معرفت حصولي به‌دست‌آمده از کتب و مدرسه چندان جايگاهي ندارد.
    ازجمله شواهد بر اهميت معرفت شهودي در عرفان ادبي آن است که عطار نيشابوري به‌مثابة يکي از پيشگامان در عرفان ادبي، مراحل سير باطني به‌سوي حق‌تعالي را در هفت وادي ترسيم کرده و يکي از آنها را وادي «معرفت» قرار داده است. وي اين وادي را بعد از وادي «عشق» مطرح کرده است (عطار نيشابوري، 1388الف، ص380).
    خواجه حافظ شيرازي نيز در ستايش اشعار خود، آنها را به «معرفت» توصيف کرده است:
    شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است
            آفرين بر نفس دلكش و لطف سخنش

    (حافظ شيرازي، 1368، ص243).
    عارفان اديب براي بيان معرفت، از معادل‌هايي که داراي بار احساسي و عاطفي است، استفاده کرده‌اند. همچنين واژه‌هاي هم‌معنا با «معرفت» يا نزديک به آن مانند «عرفان، علم، دانش، دانايي، الهام، ذوق، چشم عقل، چشم دل، چشم بينا، ديدة دل، بينايي دل، يقين، علم اليقين، حکمت، بصيرت، کشف، شهود، مشاهده و تجلي» در ادبيات عرفاني پرکاربرد است.
    به‌علت گستردگي کار، در اين نوشتار، پژوهش در همة موارد مزبور انجام نگرفته، بلکه تمرکز بر واژة «معرفت» و برخي واژه‌هاي استعاري معادل آن (مانند آب، آب حيات، آب بقا، آب حيوان، باده، مي، شراب) و نيز برخي احکام و ويژگي‌هاي معرفت بوده که در ادبيات عرفاني مطرح شده است.
    در ادامه، ابتدا توضيح مختصري دربارة انواع فضاهاي احساسي که در عرفان ادبي مطرح است، ارائه خواهد شد، سپس کاربرد واژة معرفت و معادل‌هاي آن، مطابق همين فضاها بررسي شده است. در عرفان ادبي فضاهاي احساسي مختلفي وجود دارد که به‌ترتيب اهميت عبارتند از: 1. عاشقانه؛ 2. مستانه؛ 3. رندانه (قلندرانه)؛ 4. سالکانه؛ 5. وحدت‌مدارانه؛ 6. زاهدانه (مرکز پژوهشي دائرة‌المعارف علوم عقلي اسلامي، 1395، ص43).
    واژه‌ها و اصطلاحات در عرفان ادبي متناسب با فضاي غالب احساسي‌شان به کار گرفته مي‌شود. آنچه در تشکيل فضاهاي عرفان ادبي نقش اساسي دارد، پس‌زمينة احساسي (تِم) است. پس‌زمينة احساسي غالب در مفاد اصطلاحات عرفان ادبي، در فهم و تعيين فضاهاي عرفان ادبي تأثير بسزايي دارد. پس‌زمينة احساسي همان مجموعه احساسات حاکم يا غالب بر مدلول لفظ، بيت يا شعر در مقابل معاني مدلول مجرد از اين احساسات است. بنابراين بايد گفت: ملاک رده‌بندي اصطلاحات و تعبيرهاي عرفان ادبي متشکل از احساس و شناختي است که مدلول اين اصطلاحات دارد.
    1. معرفت در فضاي عاشقانه
    در فضاي عاشقانه، اصطلاحات و کاربردهاي عرفان ادبي بيشتر بر پاية تشبيه عشق عرفاني به عشق مادي بنا شده ‌است. واژه‌هايي که در اين فضا به‌کار رفته‌ مبتني‌بر همين تشبيه است. بنابراين احساس ظاهري اين واژگان، عشق مادي و پس‌زمينة عرفاني آنها عشق عرفاني است. پس‌زمينة احساسي عاشقانه در تمايز فضاي عاشقانه از ديگر فضا‌ها تعيين‌کننده است. بنابراين اگر در فضاي عاشقانه اصطلاحاتي که ـ مثلاً ـ ناظر به سير و سلوک عرفاني است، به‌کار رفته باشد، چون پس‌زمينة عاشقانه در آنها غالب است، آنها را به‌مثابة سير و سلوک عرفانيِ عاشقانه، در فضاي عاشقانه جاي مي‌دهيم.
    با توجه به مطلب فوق، عارفان اديب گاهي در اين فضاي احساسي واژة «معرفت» را به‌منزلة يکي از اوصاف عاشق به‌کار برده‌اند. احکام و ويژگي‌هايي که براي معرفت در فضاي عاشقانه بيان کرده‌اند، متفاوت است. در برخي ابيات به هويت و حقيقت معرفت که نور است، اشاره کرده‌اند و در برخي به آثار معرفت پرداخته‌اند؛ مانند تأثير معرفت در عشق‌ورزي، تأثير معرفت در استواري و ثبات قدم، و تأثير معرفت در شهود تجليات جمالي، و گاهي نيز به راه‌هاي دستيابي به معرفت و غير اينها پرداخته‌اند. در ذيل، به توضيح و شواهد هريک از اين موارد مي‌پردازيم:
    1-1. نور بودن معرفت
    عارفان اديب گاهي معرفت را به نور تشبيه کرده‌اند و معتقدند: معرفت شهودي به حق‌تعالي خاصيت نور (يعني خاصيت پرتوافکني و روشن‌کنندگي) را دارد. بنابراين آدمي با دستيابي به معرفت شهودي، جان خود را با اين معرفت روشن و چشم دل خود را بينا مي‌گرداند.
    هر كه بينا شد به نور معرفت بيند عيان
            كين همه ذرات پيدا زآفتاب روي اوست

    (اسيري لاهيجي، 1357، ص75).
     2-1. تأثير معرفت در عشق‌ورزي
    شاعران عارف در برخي از اشعارشان ميان عشق‌ورزيدن و معرفت ارتباط برقرار کرده‌اند. آنها شرط لازم براي عشق‌ورزيدن به حق‌تعالي را معرفت دانسته‌ و يا عشق‌ورزيدن را ازجمله آثار و نتايج معرفت دانسته‌اند. در هر صورت، روشن است معرفتي که نتيجه‌اش عشق ورزيدن است و يا شرط لازم براي عشق ورزيدن است، معرفت حصولي نيست که از راه تعليم و تعلم و درس و بحث به‌دست آمده باشد و جايگاه آن عقل و ذهن آدمي است، بلکه مقصود معرفت شهودي است که جايگاه آن قلب و جان آدمي است.
    همچنين عشقي که با معرفت تلازم دارد بايد فراتر از عشق حيواني و مجازي باشد و آن عبارت از عشق حقيقي به خداوند و اسماء و صفات اوست. بنابراين بدون دستيابي به معرفت و شناخت حق‌تعالي و اسماء و صفات او نمي‌توان در بازار عشق راه يافت و با اهل معرفت حقيقي دادوستد کرد.
    بي‌معرفت مباش که در من يزيد عشق
            اهل نظر معامله با آشنا کنند

    (حافظ شيرازي، 1368، ص199).
    بي‌‏صدق بندگي نرسد معرفت به كام
            بي‏ذوق معرفت نشود عشق رام ما

    (فيض کاشاني، 1387، ج1، ص479).
    3-1. تأثير عشق در معرفت
    مولوي در فضاي عاشقانه، معرفت را به آفتاب تشبيه کرده که در شعاع نورافشاني آن، ذرات معلق در فضا قابل رؤيت است. به اعتقاد وي، عشق به حق‌تعالي موجب طلوع آفتاب معرفت در جان سالک مي‌گردد که در پرتو نور آن، حقايق و اسرار عالم براي او اندک‌اندک آشکار مي‌شود:
    عشق اکنون مهرباني مي‌کند
            جانِ جان امروز جاني مي‌کند

    در شعاع آفتاب معرفت
            ذره‌ذره غيب‌داني مي‌كند

    (مولوي، 1389، ج1، ص538).
    عطار نيز «معرفت» را يکي از وادي‌ها و مقامات در سير و سلوک به سوي خداوند دانسته و آن را پس از وادي «عشق» مطرح کرده است. گويا از ديد او معرفت نتيجة عشق‌ورزيدن به حق‌تعالي است.
    هست وادي طلب آغاز کار
            وادي عشق است از آن پس بي‌کنار

    پس سيم وادي است آن معرفت
            پس چهارم وادي استغنا صفت

    (عطار نيشابوري، 1388الف، ص380).
    ديده بينا به نور معرفت است
            وين عيان از عنايت عشق است

    (شاه‌ نعمت‌الله ولي، 1377، ص133).
    خواجوي کرماني نکتة فوق را با تعبير ديگري بيان کرده است که معرفت را بايد از عاشقان حق‌تعالي که عمري را در سوز عشق الهي سپري کردند، جويا شد:
    معرفت خواجو زپير عشق جوي
            تا سخن ملك تو گردد بي سخن

