انوار معرفت، سال سوم، شماره اول، پیاپی 7، بهار و تابستان 1393، صفحات 5-22

    حقایق اندماجی از دیدگاه عارفان مکتب ابن عربی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدیدالله یزدان پناه / استاد فلسفه و عرفان حوزة علمية قم
    رضا درگاهی فر / كارشناس ارشد عرفان اسلامي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) / R.Dargahifar@Qom.ac.ir
    چکیده: 
    حقايق اندماجي مقام ذات، حيثيات، احوال و صفات آن ذات بسيط‌اند. ازآنجا‌كه اين حقايق، تفصيل نيافته و تعينات ذات نيستند، در ذات مستهلك‌اند. حقايق اندماجي، كثرتي بالفعل را در ذات ايجاد نمي‌كنند و در غيب ذات، مخفي‌اند؛ يعني ظهور ندارند. اين حقايق، از جهت واحد بر ذات صادق‌اند، يعني حيثيات جهت واحد ذات هستند. عارفان مكتب ابن‌عربي، از واژگاني مانند استهلاك، اندماج، استجنان، اجمال، كمون و قوه، براي اشاره به اين حقايق استفاده كرده‌اند. آنان تبيين‌هايي دربارة چگونگي حضور اين حقايق در متن ذاتي كه بدان موجودند، ارائه داده و از مثال‌هايي نيز براي دريافت بهتر آنها استفاده كرده‌اند. از نظرگاه عرفاني، اين حقايق را بايد داراي نحوه‌اي ويژه از موجوديت مجازي يا بالعرض دانست. اين نوشتار، از حقايق اندماجي با تأكيد بر مقام ذات بحث مي‌كند. كمالات و شئون ذاتي مقام ذات، مهم‌ترين مصداق حقايق اندماجي در عرفان محيي‌الديني هستند. اما اصل بحث عموميت دارد و دربارة ساير مصاديق اين حقايق نيز جريان دارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     

     


    مقدمه

    حقایق اندماجی، حیثیات گوناگون موجود در یک متن وجودی هستند که در عین حضور در متن، در آن تمایز و کثرت نمی آفرینند. این حیثیات، نه نفاد آن متن محسوب می شوند و نه شئون آن، بلکه از حاق ذات آن متن به دست می آیند و تحققی ورای آن ندارند. این حقایق، حیثیاتی نفس الامری هستند، و ساخته و پرداختة ذهن نیستند، البته ذهن در حصول مفاهیم آنها نقش دارد. در این نوشتار، در پی بررسی چیستی و نحوة وجود حقایق اندماجی را از منظر عارفان مکتب ابن عربی هستیم. عارفان معتقدند که این حقایق خارجی اند، و تبیین هایی نیز دربارة نحوة خارجیت این مفاهیم ارائه کرده اند.

    حقایق اندماجی مصادیق گوناگونی دارند. ازجمله صفات و اسماء الهی در مقام ذات، وجود مراتب پایین تر وجود در مراتب بالاتر، حضور علمی تمام حقایق در تعین اول، معقولات ثانیة فلسفی و... . بنابراین، تبیین صحیح موجودیت خارجی این حقایق، در تبیین صحیح مباحث گوناگونی از فلسفه و عرفان نظری نقش دارد. برای نمونه، حل مسئلة نحوة خارجیت حقایق اندماجی، ما را با تفسیری خاص از عینیت صفات با ذات الهی روبه رو می کند و تفسیری ویژه در مورد نحوة حضور حقایق نامتناهی در مقام ذات و در مرتبة تعین اول ارائه می کند. مسئلة علم پیشین ذاتی الهی، نحوة وجود جمعی اسم جامع الله، نحوة وجود جمعی عقل اول و... از دیگر مباحثی هستند که نتیجة این بحث در نوع تبیین آنها اثر دارد. بنابراین، تبیین دقیق نحوة خارجیت حقایق اندماجی، در مباحث فراوانی از عرفان نظری و نیز حکمت متعالیه دارای اهمیت است. عدم توجه به نحوة خارجیت حقایق اندماجی، ممکن است موجب بدفهمی در مورد برخی از اندیشه های عارفان گردد.

    در این مقاله، تنها از اندماج در مقام ذات سخن خواهیم گفت. بیشینة مباحث و تبیین های عارفان دربارة حقایق اندماجی، در این قلمرو شکل گرفته است. اما اصل بحث، کلی است و هرجا که اندماجی مطرح باشد، جریان دارد. پس از بیان اندماج در مقام ذات، به تبیین هایی که عارفان دربارة این حقایق دارند، می پردازیم.

    اندماج در مقام ذات

    1. نفی تعینات از مقام ذات

    خصیصة ذات الهی، اطلاق مقسمی است؛ یعنی اطلاق از هر قیدی، حتی از قید اطلاق. مقام ذات الهی، از هر قید و تعینی آزاد است. بنابراین، هیچ تعین ویژه ای به نحو تفصیل یافته در آن مقام تحقق ندارد. ان الذات باعتبار اللاتعین المسمّاة بغیب الغیب، تارة و الهویة المطلقة اخری، یمتنع ان یعتبر فیها امر یستلزم التعین و التقید و یستدعی التکثُّر و التعدُّد (ابن ترکه، 1360، ص122).

    تعینات تفصیل یافته، کثرت پدید می آورند و هریک از دیگری، ممتاز و با آن متباین است. ... لکون کلّ متعین متمیزاً عن غیره و کلّ متمیز عن شی‏ء أو أشیاء، فإنّه محدود مخصوص مقید بکونه متمیزاً عن غیره، و خارجا عنه (جندی، 1423ق، ص44). بنابراین، هیچ اسم عرفانی و نیز هیچ صفتی ممتاز از دیگر صفات، در آن مقام تحقق ندارد. اسم عرفانی عبارت است از: ذات به اضافة یک صفت خاص. در حقیقت، اسم عرفانی، یک تعین ویژه است. بنابراین، هنگامی شکل می گیرد که ذات در مقام تعینی ویژه ای قرار گیرد. ازآنجا که مقام ذات، که عاری از هر تعینی است، مقامی است که هیچ اسم عرفانی در آن تحقق ندارد، بدان مقام لااسم و لارسم هم می گویند.

    مقام ذات بسیط محض است و هیچ کثرتی از تعینات در آن وجود ندارد. بساطت مقام ذات را معمولاً با تعبیر احدیت ذاتی بیان می کنند. ازاین رو، یکی از نام های مقام ذات، حضرت احدیت ذاتیه است. حضرة الاحدیة الذاتیة الإلهیة لا یقبل شیئاماً من احکام التعدد، ولا یتعدد فیها شی‏ء لنفسه، لا واحد ولا کثیر، ولا ینضاف الیه کثرة بوجه ما، لا بالوجود ولا بالفرض والتقدیر (قونوی، 1375، ص238-239).

    عارفان برای اشاره به وحدت ویژة مقام ذات، اصطلاح وحدت حقیقیه را به کار برده اند. وحدت و کثرتی که معمولاً مورد توجه است و در عالم کثرت بسیار با آن مواجهیم، وحدت و کثرت عددی است. اما وحدت حقیقیه، وحدتی غیرعددی است و در مقابل خود کثرت ندارد. وحدت مقام ذات، وحدت غیرعددی است.