    (خواجوي کرماني، بي‌تا، ص482).
    با توجه به آنچه گفته شد، مي‌توان اين نتيجه را به دست آورد که از ديدگاه عارفان شاعر، ميان معرفت و عشق رابطة دوسويه برقرار است؛ بدين‌معنا که هر قدر معرفت سالک به خداوند بيشتر گردد عشق و محبت او به خداوند عميق‌تر و زيادتر مي‌گردد. از سوي ديگر، هرچه عشق و محبت به حق‌تعالي شديدتر گردد، ظرف وجودي سالک بيش از پيش مستعد دريافت اشراقات و تجليات الهي مي‌گردد. درنتيجه، معرفت بيشتري نصيب چنين عارف عاشقي مي‌گردد. با توجه به اين نکته مي‌توان گفت: معرفت به خداوند و عشق‌ورزيدن به او، داراي مراتب تشکيکي است.
    4-1. نقش معرفت شهودي در استواري و ثبات قدمي
    مولوي در فضاي عاشقانه با مقايسه و سنجش ميان روح و تن مي‌گويد: اگر در دل و جان آدمي معرفت شهودي به حق‌تعالي جاي گرفته باشد صاحب مقام يقين مي‌گردد و همانند کوه ثابت و استوار خواهد بود و هيچ‌گونه شک و شبهه‌اي او را متزلزل و دچار حيرت نمي‌سازد‌. در مقابل، جسم و بدن صاحب معرفت همانند برگ کاهي است که سست و بي‌بنياد است و با تغيير مزاج، از اعتدال خارج و دچار ضعف و سستي مي‌گردد. چون هر جاني تعلق به بدني دارد، وي با تعجب مي‌پرسد: چه کسي ديده که کوهي بر برگ کاهي آويخته باشد؟
    كوه است جان در معرفت تن برگ كاهي در صفت
            بر برگ كي ديده است كس يك كوه را آويخته

    (مولوي، 1389، ج1، ص73).
    5-1. نقش معرفت در شهود تجليات جمالي
    به‌اعتقاد اسيري لاهيجي وقتي نور معرفت حقيقي، دل و جان آدمي را منور کند، ديد باطني نسبت به حقايق و اسرار عالم پيدا خواهد کرد و درنتيجه، در فضاي عاشقانه مي‌يابد همة موجودات در عالم هستي پرتو نور روي حق‌تعالي و از تجليات جمالي اويند.
    هر كه بينا شد به نور معرفت بيند عيان
            كين همه ذرات پيدا زآفتاب روي اوست

    (اسيري لاهيجي، 1357، ص75).
    چشمي كه به نور معرفت روشن شد
            بيند كه جمال تو به عالم پيداست

    (اسيري لاهيجي، 1357، ص323).
    6-1. راه دستيابي به معرفت شهودي
    فيض کاشاني در فضاي عاشقانه، معرفت شهودي به حق‌تعالي را محصول رياضت و تقواي الهي و به تعبير ديگر، بندگي خالص و عبوديت صادق خداوند دانسته‌ و ثمرة چنين معرفتي را عشق و دلدادگي به خداوند برشمرده‌ است، هر‌چند همين عشق موجب رشد و کمال معرفت عارف مي‌گردد:
    از صدق بندگيت به دل دانه‏اي فكن
            شايد كه عشق و معرفت آيد به دام ما

    از بندگي به معرفت از معرفت به عشق
            دل مي‌نواز تا كه شود پخته خام ما

    (فيض کاشاني، 1387، ج1، ص479).
    7-1. تأثير عشق الهي در خرق حجاب معرفت
    شاه نعمت‌الله ولي مي‌گويد: ابتدا وي اهل معرفت بوده و در ويرانة دل خود گنج معرفت داشته، ولي عشق سوزان پيدا شده و او را همراه با گنج معرفت‌اش فاني ساخته است:
    بود گنج معرفت در كنج ويران دلم
            آتشي افتاد و گنج و كنج ويرانم بسوخت

    (شاه نعمت‌الله ولي، 1377، ص165).
    8-1. موانع معرفت
    مرغ دل سيمرغ قاف معرفت
            جز سر زلف بتانش دام نيست

    (شاه نعمت‌الله ولي، 1377، ص108).
    نزد سالکان کوي حق، دل تنها جايگاه معرفت شهودي به حق‌تعالي و مظهر تجليات اوست. از نظر شاعر عارف، تعينات مادي و مظاهر دنيوي همانند دامي هستند براي مرغ دل که آن را از وصول به حق‌تعالي و دستيابي به معرفت شهودي بازمي‌دارند. در بيت فوق، دل به مرغ تشبيه شده که همان سيمرغ قاف معرفت است. سيمرغ در کوه قاف به معرفت مي‌رسد.
    عطار نيز شرط دستيابي به معرفت شهودي را ترک عشق مجازي و عدم پيروي از هوي و هوس نفساني دانسته است:
    اصل صورت نفس شهواني توست
            اصل معني جان روحاني توست

    ترك صورت گير در عشق صفت
            تا بتابد آفتاب معرفت

    (عطار نيشابوري، 1386الف، ص 329).
    در بيت مذکور، معرفت به «آفتاب» تشبيه شده، از اين جهت که معرفت از سنخ نور است و با پرتوافشاني خود، حقايق و اسرار عالم را در معرض ديد جان‌هاي مستعد قرار مي‌دهد و يا از اين جهت که موجب حيات و رشد و بالندگي جان‌هاي مستعد مي‌شود.
    2. معرفت در فضاي مستانه
    اصطلاحات عرفان ادبي در فضاي مستانه، بيشتر مبتني‌بر تشبيه حال و هواي سُکرِ عرفاني به احوال ناشي از مستي مادي است. بنابراين احساس ظاهري اين تعبيرها، به مستي مادي مربوط است و پس‌زمينة احساسي عرفاني آنها حال و هواي سکر عرفاني است. در فضاي مستانه، گويي آلات مي‌گساري مادي، حکم اسباب سلوک را دارند. سکر عرفاني همراه با نوعي خوشي و سرمستي معنوي است که عارف در آن از ماسواي حق‌تعالي فارغ گشته و عقل را رها کرده است. در ابياتي که فضاي احساسي مستانه دارند، سکر عرفاني به مستي مادي تشبيه شده و واژه‌هاي به‌کاررفته در اين فضا مبتني بر اين تشبيه است.
    با توجه به آنچه گفته شد، عارفان اديب در برخي از اشعار خود، واژة «معرفت» را در فضاي احساسي مستانه به‌مثابة يکي از اوصاف مست عرفاني به‌کار برده‌اند. آنها جداي از اينکه به احکام و ويژگي‌هاي معرفت در اين فضا پرداخته‌اند، در برخي از اشعار خود، واژه‌هايي مانند باده، مي ‌و شراب را تشبيه يا استعاره از معرفت شهودي به حق‌تعالي و اسماء و صفات او به‌کار برده‌اند.
    داد مي معرفتش آن شكرستان
            مست شدم برد مرا تا به كجاها

    (مولوي، 1389، ج۲، ص۱۲۸۰).
    لازم به ذکر است که «باده»، «مي» و «شراب» مترادف‌اند. در قرآن هم «شراب» به‌معناي نوشيدني آمده است: «و سقاهم ربهم شراباً طهوراً» (انسان: 21). شراب طهور پاداش ابرار در بهشت است که آنها را از هرچه غير حق‌تعالي است، تطهير مي‌کند.
    اين واژه‌ها با توجه به موارد استعمال آنها در عرفان ادبي، بيشتر در فضاي عاشقانه، مستانه و رندانه به‌کار رفته‌ و استعاره از معاني متفاوتي، ازجمله عشق الهي، تجلي حق در دل عارف، وصال و فناي در حق‌تعالي و معرفت شهودي به حق‌تعالي است.
    شايان ذکر است که تشبيه معرفت شهودي به باده، مي‌و شراب ممکن است از اين جهت باشد که فرد همان‌گونه که با نوشيدن بادة ظاهري از خود بي‌خود مي‌شود و توجهي به پيرامون خويش ندارد و نوعي خوشي و سرمستي ظاهري به وي دست مي‌دهد، عارف نيز با تجلي و افاضة حقايق و معارف شهودي از سوي حق‌تعالي بر وي، حالت سکر معنوي بر او عارض مي‌شود و درنتيجه از خود و تعلقات اين سويي فارغ مي‌گردد و نوعي لذت و خوشي معنوي زيادي در خود احساس مي‌کند.
    در اشعار اديبان عارف براي معرفت مستانه، ويژگي‌هايي بيان شده است. در برخي از اين اشعار به ويژگي‌هاي معرفت مانند کميابي معرفت، تلخ و لذت‌بخش بودن معرفت و حق‌اليقيني بودن آن پرداخته‌اند و در برخي به احکام معرفت مانند بايستگي‌هاي دستيابي به معرفت، پديد آمدن مخلوقات از شراب معرفت و غايت آفرينش بودن معرفت اشاره کرده‌اند و گاهي به آثار معرفت مستانه مانند تأثير شراب معرفت در ورود به حريم اسرار الهي، نقش معرفت در عشق به حق‌تعالي، نقش عطاي معرفتي در سکر عرفاني و تأثير شراب معرفت در نيل به مقام فنا پرداخته‌اند. در ادامه به توضيح و شواهد هريک از اين موارد مي‌پردازيم:
    1-2. کميابي معرفت
    اسيري لاهيجي فهم و دانشي را که برگرفته از شهود حق‌تعالي و اسماء و صفات او باشد، بسيار کمياب و ناپيدا دانسته و معتقد است: وي واجد چنين معرفتي نيست و اگر به چنين معرفتي دست پيدا کند جان‌هاي مستعد را از اين باده معرفت سيراب خواهد کرد.
    فهم و دانش كو كه تا گويم سخن
            پر كنم جام و سبو از باده من؟

    (اسيري لاهيجي، 1368، ص81). 
    2-2. تلخ و لذت‌بخش بودن آن
    گاهي شاعر عارف از حالات دروني خود خبر مي‌دهد که بر اثر عشق و محبت به حق‌تعالي به تجلي صفاتي دست يافته است. دستيابي او به اين مقام براي وي سختي‌هاي زيادي داشته و به همين علت ‌نخواسته سلوک‌اش را به مراتب بالاتر که نيل به تجلي ذاتي است، ادامه دهد؛ اما حق‌تعالي فرموده است براي دست يافتن به وصال من، بايد «مي» معرفت را بخوري. ويژگي «مي» معرفت آن است که بسيار تلخ (گدازندة هستي) و درعين‌حال، بسيار گوارا و لذت‌بخش است و موجب وجد و مستي و ارتقاي معنوي مي‌گردد.
    «مي» معرفت در اينجا عبارت از شهود ذاتي در مرتبة احديت است که بي‌حجاب صفات روي مي‌دهد.
    عشق تو آورد قدح پر زبلاي دل من
            گفتم: مي‌ مي‌نخورم گفت: براي دل من

    داد مي معرفتش با تو بگويم صفتش
            تلخ و گوارنده و خوش، همچو وفاي دل من

    (مولوي، 1389، ج۲، ص1126).
    عشق تو آورد قدح پر زبلاها
            گفتم: مي مي‌نخورم پيش تو شاها

    داد مي معرفتش آن شكرستان
            مست شدم برد مرا تا به كجاها

    (مولوي، 1389، ج۲، ص۱۲۸۰).
    3-2. حق‌اليقيني بودن معرفت مستانه
    گاهي عطار نيشابوري واژة «مي» را استعاره از معرفت حق‌اليقيني و شهود ذاتي گرفته و آن را به پنهان و آشکار بودن توصيف کرده است. به‌اعتقاد وي، کسي براي شناسايي معرفت حق‌اليقيني و شهود ذاتي نشانه‌اي ارائه نکرده، بلکه آن معرفت همانند وجود حق‌تعالي پنهان و در عين حال، آشکار است؛ زيرا چنين معرفتي (حق‌اليقيني) هميشه در حجاب تعينات پنهان است و مردم تنها از طريق اين تعينات آن را مي‌شناسند و درباره‌اش سخن مي‌گويند.
    كس از مي معرفت ندادست نشان
            كز عين نشان بروست و زعين عيان

    آن مي به قرابه سر به مهرست مدام
            مردم به قرابه مي ‌برآرند زبان

    (عطار نيشابوري، 1386ب، ص۲۲۹).
    4-2. بايستگي‌هاي دستيابي به معرفت
    از ديدگاه مولوي هر انسان عاقلي شايستگي شناخت شهودي حق‌تعالي را ندارد. کسي که خود را در مسير بندگي او قرار نداده و جانش را از محبت به او لبريز نکرده باشد حق‌تعالي او را با بادة معرفت، پذيرايي نخواهد کرد:
    بادة او درخور هر هوش نيست
            حلقة او سخرة هر گوش نيست

    (مولوي معنوي، 1378، دفتر پنجم، ص717).
    فيض کاشاني نيز به توصيف سالکاني پرداخته که با عشق وافر به طاعت حق‌تعالي روي آورده و در اثر آن به مقامي رسيده‌اند که خداوند جانشان را با شراب معرفت سيراب کرده است:
    به خلوت، انس با جانان گرفتند
            به عزلت، خويش را گمنام کردند

    به شوق طاعت و ذوق عبادت
            شراب معرفت در جام کردند

    (فيض کاشاني، 1387، ج2، ص733).
    5-2. پديد آمدن مخلوقات از شراب معرفت
    برخلاف ابيات قبلي که در آن معرفت شهودي انسان به «شراب» تشبيه شده، گاهي در ادبيات عرفاني علم حق‌تعالي به «شراب» تشبيه شده است. مطابق حديث قدسي «أاحببتُ أن أعرف فخلقتُ الخلق لکي أعرف»، محبت خداوند به معروف‌شدن، منجر به تنزل علم بي‌نهايت او در مرتبة تعين اول و مرتبة تعين ثاني گرديد و سپس در قالب اعيان ثابتة مخلوقات و پس از آن در خارج به صورت اعيان خارجي مخلوقات درآمده است.
    ساقي چو شراب معرفت در خم کرد
            چون صاف نمود نام آن مردم کرد

    (بابا افضل کاشاني، 1351، ص228).
    6-2. غايت آفرينش بودن معرفت
    علاء‌الدوله سمناني معرفت به حق‌تعالي را که غايت خلقت انسان است، به «باده» تشبيه کرده و از خداوند خواسته که او را از آن بهره‌مند سازد. ويژگي اين بادة معرفت آن است که انسان را از خواب غفلت و مستي ناشي از تعلقات به امور دنيوي بيدار مي‌کند:
    يا رب تو به فضل خويش بيدارم كن
            از مستي و جهل زود هشيارم كن

    از بادة معرفت كه آن است مراد
            اي جان جهان، يكي دو در كارم كن

    (سمناني، 1364، ص381).
    7-2. تأثير شراب معرفت در ورود به حريم اسرار الهي
    گاهي شاعر عارف دستورهاي سلوکي را با واژه‌هاي مستانه مانند «باده، مي، محبت، نوشيدن و چشيدن» ارائه کرده؛ چنان‌که عطار دل خود را به‌عنوان سالک راه حقيقت و محل معرفت و اسرار الهي، مخاطب قرار داده است که اگر شراب معرفت بنوشي، با اسرار الهي آشنا خواهي شد و در اين صورت بايد سکوت اختيار کني و آنها را افشا نسازي.
    اي دل چو شراب معرفت کردي نوش
            لب بر هم نه سر الاهي مفروش

    (عطار نيشابوري، 1386ب، ص162).
    8-2. نقش معرفت در عشق به حق‌تعالي
    فيض کاشاني نيز با واژه‌اي مستانه دستور سلوکي ارائه کرده است. بدين‌روي سالک بايد فکر و انديشة خود را براي تحصيل دانش حصولي تا جايي که فکر و انديشه توان راهيابي دارد، به‌کار گيرد؛ اما در ادامة طريق، بايد بادة معرفت را بنوشد که نتيجة آن محبت و عشق به حق‌تعالي است.
    سلسلة فکر را در راه دانش بکش
            تا برسي منزلي کان نبود محرمش

    چون كه بدان‌جا رسي بادة عرفان بنوش
            زمي معرفت ذوق محبت بچش

    ‏(فيض کاشاني، 1387، ج2، ص896).
    9-2. نقش تجلي و عطاي معرفتي در سکر عرفاني
    گاهي تجلي و عطاي الهي براي عارف، علاوه بر معرفت‌بخشي، همراه با نوعي لذت و سرمستي معنوي بوده که عارف مدت‌ها از آن بهره‌مند است.
    زان لقمه كه صوفي را در معرفت اندازد
            يك ذره و صد مستي يك دانه و صد سيمرغ

    (حافظ شيرازي، 1368، ص394).
    داد مي معرفتش آن شكرستان
            مست شدم برد مرا تا به كجاها

    (مولوي، 1389، ج۲، ص۱۲۸۰).
    سرخوشم از نشئة صهباي جام معرفت
            چون نيابم محرمي اين باده تنها مي‏كشم

    (فيض کاشاني، 1387، ج2 ، ص1012).
    10-2. تأثير شراب معرفت در نيل به مقام فنا
    عطار مي‌گويد: با نوشيدن شراب معرفت به هيجان آمدم و نوعي حالت اضطراب معنوي به من دست داد و از خود و تمام تعلقات اين سويي غافل شدم و به مرتبة فناي صفاتي يا ذاتي نائل گرديدم:
    اي بس كه به خار مژه خارا سفتيم
            تا از ره عشق نكته‌اي برگفتيم