    عارفان همین واقعیت را، که ذات الهی وحدت صرف است و هیچ تکثری در آن راه ندارد و دارای وحدت حقیقیه است، بدین گونه نیز باز می گویند که حق تعالی، احدی الذات و احدی الصفات است: فإنه [ای الحق سبحانه] احدی الذات واحد الصفات، امره واحد و حکمه واحد و علمه بنفسه و بالأشیاء علم واحد لااختلاف فیه و لاتغیر (قونوی، 1375، ص81).

    از نگاه عارفان، نه تنها کثرت حاصل از تعینات در ذات تحقق ندارد، کثرت حاصل از اعتبارات، جهات و حیثیات متعدد نیز از ذات منتفی است: غیب هویة الحق إشارة الی إطلاقه باعتبار اللاتعین و وحدته‏ الحقیقیة الماحیة لجمیع الاعتبارات (قونوی، 1371 ب، ص17-18). حق تعالی، از همة وجوه، واحد است و همین سرّ عینیت صفات او با ذات او است الحق [سبحانه] واحد من جمیع الوجوه. فإدراکه سبحانه‏ لذاته عین ذاته.

    2. حقایق اندماجی مقام ذات

    بنا بر آنچه گذشت، ذات الهی منزه از هر تعین و مبرا از اشتمال بر کثرت حاصل از تعینات و کثرت حاصل از جهات و حیثیات است. هیچ اسم و صفتی، بدان نحو که از سایر اسم ها و صفت ها ممتاز باشد، در ذات وی تحقق ندارد. اما آیا این بدان معناست که ذات الهی، خالی از اوصاف و کمالات است؟ هرگز چنین نیست. در ذات الهی، اسم علیم و اسم قدیر تحقق ندارد، این دو اسم در تعین ثانی بروز می یابند، اما ذات الهی هم علیم است و هم قدیر، بدون اینکه علیم از قدیر ممتاز باشد. بنابراین، ذات الهی سرشار از کمالات و حقایق است. عارفان این نکته را به دو گونه، که با هم ارتباط وثیق دارند و به یکدیگر بازمی گردند، بیان کرده اند. در گونة نخست، گفته اند که وحدت حقیقی مشتمل بر تمام حقایق است، به نحو استهلاکی و اندراجی. در گونة دوم، گفته اند که حق تعالی دارای دو دسته از کمالات است: کمال ذاتی و کمال اسمائی. همة کمالات و حقایق، مندمج و مندرج در کمال ذاتی حق اند.

    الف. اندماج تمام حقایق در وحدت حقیقیة ذات

    گفتیم که وحدت حقیقیه، کثرت مقابل ندارد؛ زیرا هاضم و دربردارندة تمام کثرات است. ذات الهی بسیط محض است و درعین حال شامل همه است. محقق قونوی به زیبایی بیان کرده است که اگر کثرت در وحدت ذاتی ذات الهی مندرج و کامن نبود، کثرتی هم در عرصة تعینات به ظهور نمی رسید. البته کثرت در وحدت ذاتی، به نحو اندماجی حضور دارد. این حضور کثرت، منافی وحدت ذات نیست. در وحدت حقیقیة مقام ذات، تمام امور متقابل مستهلک اند. بنابراین، وحدت ذات، جامع تمام کثرات، ازجمله اضداد است، اما نه بدان معنی که عین اضداد شود و نه بدان نحو که اضداد با هم تباین و تنافر دارند (ر.ک: قونوی، 1375، ص246-247). صائن الدین ترکه نیز همگام با محقق قونوی، وحدت حقیقیة ذات را وحدتی می داند که تمام متقابل ها در آن مستهلک اند؛ زیرا مشتمل بر تمام موجودات است. این وحدت، مشتمل بر تمام انواع وحدت و کثرت است.

    انّ الوحدة الحقیقیة المضافة إلی هویة الحق، هی الوحدة المطلقة التی یستهلک فیها جمیع المتقابلات من المتناقضات و المتضادات و غیرها، لاشتمالها بالذات علی جمیع الموجودات (ابن ترکه، 1360، ص173).

    ب. اندماج تمام حقایق در کمال ذاتی

    در تعریف کمال گفته اند: صفاتی است شایسته که برای آنچه سزاوار آن است، به گونه ای شایسته حاصل است یا می شود: حصول ما ینبغی کما ینبغی لما ینبغی. کمال ذات، متفرع بر ذات است و همان حالات شایسته برای ذات می باشد. بنابراین، منظور از کمالات حق تعالی، صفات متفرع بر ذات او است، به نحوی که آن صفات برای ذات حق شایسته باشند (یزدان پناه، 1389، ص414). عارفان محقق کمالات الهی را در یک تقسیم، بر دو دسته دانسته اند: کمال ذاتی و کمال اسمائی. کمال ذاتی آن است که حق تعالی در موطن ذات خود و در مرتبه ای پیش از آنکه غیر، یعنی شئون و تجلیات، بروز یافته باشد، واجد آن است. کمال ذاتی، همان پُر و مملو بودن ذات از حقایق و کمالات است که منشأ بروز تمام تعینات است. کمال ذاتی، ملازم غنای ذاتی حق تعالی است، ازاین رو، به مقام ذات، مقام غنای ذاتی نیز می گویند. این کمال، اجمالی و اندماجی و غیرمفصّل است.

    و معنای غنای مطلق آن است که شئون و احوال و اعتبارات ذات به أحکامها و لوازمها، علی وجه کلی جُملی، که جمله در مراتب حقایق الهی و کیانی می‏نمایند، مر ذات را فی بطونها و اندراج الکل فی وحدتها، کاندراج جمیع الأعداد و مراتبها جمع، فی الواحد، و الواحد فی الأحد، مشاهد و ثابت باشند به جمیع صورها و أحکامها، کما ظهرت و تظهر و تثبّت و تشاهد فی المراتب (فرغانی، 1379، ص124).

    کمال اسمائی، کمالی است که حق تعالی به حسب مراتب شئونات و تجلیات داراست. بروز کمالات اسمائی، نیازمند بروز اسم های عرفانی است. ازآنجا که بروز اسم عرفانی، نیازمند اضافة اشراقی ویژه ای است، ظهور کمال اسمائی نیازمند حضور غیر، یعنی تجلیات و شئون و تعینات، است (ر.ک: یزدان پناه، 1389، ص415-416). به عبارت دیگر، کمالات اسمائی، کمالات تفصیل یافته و تعین پیداکردة حق تعالی است که از کمال ذاتی نشئت گرفته است (ر.ک: فرغانی، 1428ق، ج1، ص234).

    محقق جامی تعبیرهایی نیکو دربارة نحوة تحقق کمالات ذاتی حق تعالی دارد. به بیان وی، این کمالات به صورت کلی و جُملی تحقق دارند؛ بدان نحو که همة حقایق در وحدت ذات مندرج و مندمج هستند. همو که در مقام نفی تعینات از مرتبة ذات می گفت: در مقام احدیت وی به موجب کان اللّه و لم یکن معه شی‏ء، هیچ نبود لاعلماً و لاعیناً (جامی، 1383، ص91)، در مقام اثبات کمالات برای ذات چنین می گوید:

    حضرت حقّ را کمالی است ذاتی که در اتّصاف به آن تعدّد وجودی شرط نیست؛ چون وجوب وجود و قدم و تقدّس از صفات نقصان و شهود وی مر شئون و احوال و اعتبارات ذات را به احکامها و لوازمها علی وجه کلّی جملی فی بطون الذّات و اندراج الکلّ فی وحدتها کما تظهر و تشاهد فی المراتب الإلهیة و الکونیة (همان، ص55).

    بنابراین، وقتی صحبت از کمال ذاتی است، سخن در این است که ذات الهی مشتمل بر تمام کمالات و حقایق است. البته نه به نحو تعینی و همراه با نقائص و کدورات، بل به نحو اطلاقی و آن گونه که شایستة مقام اطلاقی ذات است. ذات الهی دارای کمالات بی نهایت است. حصول این کمالات، منافاتی با وحدت صرف او ندارد. این کمالات و حقایق در مقام ذات، به گونة اندماجی و استهلاکی متحقق اند.

    ج. شئون ذاتی حق

    از کمالات و حقایق مندمج در ذات الهی، با عنوان احوال و شئون ذاتی نیز یاد می کنند. هرچه در مراتب تعینی ظهور می کند، در واقع ریشه در همین کمالات و حقایق اطلاقی و اندماجی ذات دارد. به عبارت دیگر، شئون ذاتی حق است که بروز می کند و شئون تعینی حق را پدید می آورد. بنابراین، تمام حقایق شئون حق اند: انَّ الوجود المطلق ... له أحوال اولیة یسمُّونها بهذا الاعتبار شئوناً ذاتیة، لاقتضائها ان یظهر الذات بحسبها (ابن ترکه، 1360، ص110).

    د. احکام اطلاقی مقام ذات

    عارفان تأکید فراوانی بر این نکته دارند که مقام ذات، حکم ناپذیر است. اما منظور ایشان آن است که احکام ویژة موجودات مقید و متناهی را نمی توان به ذات مطلق نسبت داد، مگر آنکه ذات از موطن اطلاقی، به ساحت تعینات تنزل نماید. اما احکامی که موجب تنزل ذات از مقام اطلاقی خود نشوند و منافاتی با اطلاق ذاتی و وحدت حقیقیة مقام ذات نداشته باشند، بر ذات صادق اند و ذات پذیرای آنها خواهد بود (ر.ک: یزدان پناه، 1389، ص325-326).

    احکام اطلاقی در زمرة حقایق اندماجی مقام ذات قرار دارند. نمونه هایی از این احکام که مطابق اصطلاح فلسفی، در زمرة معقولات ثانیة فلسفی قرار دارند، عبارتند از: وحدت ذاتی، بساطت ذاتی، وجوب ذاتی، وجود من حیث هو، اطلاق ذاتی، فعلیت

    الفاظ بیانگر مفاد اندماج

    چنان که تا کنون مشاهده کردیم، عارفان از چگونگی حضور کمالات و حقایق در ذات، با عناوینی مانند استهلاک، استجنان، اندماج، اندراج، اجمال، قوه، کمون و اندکاک تعبیر کرده اند. نمونه هایی از عبارات مشتمل بر این تعابیر را از نظر می گذرانیم:

    استهلاک

    منظور از استهلاک، فنا و هلاکت هویت تعینی شیء است. در مقام ذات، اصل همة تعینات موجود است، اما نه به نحو تعینی. بنابراین، می توان گفت: همة تعینات در مقام ذات، مستهلک اند؛ یعنی وجه تعینی آنها فانی و نابود است. ... و من حیث غیب الذات المحیطة بجمیع المراتب و الموجودات و الأسماء و الصفات و الأحوال و النسب و الإضافات، فإنها منبع کل کثرة و وحدة وجودیة و نسبیة، فإنها بأجمعها کانت مستهلکة فیها، فهی اصل کل مرتبة و موجود و عدد و معدود (قونوی، 1375، ص189).

    کمون

    مقام ذات مشتمل بر تمام حقایق است. این حقایق در آن ذات متحقق اند، اما تعین نیافته و ظهور نکرده اند. بنابراین، می توان گفت: این حقایق، در غیب کنه ذات، مخفی اند؛ زیرا هنوز آشکار نشده و ظهور نیافته اند: ... احکاما و أوصافا کانت مستهلکة فی وحدة الحق و کامنة فیه (همان، ص115).

    استجنان

    این واژه نیز به معنای اختفاء و پنهان بودن است. حقایق اندماجی، در ذات پنهان اند؛ زیرا هنوز بروز تعینی نیافته و کثرتی بالفعل را موجب نشده اند: اعلم ان الحق سبحانه لما أحب ظهوره بصورة کماله المستجن فی غیب هویته المستوعب لأحکام سائر شئونه الذاتیة و ظهر فی کل شأن منها بحسبه (همان، ص 6).

    اندماج

    این واژه نیز هم افق با کمون و استجنان، به معنای پنهان و پوشیده بودن است: أن الحق تعالی کان یشاهد ذاته و کمالاته الذاتیة المسماة ب الأسماء، و مظاهرها کلها فی ذاته بذاته فی عین أولیته و باطنیتة مجموعة مندمجة بعضها فی بعض‏ (قیصری، 1375، ص329).

    اندراج

    وقتی چیزی مندرج در چیز دیگری است، در آن فرو رفته و غایب گشته است. ازآنجا که حقایق اندماجی، در غیب ذات مخفی اند و آشکار نشده اند، چنین می گویند که در کنه ذات فرو رفته و در آن غایب شده اند.

    و معنای غنای مطلق این است که، شئون و احوال و اعتبارات ذات به أحکامها و لوازمها علی وجه کلی جملی، که جمله در مراتب حقایق الهی و کیانی، می‏نمایند مر ذات را فی بطونها و اندراج الکل فی وحدتها، کاندراج جمیع الأعداد و مراتبها جمع، فی الواحد، و الواحد فی الأحد، ... (فرغانی، 1379، ص124).

    انطواء

    طیّ به معنای در هم پیچیدن است. وقتی طومار را می پیچند، آنچه از آن آشکار بود، پنهان می شود. طومار در هم پیچیده شده، و کتابی که باز نشده است، مشتمل بر چیزهایی است که اکنون مخفی است. در این حال، انطواء با علی استعمال می شود. ازآنجا که مقام ذات مشتمل بر حقایقی است که در آن پنهان شده و هنوز منتشر و ظاهر نشده اند، تعبیر انطواء را برای آن به کار می برند: و یتعذّر معرفة هذه الذات أیضا من حیث عدم العلم بما انطوت علیه من الأمور الکامنة فی غیب کنهها التی لایمکن تعینها و ظهورها دفعة، بل بالتدریج (فناری، 1374، ص 37).‏

    اجمال

    اجمال، در اینجا به معنای جمع کردن است. حقایق اندماجی در مقام ذات، مجتمع اند و تفصیل نیافته اند. تفصیل این حقایق، در مراتب تعینات خواهد بود. البته این اجمال و تجمع، به نحو اطلاقی و غیرتعینی است: أنّ جمیع الربوبیات المتعینة فی جمیع المربوبین من جمیع‏ الحضرات الإلهیة الأسمائیة فی الأحدّیة الذاتیة الإلهیة بالقوّة و الإجمال، قد تفصّلت فیهم و بهم بالفعل (جندی، 1423ق، ص397-398).