    تا ما ز شراب معرفت آشفتيم
            خود را بي‌خود ز خويشتن بنهفتيم

    (عطار نيشابوري، 1386ب، ص341).
    3. معرفت در فضاي رندانه
    «رندانه» (قلندرانه) يا «رندي» در عرفان ادبي، به فضايي گفته مي‌شود که در آن به عارفان و سالکان صادق، احساس تنفر از ريا و ظاهرگرايي دست مي‌دهد. «رند» در لغت به افراد حيله‌گر و غدار و اراذل و اوباش لاابالي و بي‌قيد، باهوش و زيرک و رسواکنندة رياکاران و فريبکاران گفته شده است (دهخدا، 1377، ذيل واژه). همة اين معاني به‌گونه‌اي ‌تشبيهي در معناي باطني و عرفاني رند تعبيه شده است. اگر در شعر يا اصطلاحي برخي از ويژگي‌هاي ذيل باشد نشانه‌اي براي اين فضاست: حيله‌گري، دورويي (باطن رند با ظاهرش هماهنگ نيست و باطن وي بهتر از ظاهر اوست)، لاابالي‌گري، رسواگري (رند با رفتار و کردار خود با تظاهر نداشتن به پايبنديِ شرع، رسواکنندة رياکاران و مدعيان دروغين دين‌داري و عرفان است) و جنون (به‌سبب وجود اوصاف و رفتارهاي فوق در رند، رندي در نوع شديد خود به ديوانگي و جنون تشبيه مي‌شود) (مرکز پژوهشي دائرة‌المعارف علوم عقلي اسلامي، 1395، ص47).
    لازم به ذکر است که با توجه به اين فضاي احساسي و ويژگي‌هاي گفته‌شده، واژة «معرفت» و يا معادل‌هاي آن در اين فضا کمتر به‌کار رفته است. در اين موارد بيشتر تکيه بر اين شده که رند يا قلندر داراي معرفت شهودي به حق‌تعالي و اسرار عالم است و شناخت او از طريق عشق و محبت به حق‌تعالي به‌دست آمده است.
    قلندر را علم از عشق باشد
            قلندر را قدم از صدق باشد

    (جام، 1377، ص444).
    قلندر گرچه فارغ مي‌نمايد
            وليکن نيست در اسرار فارغ

    (مولوي، 1389، ج2، ص944).
    قلندرخوي شو صوفي صفت شو
            چو ما شو پاي تا سر معرفت شو

    چو ما گشتي بداني سرّ ما را
            که با چشم خدا بيني خدا را

    (صفا اصفهاني، 1377، ص321).
    4. معرفت در فضاي سالکانه
    «سالکانه» در عرفان ادبي به فضايي گفته مي‌شود که در آن اصطلاحاتي دربارة سير و سلوک عرفاني با فضاي احساسي، غير از فضاي احساسي عشقي، مستي و قلندري است. بنابراين اگر هيچ‌يک از پس‌زمينه‌هاي عاشقانه، مستانه و رندانه در شعري يا اصطلاحي وجود نداشت و موضوع شعر سلوک الي الله بود و اصطلاح نيز به سلوک الي الله مربوط بود، آن شعر يا اصطلاحْ سالکانه خواهد بود.
    با توجه به مطلب فوق، عارفان اديب گاهي واژة «معرفت» را در فضاي احساسي سالکانه به‌مثابة يکي از اوصاف سالک مطرح کرده‌اند. آنان همچنين در اين فضاي احساسي، تشبيهات و استعارات گوناگوني را براي معرفت به‌کار برده‌اند؛ مانند آب، آب حيات، آب بقا، آب حيوان، گوهر معرفت، گنج معرفت، سحاب معرفت، آفتاب معرفت، صحراي معرفت، تخم معرفت، بحر معرفت، نور معرفت، بلاد معرفت.
    شايان ذکر است که چون استعاره‌بودن واژة «آب» از معرفت، در روايات منقول از اهل‌بيت و در آثار انديشمندان مسلمان مطرح شده، در اينجا ابتدا به توضيح اين استعاره مي‌پردازيم و ساير تشبيهات مربوط به معرفت را در جاي مناسب توضيح خواهيم داد. در رواياتي از ائمة طاهرين، «آب» به علم و معرفت تفسير شده است (حسن‌زاده آملي، 1379، ج‏3، ص6). دانشمندان اسلامي نيز در آثار خود به سطح باطني معناي «آب» پرداخته و آن را عبارت از علم و معرفت دانسته‌اند. ابن‌عربي (ابن‌عربي، بي‌تا، ج1، ص332) و صدرالمتألهين (صدرالمتألهين، 1366، ج1، ص405 و 365) ازجمله کساني هستند که در آثار خود به اين سطح معنايي اشاره کرده‌اند. عارفان اديب نيز با توجه به خصوصيات نهفته در حقيقت «آب»، آن را رمز و استعاره از حقايق و معاني گوناگوني دانسته‌اند که هريک از اين معاني نيز ممکن است در فضاهاي احساسي مختلف عرفان ادبي به‌کار برده شود.
    برخي از کاربردهاي معاني واژه «آب» را مي‌توان اين‌گونه برشمرد: اشک، آبرو، حق‌تعالي، وجود و هستي، لطف حق‌تعالي، تجلّي. در برخي از ابيات عرفاني نيز آب دربارة معرفت شهودي به حق‌تعالي به‌کار رفته است. در بيشتر اين موارد ويژگي حيات‌بخشي، ماية رشد و کمال و سرزنده بودن و رفع عطش در آب، موجب شده است آن را رمز و نماد معرفت شهودي به حق‌تعالي بدانند؛ زيرا چنين معرفتي همانند آب، ماية حيات و رشد جان و روح آدمي است.
    همچنين گاهي عارفان اديب واژة «آب» را با ترکيب با واژ‌ه‌هاي ديگري مانند آب بقا، آب حيات، آب حيوان و آب زندگاني در فضاي سلوکي استعاره از معرفت شهودي به حق‌تعالي به‌کار برده‌اند که در ادامه خواهد آمد:
    بدانست او به نور عقل هشيار
            كه هست آن آبْ علمِ كشف اسرار

    اگر بر جان تو تابنده گردد
            دلت کونين را بيننده گردد

    (عطار نيشابوري، 1388ب، ص۲۸۵).
    عطار مي‌گويد: سالک با عقل منور دريافته که آب حيات، همان معرفت شهودي است و اگر کسي از اين معرفت شهودي برخوردار گردد به اسرار دو جهان واقف گشته است.
    عارفان اديب در فضاي سالکانه تنها به بيان ويژگي‌ها و آثار معرفت بسنده نکرده‌اند، بلکه به اسباب و زمينه‌هاي اين معرفت سلوکي نيز توجه ويژه‌ نموده‌اند. در ادامه،‌ ابتدا به بيان ويژگي‌ها و آثار معرفت سلوکي مي‌پردازيم؛ زيرا آنها علاوه بر اينکه بيانگر واقعيت چنين معرفتي هستند، نوعي تشويق سالکان براي دستيابي به آن به‌شمار مي‌روند. بدين‌روي به اسباب و زمينه‌هاي ايجاد اين معرفت از نگاه عارفان اديب اشاره مي‌شود:
    1-4. ويژگي‌هاي معرفت سلوکي
    1-1-4. صراط مستقيم بودن معرفت
    به‌اعتقاد اسيري لاهيجي «صراط مستقيم» نزد عارف عبارت از منور ساختن دل با نور معرفت شهودي است.
    منور كن به نور معرفت دل
            كه پيش عارف اين آمد ره راست

    (اسيري لاهيجي، 1357، ص309).
    در صراط المستقيم معرفت
            هم به امر پير رو، اي راهجو

    (اسيري لاهيجي، 1357، ص259).
    2-1-4. بي‌نهايت بودن معرفت
    چون حق‌تعالي و اسماء و صفات او بي‌نهايت است، معرفت شهودي به او نيز بي‌نهايت خواهد بود.
    چون كه معروف است بي‌حد لاجرم
            معرفت بي‌غايت آيد نيز هم

    (اسيري لاهيجي، 1368، ص30).
    راه دراز معرفت‌ات بي‌نهايت است
            اين رمز داند آن كس كز رهروان توست

    (سمناني، 1364، ص73).
    به خاطر همين ويژگي بي‌نهايت‌بودن معرفت شهودي، برخي از عارفان اديب معرفت را به «بحر» تشبيه کرده‌اند:‏
    گر بحر معرفت به كف آيد بكش سخن
            كآن موسم جواهر اسرار سُفتن است

    که تعلق بـا همين دنياستش
            ره بـه هفتم آسمان بر نيستش

    اين ‌همه علم بناي آخورست
            که عماد بود گاو و اشترست

    (فيض کاشاني، 1387، ج1، ص534).
    3-1-4. توانايي انسان در کسب معرفت شهودي
    توانايي کسب معرفت شهودي در انسان نهفته است. به همين خاطر معرفت به «گنج» و «گوهر» تشبيه شده که در نهانخانة وجود ما موجود است؛ اما بايد از طريق مبارزه با خودخواهي و خودپرستي اين گوهر معرفت را که در ما بالقوه است، به فعليت برسانيم و آشکار سازيم.
    در طلسم ماست پنهان گنج سرّ معرفت
            تا شود اين گنج پيدا، خويش را ويران كنيم‏

    (فيض کاشاني، 1387، ج2، ص1006).
    4-1-4. راه نيافتن شک و شبهه در معرفت شهودي
    به‌اعتقاد عطار اگر علم شهودي به حق‌تعالي و اسماء و صفات او در قالب صورتي ظاهر شود همانند آب حيوان، يعني آبي حيات‌بخش زلال و شفاف است که در آن شک و شبهه راه ندارد.
    اگر بنمايدت آن علم صورت
            بيابي آب حيوان بي‌كدورت