    قوه

    قوه و فعل در اینجا از متون فلسفی وام گرفته شده است. عارفان حقایق تفصیل یافته و متعین شده را فعلیت یافته می خوانند. در مقابل، همان حقایق را در مرتبه ای که مجتمع، مندمج و بدون تعین اند، بالقوه می خوانند. و مراد به اندراج آنها در ذات، بودن آنهاست به حیثیتی که هنوز از قوّت به فعل نیامده باشند (جامی، 1383، ص37).

    انواع تبیین های عارفان دربارة حیثیات اندماجی

    چنان که گذشت، منظور از حیثیات اندماجی، حیثیاتی است که در متن وجودی مخفی اند و با هم و با متن وجودی متحدند. کثرتی بالفعل را نمی سازند و وجود آنها در متن وجودی، با وحدت آن متن سازگار است. درواقع آن حیثیات، آن گونه که در تعقل ممتازند، در وجود عینی ممتاز از یکدیگر نیستند و متنی ورای متن وجودی ندارند. عارفان برای بیان این گونه حیثیات و حقایق، تبیین هایی دارند و نمونه هایی نیز برای انتقال ذهن به حقیقت آنها، بیان کرده اند.

    الف. پنهان و مندمج بودن حقایق اندماجی در ذات الهی

    چنان که گذشت، حیثیات اندماجی دارای تمایزی آشکار با هم و با متن وجودی خود نیستند و حقیقتی ورای متن وجودی ندارند. اگر شهود عمق نگر و نگاه ژرف کاوانة عقلی نبود، اصلاً دریافتی از این حیثیات وجود نداشت. بنابراین، از یک نظر، این حیثیات در ذات پنهانند. تعابیر استجنان در غیب و کنه ذات، اختفاء، انطواء، کمون و استهلاک این حقایق در ذات، و نیز اندماج و اندراج و اندکاک، از همین روی به کار گرفته شده اند. گویا این حقایق در کنه ذات فرورفته و مخفی شده اند. الإطلاق یقتضی سقوط النسب و الإضافات، و یفضی إلی استهلاک الأسماء و الصفات، و اضمحلال سائر الإشارات و العبارات الثبوتیة و السلبیة، فلاحمد فیه و لااسم و لاصفة و لارسم، بل الذات مطلقة عن جمیع الاعتبارات الثبوتیة و السلبیة (همان، ص38).

    این حقایق، که در غیر موطن ذات، بروز می یابند و به ظهور می رسند و می توان آشکارا آنها را دریافت و تمایز آنها را درک کرد، در موطن ذات بی تمایزند و گویا دیگر نیستند و در وجود ذات، فانی و مستهلک شده اند و اثری از آنها نیست. بنابراین، نمی توان آنها را از این جهت که از یکدیگر متمایزند، در موطن ذات درک کرد: ان کل واحد من الوجود و العلم و النور لاتمیز بینهم فی ان کل واحد من حیث وحدته و اطلاقه لایدرک و لایری، بل لاتعدد بینهم فی حضرة الاحدیة الذاتیة (قونوی، 1371 الف، ص192).

    بنابراین، وقتی گفته می شود: حقایق در ذات الهی مستهلک اند، بدان معنا نیست که تحقق هایی مستقل و متباین از یکدیگر دارند. اگر چنین باشد که اشیا در آن موطن از یگدیگر متمایز باشند و با هم تباین داشته باشند، دیگر نه احدیت ذاتی باقی خواهد بود و نه استهلاک معنایی خواهد داشت؛ زیرا در موطنی که احدیت حاکم است، کثرتی به ظهور نمی رسد. حقایقی که مستهلک در ذات احدی اند، هیچ تعینی ندارند. گفتیم که منظور از استهلاک، فنای تعینات است.

    در تعابیر استجنان، اندماج و مانند اینها، لطفی نهفته است. عارفان می گویند: حقایقی در مقام ذات، پنهان اند. این تعبیر به صراحت می گوید: این حقایق در مقام ذات موجودند؛ زیرا وقتی گفته می شود چیزی در چیز دیگر پنهان است، یعنی در آن موجود است، ولی دیده نمی شود. چنان که گفته می شود: جَنَّ‏ علیه اللیلُ و أَجَنَّه‏ اللیلُ إذا أَظلم حتی یسْتُرَه بظُلْمته (ابن منظور، 1414ق، ج13، ص92). بنابراین، از این تعابیر به خوبی می توان استفاده کرد که از نظرگاه عرفانی، مقام ذات، خالی از کمالات و حقایق نیست، بلکه مشتمل بر حقایق بی شماری است، اما این حقایق در کنه ذات پنهان اند؛ زیرا هنوز به ظهور نرسیده اند تا آشکار شوند و و متمایز گردند و بتوان آنها را به صورت منحاز و متمایز درک کرد.

    تعدّدها [ای الاسماء و الاعیان] و اختلافها عبارة عن خصوصیاته المستجنّة فی غیب هویته ... و لایظهر تعدّدها إلاّ بتنوّعات ظهوره، لأنّ تنوّعات ظهور ذاته فی کلّ منها هو المُظهر لأعیانها؛ لیعرف البعض منها من حیث تمیزه البعض و من أی وجه یتّحد فلایغایره، و من أیه یتمیز فیسمّی غیرا و سوی (قونوی، 1381، ص332).

    حقایقی که در مراتب تعینی به ظهور می رسند، شئون ذاتی حق اند و در ذات حق، عین او هستند، بدون هیچ تمیز و تغایری. حضور این حقایق در مقام ذات، کثرتی که منافی احدیت ذات باشد، نمی آفریند. محقق جندی در عبارت زیر، پس از بیان این نکات، تعبیری بسیار عالی دارد. می گوید:

    توحّد و تجمع وحدانی این حقایق در مقام ذات، و استهلاک آنها در احدیت آن مقام، یعنی اینکه در ذات حاضرند، اما بدون وجوه تعینی خود، و نیز ظهور و تجلی ذات به واسطة آن حقایق، ذاتی ذات است. حقیقت ذات، اقتضای هر دو را دارد؛ یعنی هم اقتضای استهلاک و اندماج آن حقایق در وحدت ذات، و هم اقتضای بروز و ظهور آن حقایق از ذات را دارد. بنابراین، حقایقی که تعینات و ظهورات ذات اند، در مرتبة ذات، به نحو غیرتعینی و به گونة استهلاکی، موجودند و حقیقت خود ذات اقتضا دارد که چنین باشد.

    ... أحواله الذاتیة، و شئونه العینیة النفسیة، و نسبه الغیبیة الإنّیة، و هی فیه [ای فی الحق تعالی] عینه لاتتمیز عنه و لاتغایره و لاتوجب کثرة منافیة لأحدیة الذات، و لاظهور و لاتعین للذات إلاّ بها و فیها و بحسبها أزلا و أبدا، و أنّ ظهور الذات بها متنوّع التعین، و تجلّی الوجود فیها مختلف التمیز و التبین، و کذلک توحّدها فی الذات و استهلاکها فی أحدیتها ذاتی للذات، اقتضت بحقیقتها الأمرین معا، فهما ثابتان له أزلا و أبدا عند التفات الأثبات (جندی، 1423ق، ص31).

    ب. اجمالی بودن حقایق اندماجی

    چنان که اشاره شد، منظور از اجمالی بودن این حقایقی و حیثیات، مجتمع بودن، غیرمفصل بودن و ظهورنیافته بودن است و هرگز منظور از اجمال در این مقام، ابهام نیست. مقام ذات آکنده از حقایق و کمالات است، اما نه آن گونه که از هم متمایز باشند و بتوان آنها را ازآن روی که با هم غیریت دارند، ادراک کرد. چنان تحققی و چنین ادراکی در مراتب تفصیلی تعینی روی می دهد فان الموجودات تعدده و تظهره للمدارک فی المراتب التفصیلیة (قونوی،1371 الف، ص192). از این منظر، گفته می شود: مقام ذات دارای احدیت جمعی است؛ یعنی هم حقایق بی شماری را در خود جمع کرده و هم دارای احدیت و بساطت است. برای نمونه، الهویة العینیتة الغیبیة الأحدیة الجمعیة (جندی، 1423ق، ص651).

    حقایق مقام ذات، که اجمالی و مندمج اند، در مراتب تعینی بروز و ظهور می یابند. به عبارت دیگر، هرچه در مراتب تعینی ظهور می یابد، جلوه های حقایق اندماجی و اجمالی مقام ذات است: فإنها [ای غیب الذات] منبع کل کثرة و وحدة وجودیة و نسبیة، فإنها بأجمعها کانت مستهلکة فیها، فهی اصل کل مرتبة و موجود و عدد و معدود (قونوی، 1375، ص189).

    عارفان از این حالت و حقیقت؛ یعنی حضور اندماجی و استهلاکی حقایق در مقام ذات، تعبیر به اجمال کرده اند. آنچه در مقام ذات است، اجمالی است و در مراتب تعینی تفصیل می یابد: فأحدیة مسمی اللّه مجموع، أی مجموع أسماء فصلت فی المرتبة الواحدیة (کله)، أی کل ذلک المجموع مندمج فیه (بالقوّة) أما اندماجه فیه فلأن مرتبة الأحدیة إجمال مرتبة الواحدیة (جامی، 1425ق، ص196).

    حقایق استهلاکی، همه در مقام ذات جمع اند، اما نه بدان نحو که از یکدیگر جدا باشند؛ یعنی مفصل باشند. بر این اساس، اجمالی بودن حقایق اندماجی، به معنای جمع بودن و نامتمایز بودن آنهاست.

    ج. بالقوه بودن حقایق اندماجی

    عارفان حقایق اجمالی و اندماجی مقام ذات را، ازآن جهت که قابل تفصیل و جلوه گری در مراتب تعینی هستند، اما هنوز مفصل و متعین نشده اند، بالقوه دانسته اند. چنان که گفته می شود یک دانه که به فعلیت نرسیده، بالقوه است و قوة تبدیل شدن به یک درخت تناور را دارد. همان دانه است که پس از فعلیت یافتن قوه هایش، درخت شده است. بنابراین آنچه که فعلیت می یابد، همان است که بالقوه بوده است. هر کمالی که فعلیت می یابد، قوه اش قبلاً موجود بوده است وگرنه خبری از آن نبود.

    عارفان این تعبیر را از فلسفة رسمی وام گرفته و برای افادة معنای موردنظر خود به کار گرفته اند: أنّ جمیع الربوبیات المتعینة فی جمیع المربوبین من جمیع‏ الحضرات الإلهیة الأسمائیة فی الأحدّیة الذاتیة الإلهیة بالقوّة و الإجمال، قد تفصّلت فیهم و بهم بالفعل (جندی، 1423ق، ص397-398). محقق جامی نیز در این باره می گوید: و أما کونه بالقوّة فلأنه إذا خرج ذلک المجموع من القوّة إلی الفعل، انقلبت الأحدیة واحدیة (جامی، 1425ق، ص196).

    از این بیانات، ویژگی دیگر حقایق اندماجی و شئون ذات الهی چنین به دست می آید: این حقایق، نامتعین اند، و فعلیت یافتن آنها، همان متعین شدن آنها و شکل گیری تعینات است. همچنین این حقایق، منشأ تعینات ذات الهی اند. به عبارت دیگر، همین حقایق اند که در مراتب تعینی، به صورت تعینات ظاهر می شوند. برای نمونه، وقتی مرتبه ای از فعلیت و تعینات این حقایق شکل می گیرد، واحدیت از احدیت منتشی می شود، چنان که در بیان جامی آمده است. البته نامتمایز بودن این حقایق هم از تعبیر بالقوه بودن، استفاده می شود.

    د. عینیت در متن خارج و غیریت در تعقل

    یکی از تبیین های مهمی که عارفان دربارة چگونگی کثرت حقایق اندماجی ارائه داده اند، عینیت در متن خارج و غیریت در تعقل است. این حقایق، در متن خارج، با هم و با متن وجودی، عینیت دارند، و زائد بر ذات نیستند، اما در قلمرو تعقل و مفهوم، مغایر و متباین اند: شئونات در مرتبة غیب هویت، عین هویت است‏ (جامی، 1383، ص210). این نکته را نمی توان فروگزارد که این حقایق و حیثیات، تمایز و تعدد مفهومی دارند. مفاهیم این حقایق، با هم تباین دارند و هریک، از این جهت که مفهوم ویژه ای است، غیر از دیگران است، و اگر این گونه نبود، باید مفاهیم حاکی از آنها را یک مفهوم و الفاظ دال بر آنها را مترادف می دانستیم. اما درواقع، این گونه نیست. قدرت، مفهومی غیر از علم دارد و اراده، چیزی غیر از حیات است. اما سخن در این است که کثرت محکی های این مفاهیم، کثرتی همانند کثرت مفاهیم آنها نیست. به عبارت دیگر، از کثرت تباینی مفاهیم، نباید کثرت تباینی محکی های آنها را نتیجه گرفت. بنابراین، حقایق اندماجی در خارج، عین یکدیگر و عین متن وجودی اند و در ذهن، مفاهیم آنها با هم تباین و غیریت دارند. محقق جندی این معنا را عالی بیان کرده است:

    الذات الموجدة حقیقة واحدة أحدیة جامعة لهذه المعانی و النسب بالذات فهی فیها هی، لیست زائدة علیها، و إن تعقّلت کذلک فلیس ذلک إلاّ فی التعقّل، و کذلک الذات المطلقة أیضا تتعقّل مطلقة عنها، و لیست فی الوجود مجرّدة عن هذه النسب، و لا هی زائدة علیها، و لکنّ العقل ینتزع الحقائق الجمعیة الأحدیة، و یتعقّل کلّ واحدة علی حدتها و یتعقّلها مجموعة و أحدیة، بمعنی استهلاک الکثرة التی انتزعت عن الوجود تعقّلیتها فرادی و لکن لیس للعقل أن یحکم علیها أنّها زائدة علی الذات فی الوجود؛ فلیس کذلک إلاّ فی التعقّل (جندی، 1423ق، ص49).

    عارفان کثرت صفات اندماجی و اطلاقی الهی را در مقام ذات، همین گونه توضیح می دهند:

    و أما الصوفیة فذهبوا إلی أنّ صفاته سبحانه‏ عین ذاته بحسب الوجود و غیرها بحسب التعقل (جامی، 1358، ص13). و پوشیده نماند که تعین، صفت متعین است و صفت عین موصوف است من حیث الوجود، اگرچه غیر اوست من حیث المفهوم؛ و لذا قیل التوحید للوجود و التمیز للعلم.

    مطابق این توضیح، صفات اطلاقی ذاتی الهی، در خارج عین هم اند و عین ذات، و در موطن مفهوم، غیر هم و غیر ذات (ر.ک: قیصری، 1375، ص24-25).