    (عطار نيشابوري، 1388ب، ص28).
    5-1-4. سرماية اخروي بودن معرفت
    حافظ معرفت را به گوهر گرانبهايي تشبيه کرده است که انسان بايد در اين عالم ذخيره کند و آن را همراه خود به عالم آخرت ببرد، نه سرمايه‌هاي مادي که جاهلان ذخيره مي‌کنند؛ زيرا چنين سرمايه‌هايي قابل انتقال به عالم آخرت نيست:
    گوهر معرفت اندوز که با خود ببري
            که نصيب دگران است نصاب زر و سيم

    (حافظ شيرازي، 1368، ص293).
    6-1-4. غذاي جان بودن معرفت
    فيض کاشاني در فضاي سلوکي، معرفت را به بذر تشبيه کرده و توصيه نموده آن را در مزرعة عمرت بکاري و با اشک چشم آبياري کني تا تخم معرفت پرورش يابد و به رشد و کمال برسد و غذاي جانت گردد:
    اين مزرع عمر بهر آن است
            تا آن كاري كه قوت جان است

    وآن فكرت‌ها به جاي‏ شخم است
            وآن معرفت از براي تخم است

    وين چشمة چشم داده ياري
            تا آب دهي هر آنچه كاري

    (فيض کاشاني، 1387، ج1، ص217).
    7-1-4. قلب؛ جايگاه معرفت شهودي
    مولوي در فضاي سلوکي با تشبيه معرفت به «آفتاب»، محل طلوع اين آفتاب معرفت را عقل و جان سالک دانسته است. به‌اعتقاد وي، آفتاب معرفت همانند خورشيد در آسمان، وابسته به مکان خاصي نيست و غروبي ندارد. در حقيقت، ظرف حقيقي معرفت شهودي، دل و جان عارف است. البته عقل و ذهن ظرف ترجمة شهود و مفاهيم برگرفته از شهود است:
    آفتاب معرفت را نقل نيست
            مشرق او غير جان و عقل نيست

    (مولوي، 1378، دفتر دوم، ص177).
    شاه نعمت‌الله ولي نيز با تشبيه معرفت به «گوهر»، دل را مخزن و محل آن دانسته است:
    در دل هر كه گنج معرفت است
            هست معمور و كنج ويران نيست

    (شاه نعمت‌الله ولي، 1377، ص89).
    2-4. آثار معرفت
    1-2-4. نقش معرفت در آفرينش انسان
    فيض کاشاني هدف از خلقت انسان را معرفت به حق‌تعالي دانسته و گفته است: انسان در صورتي شايستگي لباس هستي را در اين عالم دارد که خود را با معرفت به حق‌تعالي مزين کند، وگرنه لباس هستي درخور او نيست:
    تو را به خلعت هستي از آن شرف دادند
            كه تا به معرفت اين جامه را طراز كني

    (فيض کاشاني، 1387، ج2 ، ص1289).
    اسيري لاهيجي نيز آدمي را به اندازة معرفت‌اش برخوردار از انسانيت دانسته است:
    شد غرض از آفرينش معرفت
            کيست انسان؟ آنکه دارد اين صفت

    (اسيري لاهيجي، 1368، ص116).
    2-2-4. تأثير معرفت در بقا و حيات جان سالک
    همان‌گونه که آب، ماية حيات و پرورش هر موجود زنده‌اي است، معرفت شهودي به خداوند نيز ماية حيات، رشد و تعالي جان و قلب سالک است.
    نوش كن آب حيات معرفت
            تا بداني زنده‌دل كز وي حي است

    (شاه نعمت‌الله ولي، 1377، ص151).
    تا ز سرچشمة عرفان نخوري آب حيات
            مرده‌اي گر به مثل خضر و گر الياسي

    (جامي، 1378، ج1، ص791).
    آنكه را ني معرفت در جان، نه عشق حق بود
            مرده‏اي باشد به‌صورت زنده از وي دم مزن

    (فيض کاشاني، 1387، ج1، ص372).
    3-2-4. تأثير معرفت در بصيرت باطني
    سنايي در فضاي سلوکي توصيه کرده است که چشم دل و جانت را با سرمة معرفت روشن کن:
    بصيرت گر كني روشن به كحل معرفت زيبد
            كه دردش را اگر جويي هم اينجا توتيا يابي

    (سنائي غزنوي، 1385، ص614).
    تشبيه معرفت شهودي به سرمه از اين جهت است که همان‌گونه که بينايي چشم ظاهري با سرمه‌کشيدن تقويت مي‌شود، چشم دل نيز با سرمة معرفت نسبت به حقايق و اسرار عالم بينا مي‌گردد.
    فيض کاشاني نيز در فضاي سالکانه، نور عبادت را با نور معرفت مقايسه نموده و گفته است: نور عبادت هرچند زندگي آدمي را منور مي‌سازد، اما به‌اندازة نور معرفت کارايي ندارد؛ زيرا نور معرفت، هم زندگي آدمي را روشن مي‌سازد و هم ديد باطني به انسان مي‌دهد که به مدد آن مي‌تواند اسرار و حکمت‌هاي نهفته در حوادث زندگي و جهان را شهود کند:
    گر چه از نور عبادت زندگي روشن بود
            هست نور معرفت چشم و چراغ زندگي

    (فيض کاشاني، 1387، ج2، ص1284).
    4-2-4. تأثير معرفت در طهارت نفس
    شاعر عارف به سالک توصيه کرده که با تحصيل معرفت، روي خود را ـ که استعاره از جان و دل است ـ بشويد و به آن طهارت ببخشد:
    اين روي را بشوي به صد آب معرفت
            تا بنگري كه ما همه چون ماه و فرقديم

    (جام، 1377، ص296).
    وقتي با آب معرفت جان خود را از آلودگي‌ها و تعلقات دنيوي شست‌وشو دادي، در اين صورت، به شهود مي‌يابي که همة ماسوي الله همانند ماه و ستارگان انوارشان عارضي و عاريتي است و نورشان را از شمس حقيقت وجود دريافت مي‌کنند.
    عطار نيز در فضاي سلوکي شکوه مي‌کند که در اين زمانه مرداني که به مقام معرفت و محبت بار يافته باشند، موجود نيستند. به باور وي، کسي که به مقام محبت و معرفت بار يافته باشد، در تمام رفتارها و خواسته‌هايش پاکيزه و منزه از وساوس نفساني و شيطاني است:
    در وادي محبت و صحراي معرفت
            مردي تمام پاك‌رو و اختيار كو

    (عطار نيشابوري، 1384، ص546).
    عطار در بيت فوق معرفت را به «صحرا» تشبيه کرده است؛ زيرا معرفتْ افق ديد باطني عارف را وسعت مي‌بخشد و سطوح باطني هستي را در معرض ديد او قرار مي‌دهد. ممکن است اين تشبيه از اين جهت باشد که پيمودن در مسير معرفت و رسيدن به آن، همانند پيمودن در صحرا، مشکلات و سختي‌ها و موانع فراوان دارد.
    فيض کاشاني نيز معتقد است: علم و دانش، آتش هواي نفس را فرو مي‌نشاند و نور عرفان، آينة جان را از آلودگي‌ها پاك مي‌سازد:
    چون هوا در جانت آتش زد درِ دانش بکوب
            از سحاب معرفت بر آتش جان آب زن

    آب دانش مي‏نشاند شعلة نار هوا
            نور عرفان مي‏زدايد آينه جان از دَرَن

    (فيض کاشاني، 1387، ج1، ص373).
    تشبيه معرفت به سحاب از اين جهت است که معرفت شهودي به حق و اسماء و صفات او همانند ابر باران‌زا آينة جان سالک را از آلودگي‌هاي معنوي پاک نموده، مستعد پذيرش تجليات بيشتر و بالاتر حق‌تعالي مي‌سازد.
    5-2-4. نقش معرفت در رشد و کمال سالک
    معرفت شهودي حق‌تعالي همانند آب، جان تشنة سالک را سيراب مي‌کند و موجب پرورش و رشد و تکامل آن مي‌شود:
    تا شود سيراب زآب معرفت هر دم گيا
            فيض مهرت قطره‌اي در كشت جان انداخته

    (عراقي، 1372، ص۹۳).
    6-2-4. تأثير معرفت در نيل به مرتبة ولايت
    بهاء‌الدين محمد در فضاي سلوکي توصيه کرده است: به دنبال چشمه‌اي باش كه معرفت حضرت حق از آن بجوشد تا روح و جانت را سيراب کند. از آثار چنين معرفتي آن است که سالک را در بهشت عشق (يعني مقام ولايت و مرتبة اسماء و صفات حق‌تعالي) قرار مي‌دهد.
    چشمه‌اي جو كه آب از او جوشد
            چمن روح آب از او نوشد