    از این بیان، ویژگی دیگری برای حقایق اندماجی به دست می آید. حقایق اندماجی، در خارج، نامتمایزند؛ یعنی حضورشان در یک متن، کثرت تباینی را موجب نمی شود. اما این گونه نیست که هیچ نحو کثرتی را سبب نشوند. همین که عقل می تواند و صحیح است که مفاهیم متعددی از این حقایق داشته باشد، نشان از این دارد که این حقایق در متن خارج، دارای گونه ای از غیریت هستند. به عبارت دیگر، اینکه عقل می تواند مفاهیم متعددی را از خارج برگیرد، بدان سبب است که محکی های بالذات این مفاهیم، متعددند. از واحد بما هو واحد، نمی توان مفاهیم متعدد برگرفت، وگرنه باید این مفاهیم را یک مفهوم و الفاظ دال بر آنها را مترادف دانست. محکی های بالذات این مفاهیم، همان حیثیات و حقایق اندماجی اند. البته به یک وجود موجودند و به تعبیری دقیق تر، حیثیات یک متن وجودی اند. این حیثیات، کثرتی را رقم می زنند که از آن با تعبیر کثرت اندماجی می توان یاد کرد.

    بنابراین در اینجا، کثرت مفهومی، دلالت بر کثرت خارجی می کند، اما نه کثرتی که معمولاً موردنظر است. در عین حال، گفته می شود که این حقایق، در خارج عینیت دارند. ازآنجا که حقایق اندماجی، موجودیت بالعرض دارند. چنان که اشاره خواهیم کرد، این عینیت، عینیت موجودات بالعرض با موجود بالذات است.

    ه‍ . صدق حیثیات اندماجی بر ذات از جهت واحد

    یکی از توضیحاتی که عارفان دربارة مقام ذات می دهند، که بدان اشاره کرده ایم، این است که در این مقام، جهات و اعتبارات مختلف تحقق ندارد و حق تعالی، از همة وجوه و جهات، واحد است. بنابراین، معانی و حقایق نمی توانند از جهات متعدد بر ذات صادق باشند. در نتیجه، ذات الهی از همان جهت که عالم است، قادر است و از همان حیثیت که ظاهر است، باطن است. محقق قیصری عبارت ذیل را از فتوحات مکیه نقل کرده است:

    أما ما تعطیه‏ المعرفة الذوقیة فهو أنه ظاهر من حیث ما هو باطن و باطن من عین ما هو ظاهر و أول من عین ما هو آخر و کذلک القول فی الآخر و إزار من نفس ما هو رداء و رداء من نفس ما هو إزار لا یتصف أبدا بنسبتین مختلفتین کما یقرره و یعقله العقل من حیث ما هو ذو فکر (قیصری، 1375، ص477؛ ابن عربی، بی تا، ج2، ص40-41). ... أی، لا ینسبان إلیه من جهتین مختلفتین، بل من حیث إنه أول، بعین تلک الحیثیة هو آخر. و هذا طور فوق طور العقل المشوب بالوهم، إذ العقل لا ینسب الضدین إلی شی‏ء واحد إلا من جهتین مختلفتین (قیصری، 1375، ص477).

    صدق حیثیات و معانی بر ذات، از جهت واحد، یکی از گونه های سخن گفتن دربارة اندماج و حیثیات اندماجی است. حیثیات متعددی می توانند از جهات متعدد بر یک ذات صادق باشند، اما این حیثیات، دیگر اندماجی نخواهند بود؛ زیرا حیثیات اندماجی هیچ تمایزی با هم ندارند و یکدیگر را نفی نمی کنند. اگر ذات از جهتی عالم باشد و از جهتی دیگر قادر، عالم از قادر متمایز خواهد بود. در این صورت، دیگر ذات دارای وحدت صرف نخواهد بود.

    مراد از صدق این حیثیات از جهت واحد، این است که ذات احدی الهی، تنها یک جهت دارد و همان جهت احدی است که مصداق تمام کمالات و حقایق است. همة حیثیات، در همان جهت واحد بسیط، مندرج اند. ذات دارای جهات متعدد نیست، وگرنه بسیط محض نخواهد بود. ذات، از همان جهت واحد، عین همة کمالات است. بنابراین، از همان جهت که عالم است، قادر است؛ یعنی همان ذات احدی، بنفس ذاته الاحدی، هم عالم است و هم قادر.

    عارفان بر صدق حقایق اندماجی بر ذات، از جهت واحد، تأکید دارند و حتی جمع اضداد را در مقام ذات، از جهت واحد می دانند که مطلبی غریب به نظر می رسد. اما نکته این است که اضداد، در مراتب تعینی مضادّ یکدیگرند و در موطن اطلاقی ذات، هیچ حکمی منافی و متضاد حکم دیگر نیست، بلکه اصلاً هیچ حکمی در ذات به فعلیت نرسیده تا منافی حکم دیگر باشد. تمام احکام در آن مرتبه، بالقوه اند.

    بنابراین، ویژگی دیگری از حقایق اندماجی چنین است: این حقایق هرچند در ذات موجودند، موجب کثرت ذات نمی شوند. به عبارت دیگر، این حیثیات، حیثیات جهت واحد و بسیط خود ذات اند، و ذات برای اتصاف بدان ها، نیازمند حیثیتی غیر از متن ذات خود نیست. معنای این سخن این است که این حیثیات، زائد بر ذات نیستند و ذات بی واسطة حیثیات تقییدیه، دارای آنهاست.

    و. اندراج لوازم در ملزوم

    محقق جامی، گونه ای دیگر از تبیین را نیز برای بیان اندماجی و اجمالی بودن تحقق کثرات در مقام ذات ارائه داده است. او به کمک تعبیری که در فلسفة رسمی موجود بوده، به بیان مقصود خود پرداخته است. به گفتة وی، اندراج شئون ذاتیه در ذات غیبی الهی، نه مانند اندراج اجزاء در کل، و نه مانند اندراج مظروف در ظرف است، بلکه همانند اندراج لوازم در ملزوم است

    مراد به شئونات ذاتیه، که آن را حروف عالیات خوانند، نسب و اعتباراتی است مندرج در ذات، اندراج اللوازم فی ملزوماتها لا اندراج الأجزاء فی الکلّ، سواء کانت الأجزاء عقلیة أو خارجیة، و لا اندراج المظروف فی الظرف. و مراد به اندراج آنها، در ذات بودن آنهاست به حیثیتی که هنوز از قوّت به فعل نیامده باشند؛ چون اندراج نصفیت و ثلاثیت و ربعیت در واحد عددی، پیش از آنکه جزو اثنین یا ثلاثة یا اربعة واقع شود (جامی، 1383، ص36-37).

    محقق جامی در این عبارات، به روشنی دست به کوششی فیلسوفانه برای تبیین حقایق اندماجی زده است. گفتیم که حقایق اندماجی، اندراجی اند؛ یعنی در متنی که در آن تحقق دارند، فرورفته و پنهان اند. منظور این است که این حقایق را نمی توان به صورت متمایز و تفصیل یافته، در آن متن مشاهده کرد و یافت. به عبارت دیگر، اندراجی بودن، گویای دو ویژگی این حقایق است: این حقایق در درون متن وجودی متحقق اند، و تمایزی با یکدیگر و با آن متن ندارند. اینکه می گوییم: در درون متن وجودی، منظور این نیست که رابطة این حقایق با متن، رابطة کل با جزء، یا ظرف با مظروف است. ظرف و مظروف و نیز کل و جزء، با هم متغایرند. کل، از این جهت که کل است، غیر از هریک از اجزا است. همچنین هریک از اجزا در کل، با یکدیگر متباین و از هم متمایزند.

    نوع تحقق لوازم و رابطة آنها با ملزوم، در فلسفه شناخته شده است. محقق جامی، برای تبیین مفاد موردنظر عارفان دربارة حقایق اندماجی و شئون ذاتی مقام ذات، از همین نمونة شناخته شده، به خوبی بهره برده است.

    لازم، در لغت به معنای امری است که از شیء جداشدنی نیست. بنابراین، اعم است از ذاتیات و عرضیات لازم. اما در اصطلاح فلسفی، لازم، تنها به عرضی لازم گفته می شود. از این رو، لازم در اصطلاح فلسفی، به جزء شیء گفته نمی شود. بنابراین، رابطة لازم با ملزوم در فلسفه این گونه است: لازم، امری است غیرمفارق از ملزوم، ولی جزء ملزوم و مقوم آن نیست. ملزوم اصل است و لازم، تابع و فرع آن. تکثر لوازم، ملزوم را متکثر نمی کند، لوازم مندرج در ملزوم اند و تحققی ورای ملزوم ندارند.

    محقق جامی تمام این ویژگی ها را در حقایق اندماجی و شئون ذاتی مقام ذات نیز می یابد. همین امر او را بر آن می دارد که اندراج شئون ذاتی در ذات را همانند اندراج لوازم در ملزوم بداند. حقایق اندماجی، اجزاء خارجی و عقلی متنی که بدان موجودند، نیستند. همچنین در تحقق، فرع آن متن هستند و تکثر آنها، آن متن را متکثر نمی سازد. همچنین تحققی ورای متن ندارند.

    مثال ها و تنظیرهای اندماج

    عارفان با طرح وحدت حقیقیه و کثرت اندماجی و استهلاکی، و جمع حقایقِ بدون امتیاز در وجود واحد بسیط، مباحثی را مطرح می کردند که در علوم عقلی زمانة آنها، مورد توجه نبوده است. بنابراین، علاوه بر ارائة تبیین های فنی، از مثال هایی نیز برای تقریب مسئله به ذهن استفاده کرده اند. توجه به این مثال ها، در یافتن مراد آنها یاری رسان است.

    الف. واحد و مراتب اعداد

    یکی از مثال هایی که اهل معرفت، برای اندماج و حقایق اندماجی مطرح می کنند، واحد و مراتب اعداد است. واحد، که در عرف آن را عدد یک می نامیم، در نظر دقیق عقلی، خودْ عدد نیست، بلکه پدیدآورندة اعداد است. ازآنجاکه تمام اعداد از تکرر واحد حاصل می شوند، واحد قوة تمام اعداد را در خود دارد و تمام اعداد، به نحو اجمالی در واحد موجود و مندرج اند. ... اندراج الکل فی وحدتها، کاندراج جمیع الأعداد و مراتبها، جُمَع، فی الواحد (فرغانی، 1379، ص124). این مثال را به گونة دیگری نیز بیان می کنند. در واحد، نسب نامتناهی به نحو بطونی و اندراجی موجود است؛ زیرا واحد نصف دو و ثلث سه و ربع چهار و خمس پنج و... است، بدون اینکه این نسبت ها در ذات واحد، از هم ممتاز باشند. اینکه واحد منشأ تمام اعداد است، به سبب حضور همین نسبت ها در ذات آن است.

    ... کالنصفیة و الثلثیة و الربعیة الثابتة و المندرجة فی هذا الواحد المشهود ههنا، التی ینتشی‏ء منها الأعداد فی المراتب الوجودیة، و ینتشی‏ء من تلک الاعتبارات أعیان الاثنین و الثلاثة و الأربعة فیها، کما یقال: الواحد نصف الاثنین، و ثلث الثلاثة، و ربع الأربعة و هلمّ جرّا (فرغانی، 1428ق، ج1، ص21).

    ب. دانه و درخت

    مثال دیگری که برای بیان اندماج و نحوة حضور حقایق اندماجی در ذات بسیط مطرح شده، مثال دانه و درخت است. آنچه که به درخت کامل، با تمام اجزاء و کثرات، مانند شاخه ها و برگ ها و میوه ها، تبدیل می شود، همان دانه است. بنابراین دانه، قوة تمام کثرات بعدی را دارد و تمام آن کثرات در دانه، به نحو اجمالی موجود و مندرج اند. ... تعقّل المفصّل فی المجمل، کمشاهدة العالم العاقل بعین العلم فی النّواة الواحدة ما فیها بالقوّة من الاغصان و الأوراق و الثّمر الّذی حصل فی کل فرد من افراد ذلک الثمر، مثل ما فی النّواة الاولی، و هکذا الی غیر نهایة (قونوی، 1371 ب، ص9).

    ج. اندماج معلومات در مقام روح انسان

    محقق قیصری، پس از بیان اندماج اعیان در مقام ذات الهی، نمونه ای از این اندماج را در وجود انسانی معرفی کرده است. گفتیم که حقایق اندماجی در مقام ذات، به نحو غیرمتمایز موجودند، و در مراتب تعینی، مفصل و ممتاز می شوند. در مقام روح انسان نیز علوم انسان به صورت کلی و غیرممتاز از یکدیگر موجودند. اما همین علوم در مرتبة قلب از یکدیگر ممتاز می شوند و در مراتب خیالی و حسی تفصیل جزیی می یابند.

    الأعیان حال ثبوتها فی غیب الحق، دون وجودها العلمی و العینی، غیرمتمیز بعضها عن بعض، مستهلک کلها تحت قهر الأحدیة الذاتیة، کالأسماء و الصفات، إذ لاوجود لشی‏ء فیها أصلاً، ... و اعتبر فی مقام روحک حال حقائقک و علومک الکلیة، هل تجد ممتازاً بعضها عن بعض؟ أو عن عین روحک إلی أن تَنزل إلی مقام قلبک، فیتمیز کل کلی عن غیره، ثم یتفصل کل منها إلی جزئیاته فیه، ثم یظهر فی مقام الخیال مصوَّراً کالمحسوس، ثم یظهر فی الحس (قیصری، 1375، ص584).

    د. اندماج حروف در مرتبة نَفَس امتداد نیافتة انسان

    محقق جندی، سه مرتبه را برای نَفَس انسانی مطرح کرده است: نخستین آنها، مرتبة قبل از امتداد و مرتبة اجمالی و اندماجی است. تا نَفَس امتداد نیابد، هیچ حرفی به ظهور نمی رسد. در مرتبة قبل از امتداد نَفَس، قوة همة حروف موجود است و همة حروف به صورت غیرمتمایز و اندماجی در آن موجودند.

    الألف و هو الواحد، أو النفس الإنسانی، أو النفس الرحمانی، أو الوجود الحق الساری فی حقائق الموجودات له ثلاثة مراتب‏: إحداها: قبل امتداده، و هو مرتبة إجماله و اندماجه و انجماده و أحدیته قبل تعین آحاده، فالحروف و الأعداد و الموجودات و المعدودات فیها مندمجة و فیها مضمّنة و مندرجة مجملة متّحدة، و هی مرتبة استهلاکها فیها استهلاکا لاتظهر أعیانها و لا تتمیز (جندی، 1423ق، ص55).