    تا هميشه از او تو آب بري
            جاودان در بهشت عشق چري

    (سلطان‌ولد، 1376، ص۱۵۰).
    در بيت مزبور، چشمه استعاره از منشأ چنين معرفتي (يعني معرفت حق‌تعالي) است که پايان‌ناپذير بوده و پيوسته آب معرفت از آن جاري است و به سالکان مستعد، دم‌به‌دم افاضه مي‌کند.
    7-2-4. رؤيت حق‌تعالي در مقام معرفت
    عطار نيشابوري در فضاي سالکانه، از مقام معرفت تمجيد کرده و آن را مقامي بس بلند دانسته است که اگر سالک دلداده به حق‌تعالي به اين مقام نائل شود، هميشه رؤيت حق‌تعالي براي وي ميسر خواهد بود:
    نقد باشد اهل دل را روز و شب
            در مقام معرفت ديدار او

    (‏عطار نيشابوي، 1384، ص529).
    صاحب گلشن راز نيز يکي از آثار منورشدن دل به نور معرفت را شهود حق‌تعالي در هر چيزي دانسته است:
    دلي كز معرفت نور و صفا ديد
            ز هر چيزي كه ديد اول خدا ديد

    (شبستري، 1382، ص77).
    8-2-4. همراهي معرفت شهودي با وصال به حق‌تعالي
    سنايي ادعاي معرفت‌داشتن بدون وصال به حق‌تعالي را همانند کسي دانسته است که آدم خفته را بيدار و عاقل را ديوانه بپندارد. انسان با سير و سلوک باطني تا به مقام وصال و لقاي حق نائل نشود، قلب و جان وي شايستگي تابش انوار تجليات حق تعالي را نمي‌يابد:
    خفتة بيدار بنگر، عاقل ديوانه بين
            كو ز روي معرفت بي‌وصل اللهي كند

    (سنايي غزنوي، 1385، ص863).
    9-2-4. همراهي معرفت شهودي با مقام فنا و بقا
    عارف راستين کسي است که از خود و تعلقات خود گذشته و فاني در حق و باقي به بقاي حق است. در اين مقام، معرفت او معرفت حقاني است؛ يعني تمام ادراکات و شناخت او بالحق است و به تعبيري حق واسطه در ادراک و شناخت او از عالم است.
    عارف که ز سر معرفت آگاه است
            بي‌خود ز خود است و با خدا همراه است

    (ابوسعيد ابو‌الخير، 1334، ص17).
    عطار نيز اساس توحيد را معرفت شهودي به حق‌تعالي دانسته، راه رسيدن به توحيد را تفريد مي‌داند. «تفريد» به‌معناي «خود را نديدن و رهايي از خود و تعلقات آن» است و به تعبير ديگر، فاني شدن شرط وصول به توحيد است:
    معرفت را اصل توحيد آمده‌ست
            ره سوي توحيد، تفريد آمده‌ست

    تا تو با خويشي عدد بيني همه
            چون شوي فاني احد بيني همه

    (عطار نيشابوري، 1386الف، ص314).
    10-2-4. تأثير معرفت در منزلت حقيقي انسان در آخرت
    ابوسعيد ابوالخير در فضاي سالکانه ارزش و منزلت انسان را در آخرت به‌اندازة معرفت او دانسته است؛ معرفتي که در جان سالک رسوخ کرده، موجب رشد و کمال معنوي او مي‌گردد، نه معرفتي که با سکرات مرگ از بين مي‌رود:
    فردا که زوال شش جهت خواهد بود
            قدر تو به قدر معرفت خواهد بود

    (ابوسعيد ابوالخير، 1334، ص38).
    11-2-4. تأثير معرفت در شنيدن اسرار حق
    به باور احمد جام اگر سالک با معرفت شهودي اسرار حق را دريابد، از تمام موجودات عالم، غوغاي اسرار حق را خواهد شنيد. بنابراين آب معرفت، ماية حيات جان سالک است و درنتيجه، گوش جان او چيزهايي را مي‌شنود که ديگران نمي‌شنوند:
    گر ز آب معرفت داري رموز سرّ حق
            شورش از باب همه انهار مي‌بايد شنيد

    (جام، 1377، ص۲۰۰).
    12-2-4. برملا نکردن اسرار معرفت
    اوحدي مراغه‌اي عارفان حقيقي را همانند افرادي دانسته است که قدرت بر تکلم ندارند و خاموش‌اند؛ زيرا کسي که مهر بر لب ندارد و سخن‌درازي مي‌کند، از معرفت بي‌بهره است:
    لال‌اند عارفان تو از شرح چند و چون
            از معرفت خبر نشد آن‌را كه لال نيست

    (اوحدي مراغه‌اي، 1340، ص122).
    فيض کاشاني نيز معرفت را همانند گنجي دانسته است که بايد نهفته باشد و در معرض ديد همگان نباشد. همچنين به باور وي، افشا کردن اسرار معرفت موجب فزوني بيماري بيماردلان مي‌شود:
    گنجي است معرفت که طلسم‌اش نهفتن است
            راهش غبار شرک ز ادراک رفتنن است

    گر بحر معرفت به کف آيد بکش سخن
            کآن موسم جواهر اسرار سفتن است

    بيمار‌دل ز معرفت ار شمه‌اي برد
            بيماري‌اش فزون شود اولي نهفتن است

    (فيض کاشاني، 1387، ج1، ص534).
    13-2-4. نقش معرفت در سلطنت بر مخلوقات
    عطار در فضاي سلوکي توصيه کرده است که بايد کوشيد تا به مقام معرفت شهودي به حق‌تعالي نايل شد؛ زيرا با وصول به اين مرتبه، فرمانروايي بر همة عالم به‌دست خواهد آمد؛ همان‌گونه که حضرت آدم با معرفت به اسماء، به مقام خلافت رسيد:
    هست دايم سلطنت در معرفت
            جهد كن تا حاصل آيد اين صفت

    (عطار نيشابوري، 1388الف، ص396).
    3-4. اسباب معرفت
    1-3-4. نقش توبه در تحصيل معرفت
    دل تو مطلع خورشيد معرفت گردد
            چو گرد جان تو گردون توبه‌گردان شد

    (فرغاني، 1364، ص225).
    شاعر در بيت فوق، معرفت را به خورشيد تشبيه کرده و گفته است: معرفت همانند خورشيد طلوعي دارد و طلوع آن در جان و قلب سالک زماني روي مي‌دهد که فلک توبه به دور جان سالک بگردد و به مقام توبه نائل شود.
    2-3-4. نقش دوري از شرک در معرفت شهودي
    فيض کاشاني راه رسيدن به معرفت شهودي را زدودن هرگونه شرک از ذهن و دل سالک دانسته است:
    گنجي است معرفت که طلسمش نهفتن است
            راهش غبار شرک ز ادراک رفتنن است

    (فيض کاشاني، 1387، ج1، ص534).
    3-3-4. تأثير دوري از انانيت در تحصيل معرفت
    عطار در فضاي سلوکي آب زندگاني را استعاره از معرفت شهودي به حق‌تعالي گرفته و به سالک توصيه کرده که شرط اصلي در رسيدن به معرفت حقيقي آن است که با رياضت، از انانيت و نفسانيت خود رهايي يابد تا خضر (پير و مراد سلوكي) به او حيات معنوي ببخشد:
    گر درآيي و برون آيي ز خود
            سوي معني راه‌يابي از خرد

    چون خرد سوي معانيت آورد
            خضر آب زندگانيت آورد

    (عطار نيشابوري، 1388الف، ص262).
    شاه نعمت‌الله ولي نيز کمال معرفت را در رهايي سالک از انانيت (خودخواهي) دانسته تا از اين طريق، به هستي واقعي خود که همان هستي حق تعالي است، راه ‌يابد:
    خواهي كه كمال معرفت دريابي
            از خود بگذر تا به خودت راه دهند

    (شاه نعمت‌الله ولي، 1377، ص682).
    قفل در معرفت هستي بي حاصل است
            هر كه زخود نيست شد حاصلش آمد كليد

    (قاسم انوار، 1337، ص157).
    هر دلي كو پيرو اماره شد
            از بلاد معرفت آواره شد

    (قاسم انوار، 1337، ص368). 
    شاعر در بيت فوق معرفت را به «بلاد» تشبيه کرده است. اين تشبيه ممکن است از اين جهت باشد که معرفت به هريک از آن اسماء و صفات حق تعالي، حقايق و معارف خاصي را به روي آدمي مي‌گشايد.
    4-3-4. نقش تحمل آزار خلق در معرفت
    فيض کاشاني يکي از راه‌هاي معرفت شهودي به حق‌تعالي را تحمل آزار خلق دانسته است. مقصود وي آن است که سالک در برابر آزار خلق، رفتار کريمانه داشته باشد و با حلم و صبر با آنها برخورد کند:
    آزار خلق روي دلت سوي حق كند
            راهي است سوي معرفت حق جفاي خلق

    (فيض کاشاني، 1387، ج1 ، ص943).
    5-3-4. تأثير شريعت در دستيابي به معرفت
    از ديدگاه فيض کاشاني معرفت تنها با پيروي از شريعت پيامبر دست‌يافتني است و براي رسيدن به اين معرفت شهودي، توفيق الهي و بصيرت باطني مدد مي‌رساند:
    به‌جز راه پيمبر نيست سوي معرفت راهي
            بصيرت بايد و توفيق تا مصداق آن بيني