    نحوة وجود حقایق اندماجی در مقام ذات

    تاکنون بیان شد که از نگاه عارفان، مقام ذات مشتمل بر حقایق و کمالات نامتناهی است که در ذات حضور دارند، اما به نحو غیرمتعین و اندماجی. بر پایة توضیحات ایشان از اندماج و مبانی کلی هستی شناختی ایشان، می توان چگونگی وجود حقایق اندماجی را چنین بیان کرد:

    حقایق اندماجی، مندمج و مستهلک در ذاتند و حضور آنها، منافی وحدت حقیقیة ذات نیست. بنابراین، هرچند متحقق اند، افزایشی بر متن وجودی ذات الهی نیستند. این حقایق ازآن جهت متحقق اند که حیثیات و کمالات ذات حق اند. بنابراین، فرع وجود حق اند. عارفان از چنین نحوة وجودی، تعبیر به وجود مجازی، اعتباری و بالعرض می کنند: و لا یجب ان یکون کلُّ موجود، موجوداً بالذات، فان من الموجودات ما یکون موجوداً بالعرض (ابن ترکه، 1360، ص154).

    از سوی دیگر، این حقایق، اجمالی و غیرمفصل اند و نحوة وجودشان غیر از چگونگی وجود شئون و مظاهر تفصیلی است. به عبارت دیگر، در بیانات عارفان، سه نوع موجودیت مجازی و بالعرض را می توان شناسایی کرد:

    الف) مظاهر وجود مطلق، که مراتب نَفَس رحمانی اند، همه شئون وجود مطلق اند و بالعرض موجودند. بنابراین، نوعی از وجود بالعرض، وجودی است که شأن در قبال ذی شأن داراست.

    ب) نحوة دیگر وجود بالعرض، تحقق اعیان ثابته در قبال اسماء الهی در تعین ثانی است. اعیان ثابته، تعین و تحدد اسماء الهی اند.

    ج) چنان که اشاره شد، چگونگی وجود حقایق اندماجی در مقام ذات (و نیز در هر موطن دیگری)، نحوه ای از وجود بالعرض است. اما حقایق اندماجی، نه شئون ذاتند؛ زیرا شئون، تعینات تفصیلی ذات الهی اند. اما حقایق اندماجی شئون ذاتی و اجمالی حق اند و نه تحددات و نفادهای ذاتند؛ زیرا ذات الهی مطلق است و نفادی ندارد و حقایق اندماجی هم کمالات اطلاقی ذات اند، نه نفادهای آن. بنابراین، می بینیم گونة سومی از وجود بالعرض را باید به حقایق اندماجی نسبت دهیم و نحوة وجود این حقایق را در قبال ذات الهی، از این سنخ بدانیم. می توان گونة نخست از وجود بالعرض را تحقق مجازی شأنی، گونة دوم را تحقق مجازی نفادی و گونة سوم را تحقق مجازی اندماجی بنامیم. مطابق اصطلاحات فلسفی، گونة اول، تحقق به حیثیت تقییدیة شأنیه، گونة دوم، تحقق به حیثیت تقییدیة نفادیه و گونة آخر، تحقق به حیثیت تقییدیة اندماجیه است.

    نتیجه گیری

    عارفان کمالات ذاتی مقام ذات را حقایق اندماجی آن ذات مقدس می دانند و در ضمن تبیین ها و تمثیل هایی که در این باره دارند، ویژگی های این حقایق را مطرح کرده اند. این حقایق، کثرتی بالفعل در ذات ندارند و در غیب ذات مخفی اند. حقایق اندماجی در ذات جمع اند، بالقوه اند و تفصیل نیافته اند. این حقایق، عین یکدیگرند و با ذات نیز عینیت دارند، اما مفاهیم متعددی از آنها نصیب عقل می گردد. این حقایق، دارای نحوة خاصی از موجودیت مجازی و بالعرض اند.

    حقایق اندماجی، مصادیق متعددی دارند. در این مقاله تنها دربارة حقایق اندماجی، مقام ذات بحث شد. اما اصل بحث، عمومیت دارد. تبیین هایی که عارفان دربارة حقایق اندماجی مقام ذات ارائه داده اند، دربارة طبیعت حقایق اندماجی صادق است؛ هرجا که در دستگاه عرفانی، حقایق اندماجی موجود باشد، نظیر همین تبیین ها و ویژگی ها را می توان دربارة آنها مطرح کرد. همچنین در مورد حقایق اندماجی و چگونگی عینیت و غیریت آنها با هم و با ذات، بحث هایی تحلیلی بایسته است که طرح آن مجال دیگری می طلبد.

    منابع

    ابن عربی، محیی الدین، بی تا، الفتوحات المکیة، بیروت، دار صادر.

    ابن ترکه، صائن الدین علی بن محمد، 1360، تمهید القواعد، مقدمه و تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفة ایران.

    جامی، عبدالرحمن، 1383، اشعة اللمعات، تحقیق هادی رستگارمقدم، قم، بوستان کتاب.

    ـــــ ، 1358، الدرة الفاخرة فی تحقیق مذهب الصوفیة، به اهتمام نیکولا هیر و علی موسوی بهبهانی، تهران، مؤسسة مطالعات اسلامی.

    ـــــ ، 1425ق، شرح فصوص الحکم، تصحیح عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی، بیروت، دار الکتب العملیة.

    جندی، مؤیدالدین، 1423ق، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب.

    فرغانی، سعیدالدین، 1379، مشارق الدراری، مقدمه و تعلیق سیدجلال الدین آشتیانی، چ دوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

    ـــــ ، 1428ق، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابن فارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی الحسینی، بیروت، دار الکتب العلمیة.

    قونوی، صدرالدین، 1381، اعجاز البیان فی تفسیر ام القرآن، مقدمه و تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب.

    ـــــ ، 1371 الف، الفکوک، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی.

    ـــــ ، 1371 ب، النصوص، تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

    ـــــ ، 1375، النفحات الالهیة، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی.

    قیصری، داوودبن محمود، 1375، شرح فصوص الحکم، تعلیق و تصحیح و مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی.

    یزدان پناه، سیدیدالله، 1389، مبانی و اصول عرفان نظری، نگارش سیدعطاء انزلی، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یزدان پناه، سیدیدالله، درگاهی فر، رضا.(1393) حقایق اندماجی از دیدگاه عارفان مکتب ابن عربی. فصلنامه انوار معرفت، 3(1)، 5-22

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدیدالله یزدان پناه؛ رضا درگاهی فر."حقایق اندماجی از دیدگاه عارفان مکتب ابن عربی". فصلنامه انوار معرفت، 3، 1، 1393، 5-22

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یزدان پناه، سیدیدالله، درگاهی فر، رضا.(1393) 'حقایق اندماجی از دیدگاه عارفان مکتب ابن عربی'، فصلنامه انوار معرفت، 3(1), pp. 5-22

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یزدان پناه، سیدیدالله، درگاهی فر، رضا. حقایق اندماجی از دیدگاه عارفان مکتب ابن عربی. انوار معرفت، 3, 1393؛ 3(1): 5-22