    (فيض کاشاني، 1387، ج1، ص403).
    6-3-4. تأثير استاد در دستيابي به معرفت
    سنايي در مذمت صوفي‌مآبان مي‌گويد: ناخوشايند است که ما در پيمودن سير و سلوک باطني که به معرفت شهودي ختم مي‌شود، ادعا داريم؛ اما صورت هاروني، يعني ولي خدا و انسان کامل را کنار گذاشته، به او تأسي نمي‌کنيم و در رفتار و روش همانند هامان، خودخواهانه و مستکبرانه عمل مي‌کنيم:
    هم تري باشد كه در دعوي راه معرفت
            صورت هارون بمانده سيرت هامان كنيم

    (سنايي غزنوي، 1385، ص413).
    وي همچنين در بيت ديگري مي‌گويد: تو به دنبال معرفت شهودي به حق‌تعالي هستي، اما در خدمت پير و استاد زانو نمي‌زني. شرم نداري که بدون رياضت و تطهير باطن، ادعاي همراهي با شيخ طريقت را داري؟
    معرفت خواهي و در معروف كرخي ننگري
            اي جنب، شرمي نداري با جنيدي در زني

    (سنايي غزنوي، 1385، ص692).
    اسيري لاهيجي نيز مي‌گويد:
    در صراط المستقيم معرفت
            هم به امر پير رو، اي راهجو

    (اسيري لاهيجي، 1357، ص259).
    7-3-4. بندگي راه رسيدن به معرفت
    شاعر راه دستيابي به معرفت را بندگي و عبوديت حق‌تعالي دانسته است که اگر سالک سر بر آستان او نهد خداوند با مهر و محبت خود، تاج معرفت به او مي‌بخشد:
    نهي سر بر درش، بخشد تو را از معرفت تاجي
            كمر بندي روانت را ز مهر خود كمر بندد

    (فيض کاشاني، 1387، ج2، ص724).
    8-3-4. نقش مراقبه در حصول معرفت
    عطار در فضاي سلوکي توصيه کرده است که اگر مراقب دل باشي و آن را از غير حق پاس داري، عشق و معرفت شهودي به حق‌تعالي به‌زودي در آن مي‌نشيند. البته پاسباني از دل نيازمند شب‌زنداري و سحرخيزي است:
    چون تو را اين پاسباني شد صفت
            عشق زود آيد پديد و معرفت

    مرد را بي‌شك درين درياي خون
            معرفت بايد ز بي‌خوابي برون

    (عطار نيشابوري، 1384، ص395).
    9-3-4. نقش رياضت در تحصيل معرفت
    به عقيدة عطار اگر سالک در طلب رسيدن به مقام معرفت است و همت وي آن است که دل خود را به معرفت حق تعالي مزين کند، بايد خود را از لباس تعلق به دنيا و آنچه در آن است، بيرون آورد:
    به حكم بند قباي فلك ز هم بگشاد
            دلي كه از كمر معرفت ميان در بست

    (عطار نيشابوري، 1384، ص163).
    باز در بيتي ديگر مي‌گويد:
    تو قانعي به لذت جسمي چو گاو و خر
            چون دست تو به معرفت جان نمي‌رسد

    (عطار نيشابوري، 1384، ص276).
    مولوي نيز معرفت شهودي را محصول رياضت و زهد پيشين عارف دانسته است. به اعتقاد وي عارف در زمين قلب خود بذر زهد را کاشته و با مراقبت و پاسداري از آن، معرفت بالله روييده است:
    جان شرع و جان تقوا عارف است
            معرفت محصول زهد سالِف است

    زهد اندر كاشتن كوشيدن است
            معرفت آن كشت را روييدن است

    (مولوي، 1378، دفتر ششم، ص891).
    اوحدي مراغه‌اي نيز در فضاي سلوکي، معرفت شهودي را به آب حيوان تشبيه کرده و به سالک توصيه نموده است که از تمتعات و مأكولات حيواني بپرهيز و در جست‌وجوي آب حيوان باش که با نوشيدن آن حيات معنوي مي‌يابي:
    خون حيوان مخور كه گنده شوي
            آب حيوان بخور كه زنده شوي

    آب حيوان مدان به‌جز دانش
            چون بيابي بنوش از جانش

    (اوحدي مراغه‌اي، 1340، ص607).
    10-3-4. تأثير اشک و ناله‌هاي سحري در معرفت
    فيض کاشاني اشک و آه و سوز دل را موجب رشد و کمال معرفت شهودي به حق‌تعالي دانسته است:
    در زمين دل بكار اي فيض، تخم معرفت
            پس ز چشمش آب ده تا ريشه محكم‌تر شود

    (فيض کاشاني، 1387، ج2، ص686).
    11-3-4. چشم دل؛ ابزار معرفت شهودي
    شاعر ابزار دستيابي به معرفت شهودي را چشم دل دانسته است. وقتي دل از غبار انانيت و تعلقات دنيايي پاک شود و حجاب‌هايي ظلماني کنار زده شود چشم دل با نور تجليات حق بينا مي‌گردد:
    به آسمان و زمين بينم ار به ديدة دل
            جبال معرفت و بحر راز مي‏بينم

    (فيض کاشاني، 1387، ج2 ، ص976).
    شاعر در بيت فوق با نظر به آسمان که در بالاي سر ما برافراشته، معرفت را به «کوه» و با نظر به زمين که در زير پاي ما قرار دارد، راز را به «دريا» تشبيه کرده است.
    12-3-4. علم الهي؛ منشأ معرفت سالک
    مولوي در فضاي سلوکي درخت علم را که با رياضت سالک رشد کرده و بالنده و زيبا و پهناور شده به آب حيات تشبيه کرده است؛ آب حياتي که از درياي بيكران علم الهي سرچشمه گرفته است:
    شيخ خنديد و بگفتش: اي سليم
            اين درخت علم باشد در عليم

    بس بلند و بس شگرف و بس بسيط
            آب حيواني ز درياي محيط

    (مولوي، 1378، دفتر دوم، ص308).
    مقصود از «درخت علم» معرفت عين‌اليقيني يا حق‌اليقيني به حق‌تعالي و اسماء و صفات اوست. به عقيدة وي چنين معرفتي خصوصيات فراواني دارد. ازجملة آنها آثار و نتايج زياد داشتن، ماية حيرت و شگفتي عارف و عدم اختلاط با شک و شبهه است.
    5. معرفت در فضاي وحدت‌مدارانه
    «فضاي وحدت‌مدارانه» در عرفان ادبي به فضايي گفته مي‌شود که در شعر يا اصطلاح، هيچ‌يک از پس‌زمينه‌هاي عاشقانه، مستانه و رندانه، وجود نداشته باشد و آن شعر يا اصطلاح، به معرفت شهودي به واقع ـ اعم از خدا، جهان و انسان ـ مربوط باشد. در اين صورت، آن شعر يا اصطلاح وحدت‌مدارانه است. به بيان ديگر، مي‌توان گفت: اصطلاحات و کاربردهاي وحدت‌مدارانه الفاظي هستند که به‌گونه‌اي در آنها درون‌ماية معرفتي يا مفاد هستي‌شناختي وحدت‌ وجودي حضور دارد و از پس‌زمينه‌هاي عاشقانه، مستانه و رندانه بهره‌اي ندارد.
    لازم به ذکر است که در اين فضاي عرفاني، جنبة هستي‌شناسانه بر جنبة سلوکي غالب است. ازاين‌رو با توجه به بررسي‌هاي انجام‌شده، به نظر مي‌رسد عارفان شاعر کمتر واژة «معرفت» را در اين فضا به‌کار برده‌اند.
    1-5. معرفت‌بخشي صفات حق‌تعالي
    مولوي در يک فضاي عارفانه مي‌گويد: صفات حق‌تعالي معرفت‌بخش است. مقصود از اسماء و صفات، الفاظ اسماء و صفات حق‌تعالي نيست، بلکه مقصودْ حقيقت اسماء الهي است. عارف وقتي به مرتبة تجلي صفاتي نائل شد هريک از صفات حق همچون آفتاب با پرتوافشاني خود، جان او را منور ساخته، او را به مراحل بالاتر سلوک هدايت مي‌کند. به تعبير ديگر، هريک از صفات حق‌تعالي بارگاه شهود خداوند و راه وصول به اوست:
    اي صفاتت آفتاب معرفت
            و آفتاب چرخ بند يك صفت

    (مولوي، 1378، دفتر دوم، ص178).
    شمس مغربي نيز همة اسرار و معارف نهفته در عالم را پديدآمده از تعينات حق تعالي‌دانسته است:
    صد هزاران گوهر اسرار و دُر معرفت‏
            در جهان از موج بحر بيكران آمد پديد

    از براي آنکه تا نشناسد او را غير او
            موج دريا در لباس انس و جان آمد پديد

    (شمس مغربي، 1358، ص124).
    جامي نيز به همين معناي فوق در ابيات ذيل اشاره کرده است:
    آن يکي در مجالي اشيا
            به‌صفت‌هاي حق بود بينا

    هرچه بيند به‌ معني صفتي
            گردد او را سبيل معرفتي

    صدهزار آينه است در نظرش
            به‌صفات خداي راهبرش

    گرچه برده است ره به‌كشف صفات
            بي‌خبر باشد از تجلّي ذات

    (جامي، 1378الف، ج1، ص277).
    2-5. موانع شهود حق‌تعالي
    شاعر عارف مي‌گويد: معرفت و شهود حق‌تعالي از طريق پردة تعينات و تجليات خداوند ميسر است. درعين‌حال، همين پرده‌هاي تعينات و تجليات ـ كه ما باشيم ـ مانع معرفت و شهود حق‌تعالي مي‌شود. به تعبير ديگر، «تو خود حجاب خودي حافظ، از ميان برخيز».
    گر پردة معرفت ببيني
            ما حاصل جمله پرده‌هاييم

    (جام، 1377، ص314).
    3-5. يافت وحدت وجود در مقام معرفت
    به عقيدة شاعر، کسي که با رياضت و سير و سلوک باطني به مقام معرفت نائل شده باشد در عالم هستي جز حق‌تعالي نمي‌بيند. به تعبير ديگر، وجود را منحصر در او و غير او را تجليات و مظاهر او مي‌يابد:
    هر كه او با معرفت شد آشنا
            مي‌نبيند در دو عالم غير را

    (اسيري لاهيجي، 1368، ص100).
    6. معرفت در فضاي زاهدانه
    در فضاي زاهدانه اصطلاحاتي که به‌ صورت احساسي، معاني مربوط به زهد ممدوح را بيان مي‌کند و يا در جهت ترويجِ اين طريق، مطالبي را به نحو اندرز ارائه مي‌دهد اصطلاحات زاهدانه به حساب مي‌آيد. البته لازم به ذکر است که بار استعاري و احساسي اين‌گونه اصطلاحات بسيار ناچيز است. با توجه به بررسي‌هاي انجام‌شده، مي‌توان گفت: شاعران عارف «معرفت» و معادل‌هاي آن را در فضاي زاهدانه به‌کار نبرده‌اند؛ زيرا زاهد بيشتر با اندرز و رسيدن به نعمت‌هاي اخروي سروکار دارد، نه معرفت شهودي.
    نتيجه‌گيري
    اين مقاله مفهوم «معرفت» را در عرفان ادبي به‌مثابة يک عنصر کليدي در سير و سلوک عرفاني بررسي کرد. نتايج پژوهش نشان داد عارفان اديب با استفاده از زبان ادبي و استعارات زيبا، به تبيين و تشريح ويژگي‌ها و آثار معرفت پرداخته‌ و آن را به‌منزلة چراغي در مسير رشد و کمال انساني معرفي کرده‌اند.
    بررسي فضاهاي احساسي مختلف، ازجمله عاشقانه، مستانه، رندانه و سالکانه نشان داد هريک از اين فضاها به‌طور خاص بر درک و تجربة معرفت تأثيرگذار است. در نهايت، اين تحقيق به درک عميق‌تري از نقش معرفت در عرفان ادبي و سير و سلوک عرفاني کمک کرد تا به‌عنوان منبعي براي علاقه‌مندان به عرفان اسلامي و ادبيات فارسي قابل استفاده باشد. شناخت دقيق‌تر از اين مفاهيم مي‌تواند به غناي ادبيات عرفاني و همچنين به رشد معنوي و اخلاقي انسان‌ها کمک کند.
     

    References: 
    • قرآن کریم.
    • ابن‌عربی، محیی‌الدین (بی‌تا). الفتوحات المکیه. تصحیح عثمان یحیی. بیروت: دار الصادر.
    • ابوسعید ابوالخیر، فضل‌الله احمد بن محمد (1334). سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر. تصحیح سعید نفیسی. تهران: کتابخانة شمس.
    • اسیری لاهیجی، شمس‌الدین محمد (1357). دیوان اسیری لاهیجی. تصحیح برات زنجانی. تهران: دانشگاه مک‌گیل و مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • اسیری لاهیجی، شمس‌الدین محمد (1368). اسرار الشهود. تصحیح سیدعلی آل‌داود. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • اوحدی مراغه‌ای، رکن‌الدین (1340). کلیات اوحدی مراغه‌ای. تصحیح سعید نفیسی. تهران: امیرکبیر.
    • بابا افضل کاشانی، افضل‌الدین (1351). دیوان بابا افضل کاشانی. تصحیح مصطفی فیض و دیگران. کاشان: ادارة فرهنگ و هنر.
    • جام، ابونصر احمد (1377). دیوان شیخ احمد جام. تصحیح احمد کرمی. تهران: نشریات ما.
    • جامی، عبدالرحمن (1378الف). هفت اورنگ. تصحیح اعلاخان افصح‌زاده و حسین‌احمد تربیت. تهران: دفتر نشر میراث مکتوب.
    • جامی، عبدالرحمن (1378ب). دیوان جامی. تصحیح اعلاخان افصح‌زاده. تهران: دفتر نشر میراث مکتوب.
    • حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد (1368). دیوان حافظ. تصحیح محمد قزوینی و  قاسم غنی. تهران: اساطیر.
    • حسن‌زاده آملی، حسن (1379). هزار و یک کلمه. قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
    • خواجوی کرمانی، محمود بن علی (بی‌تا)، دیوان خواجوی کرمانی، تصحیح احمد سهیلی خوانساری، تهران: کتاب‌فروشی محمودی.
    • دهخدا، علی‌اکبر (1377). لغت‌نامه. تهران: دانشگاه تهران.
    • سلطان‌ولد، بهاء‌الدین محمد (1376). ولدنامه. تصحیح جلال‌الدین همایی. تهران: هما.
    • سمنانی، علاء الدوله (1364). دیوان علاء الدوله سمنانی. تصحیح عبدالرفیع حقیقت. تهران: مولفان و مترجمان ایران.
    • سنایی غزنوی، مجدود بن آدم (1385). دیوان سنایی غزنوی. تصحیح محمدتقی مدرس رضوی. تهران: سنایی.
    • شاه نعمت‌الله ولی، نعمت‌الله بن عبدالله (1377). دیوان شاه نعمت‌الله. تهران: چاپخانة علمی.
    • شبستری، محمود (1382). گلشن راز. تصحیح کاظم دزفولیان. تهران: طلایه.
    • شمس مغربی، ملامحمدشیرین (1358). دیوان شمس مغربی. تصحیح ابوطالب میرعابدینی. تهران: زوار.
    • صدرالمتألهین (1366). شرح اصول الکافی. تصحیح محمد خواجوی. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • صفا اصفهانی، محمدحسین (1377). دیوان صفا اصفهانی. تصحیح احمد سهیلی خوانساری. تهران: اقبال و شرکاء.
    • عراقی، فخرالدین ابراهیم بن بزرگمهر (1372). دیوان عراقی. تصحیح سعید نفیسی. تهران: سنایی.
    • عطار نیشابوری، فریدالدین محمد (1384). دیوان عطار نیشابوری. تصحیح جهانگیر منصور. تهران: نگاه.
    • عطار نیشابوری، فریدالدین محمد (1386الف). مصیبت‌نامه. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن.
    • عطار نیشابوری، فریدالدین محمد (1386ب). مختار‌نامه. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن.
    • عطار نیشابوری، فریدالدین محمد (1388الف). منطق الطیر. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن.
    • عطار نیشابوری، فریدالدین محمد (1388ب). الهی‌نامة عطار. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن.
    • فرغانی، سیف‌الدین محمد (1364). دیوان سیف فرغانی. تصحیح ذبیح‌الله صفا. تهران: دانشگاه تهران.
    • فیض کاشانی، ملامحسن (1387). دیوان فیض کاشانی. تصحیح مصطفی فیضی کاشانی. تهران: اسوه.
    • قاسم انوار، سیدمعین‌الدین علی (1337). کلیات قاسم انوار. تصحیح سعید نفیسی. تهران: سنایی.
    • مرکز پژوهشی دائرة‌المعارف علوم عقلی اسلامی (1395). فرهنگ‌نامة عرفان ادبی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مولوی، جلال‌الدین محمد (1378). مثنوی معنوی. تصحیح قوام‌الدین خرمشاهی. تهران: ناهید ـ دوستان.
    • مولوی، جلال‌الدین محمد (1389). دیوان کبیر کلیات شمس تبریزی. تصحیح توفیق سبحانی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بابایی المشیری، مهدی.(1403) تحلیل معرفت در عرفان ادبی: بررسی استعارات و فضاهای احساسی در ادبیات عرفانی. فصلنامه انوار معرفت، 13(1)، 77-100 https://doi.org/10.22034/erfani.2025.5001517

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی بابایی المشیری."تحلیل معرفت در عرفان ادبی: بررسی استعارات و فضاهای احساسی در ادبیات عرفانی". فصلنامه انوار معرفت، 13، 1، 1403، 77-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بابایی المشیری، مهدی.(1403) 'تحلیل معرفت در عرفان ادبی: بررسی استعارات و فضاهای احساسی در ادبیات عرفانی'، فصلنامه انوار معرفت، 13(1), pp. 77-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بابایی المشیری، مهدی. تحلیل معرفت در عرفان ادبی: بررسی استعارات و فضاهای احساسی در ادبیات عرفانی. انوار معرفت، 13, 1403؛ 13(1): 77-100